نه فقط بن لادن که زنده و مرده همه ما برایشان یکسان است.
قرن 21 – شماره 14 /آذر 80 - مصاحبه با ناصر پورپیرار
س : شما حادثه سپتامبر در امریکا را چگونه ارزیابی می کنید؟
ج: برجسته ترین پدیده در این حادثه، اجرای فنی بی نظیرآن است که نمایشی از توان توامان هوش و ایمان بود.این طرح چندان قدرتمند و تا به آن اندازه عظیم و هوشمندانه پیاده شد که بازتاب اولیه و عمومی درباره آن«ناباوری» بود و غالبا آن را با شگردهای سینمایی مقایسه کردند. کاربرد هوش و اندیشه در این ماجرا، برترین حصه اجرایی آن بود و علی رغم وسعت و کوبندگی ضربه، از امکانات لجستیکی فراوانی نیز بهره نداشت. در اصل می توان تصور کرد که یک گروه، و نه لزوما پر عده، که به دلیلی بر اجرای طرحی علیه ایالات متحده مصمم بوده اند، پس از رسیدن به سناریویی کاملا ساده، اما مبتکرانه،آن را اجرا کرده اند.زیرا عملا تدارک آن فقط دراختیارگرفتن همزمان چند هواپیمای مسافربری، با ساده ترین ابزار تهدید، یعنی چاقو بوده است. استفاده بی تردید از این هواپیماها به عنوان یک ابزارجنگی و البته انتخاب نقاط آسیب پذیر ایالات متحده به عنوان هدف، که بیشترین بازتاب نمایشی و تبلیغاتی را نیز داشته، جنبه باورنکردنی موضوع است. بدین ترتیب یک گروه نسبتا کوچک، مصمم و از پیش آماده، صرف نظر از ملیت آنها، که بخواهد انتحاری و بی مزاحمت های اخلاقی عمل کند، اگر فقط یک ماه پیش از 11 سپتامبر، به کلیات اجرایی طرح، یعنی به سناریوی آن رسیده بود، می توانست طی همان مدت، نقشه خود را عملی کند.بنابراین علی رغم تصورعمومی مردم جهان و به خصوص ایالات متحده، این کار نه به سازمان قدرتمند و ثروتمند، چون القاعده و نظایر آن نیاز داشته و نه به مقدمات تدارکاتی فراوان. تنها سرمایه مجریان، رسیدن به تئوری آن بوده است، که از هوش و البته کین توزی سرشاری نیز بهره می برده است.
س : پس به نظر شما این کار به اصطلاح تروریستی نبوده است؟
ج : ببینید بشر امروز عمدتا با دانایی و البته امکانات فنی جدیدی که خود زاده این دانایی است، زندگی اش را اداره می کند. انسان قدم به مرحله ای گذارده که گویی اندک اندک شجاعت بهره وری از توان ذهنی خود را، در کنار تلاش جسمی، به دست می آورد. توجه کنید که حداکثر نیروی در اختیار انسان، در ابتدای قرن بیستم نیروی بخار بود و علی رغم دو جنگ بزرگ و ویرانگر بین المللی و ده ها و ده ها انقلاب بنیان کن و جدال های بی پایان در عرصه های گوناگون و تحمل ضربات خردکننده دیگر، در پایان قرن بیستم، آدمی در میان ستارگان می گردید و از ابررایانه ها سود می برد. حالا این انسان، قرن بیست و یکم را با ابررایانه ها وامکانات فضایی آغازکرده است. هیچ خردی، با استفاده از حداکثر قدرت خیال بافی و بررسی و تجزیه و تحلیل و محاسبه محققانه، قادر نیست جایگاه آدم را در پایان قرن بیست و یکم که هیچ، حتی در پایان دهه سوم آن نیز تعیین کند.منظورم از بیان این مقدمات این است که بگویم بشر گام در مرحله به کلی نوینی گذارده و دوران جمود، بزدلی و ناباوری انسان، که از صدای شلیک توپ ویا فرود بمبی می هراسید ویا مثلا ممکن بود رئیس قبیله ای را با تیله های شیشه ای رنگین فریفت، به سر رسیده است. امروز بچه های دبیرستانی، با به اصطلاح«پی. سی» های خانگی، از طریق کاربرد هوش، کامپیوترهای پنتاگون را به بازی می گیرند، دولت ها را به زحمت می اندازند، سیستم های بازرگانی را فلج می کنند، به بازار بورس و اطلاعات بین المللی فوق سری وارد می شوند، ویروس های کامپیوتری با نام های مضحک می سازند، که از اپیدمی های عمومی فراگیرتر و فرساینده تراست وهیچ قدرتی، با هر میزان امکانات، یعنی تمام سیستم های دولتی امریکا، کانادا، اروپا، چین، شوروی و یا هند قادربه هیچ نوع عکس العمل پیشگیرانه نیستند. چرا باید گمان کنیم که این قدرت اندیشه و هوش کاربرد سیاسی ندارد و در آن زمینه برو ندارد؟ نمونه حادثه 11 سپتامبر نشان داد که درهیچ زمینه ای محدودیت وجود ندارد و ادعای ابرقدرتی برای انسان امروز، ادعایی بی پایه و مضحک است. زیرا تمام چرخ دنده های قدرت امریکا، به دست مردمی می گردد که امریکایی نیستند و بی وجود آنها ایالات متحده از مدیریت بهره وری درست از تکنولوژی خویش محروم می ماند. وانگهی به گمانم یک کوه نشین افغانی از موشک استینگر، بهتر از یک درجه دار دانشگاه دیده امریکایی استفاده می کند. پس اصولا اشتباه امریکا و به طور کلی غرب درارزیابی انسان و به خصوص انسان شرقی است. آنها هنوز در همان جبروت کلنل های انگلیسی مستقر در هند جا خوش کرده اند و گویا نمی خواهند باور کنند که با حداکثرنیروی بین المللی خود نیزحتی نتوانسته اند برنج کاران ویتنام و فلاحان عراقی را به زانو درآورند.
س : پس شما حادثه امریکا را یک اقدام سیاسی می دانید؟
ج: حادثه امریکا یک عمل نیست. یک عکس العمل است. جان ماجرا در تشخیص درست همین موضوع است و تنها از این مسیر می توان درس های لازم حادثه را فرا گرفت. رئیس جمهورامریکا کاملا درست گفته بود که این «یک جنگ است». به راستی که این ضربه متقابل طرف دوم، در جنگی است که ایالات متحده در 50 سال گذشته، با مردم سراسرجهان به راه انداخته است و ظاهرا خرده پاسخ های قبلی، نظیر آن چه در عربستان و یمن و سفارت خانه های امریکا در افریقا و یا در خود ایالات متحده رخ داد، نتوانسته بود امریکا را به تعمق درباره سرانجام جبهه جنگی که به وسعت جهان علیه خود گشوده، وادارد.عربده کشی های کنونی رهبران امریکا علیه افغانستان نیز، نشان می دهد که این ضربه هم، آن ها را هنوز به هوش نیاورده و بیدار نکرده است!
اگر ایالات متحده گمان می کند که ممکن است درایران، بنا به اعتراف سازمان اطلاعاتی خودشان، کودتای 28 مرداد راه بیاندازند، بی اینکه کینه تاریخی ملت را برای خود خریده باشد، یا در شیلی آن اقدام علیه دموکراسی را تدارک ببیند وآلنده را بکشد، بی اینکه در قلب شیلیایی ها شعله های انتقام را روشن کند، در افریقا و دراندونزی و در امریکای جنوبی و مرکزی، علیه تصمیمات ملی یک سلسله از ملت ها وارد عمل شود، بی این که از خود تصویر یک وحشی زبان نفهم بسازد، آسیای جنوب شرقی، عراق و یوگسلاوی را به بهای خون و هستی و انهدام ذخیره ها و دست مایه های مادی ده ها ساله مردم آن، با ابزارهای نظامی خود شخم زند و این سرزمین ها را به عرصه آزمایش غیر متعارف ترین سلاح های تازه ساخت جهان غرب بدل کند، بی این که مردم این کشورها را به هر بها و به هر صورتی، تشنه و منتظر فرصت انتقام نگه دارد و یا با وضوح تمام، از دولت اسرائیل که به جنگ قبیله ای و قرون وسطایی نژاد پرستانه علیه کودکان عرب پرداخته، حمایت کند و نفرت مردم آگاه و متمدن سراسر جهان را علیه خود برنیانگیزد، دارایی ملت ها را بدون حکم هیچ محکمه ای مصادره و با محاصره های من درآوردی کودکان را از دارو وغذا ولوازم آموزش محروم کند، بی این که پدرومادر و کسان این کودکان را به دشمنان قسم خورده امریکا مبدل سازد، پس دولت مردان امریکا مجموعه ای عاقبت اندیش نیستند، تجمعی از غارنشینان مسلح اند، که سلاحشان بسیار مدرن شده است. من به شدت از این مطلب درشگفتم که چگونه دولت مردان ایالات متحده، علی رغم این همه ابزارهای حساس حسابگر، از محاسبه این ارقام ساده عاجزند،که ایالات متحده، از پس جنگ جهانی دوم، درهیچ نزاعی برنده نبوده است. آن ها در ویتنام و کامبوج و ایران دچارهزیمت شدند، مردم سودان با اسلحه های ابتدایی بیرونشان کردند. مردم عراق، علی رغم 12 سال یورش متحدانه دولت های قدرتمند غربی، نیاز مقاومت می کنند و بر ادعاهای خود اصرار دارند.ولی هنوز هم افغانستان را به عملیات نظامی تهدید می کنند، پس در مرکز قدرت دولتی امریکا، علی رغم این انبوه مشاوران و متخصصان و کارشناسان، مهارعقل و اندیشه رها شده است. اگر روشنفکری و رادیکالیسم امریکا به خود نجنبد و سیستم حکومتی خود را به محاکمه و توضیح نخواند، که چرا امریکایی ها را در معرض نفرت عمومی مردم جهان قرار داده، پس آینده ایالات متحده بسیار تاریک خواهد بود.
س : آیا گمان نمی کنید که مردم امریکا در این میانه بی گناهند، و خونشان هدر رفته است؟
ج : در شرایط کنونی، دیگر در جهان مردم بی گناه وجود ندارد. گناه آن ها که این همه بمب در دهه گذشته بر سرشان ریختند، فقط این بود که عراقی اند. گناه ما که 150 سال است علیه نظام و توطئه های دولت سلطه گر جهانی با خون چند نسل خویش می جنگیم، این است که ایرانی هستیم. گناه مردم یوگسلاوی این بود که یوگسلاواند و به همین ترتیب در سراسر جهان گناه مردمی که فشارهای متعدد فقر و جهل و بیماری و استبداد را تحمل می کنند، این است که به آن خطه و به آن شرایط تعلق دارند. گناه مردم امریکا نیز این است که نسبت به زورگویی های جهانی حکومت هایشان بی اعتنا هستند و بیشتر آن مردم، در اثر تبلیغات و تلقینات مسخره تلویزیونی، خود را صاحب جهان می پندارند.
س : بدین ترتیب عکس العمل مناسب جهانی درباره این حادثه را چه می دانید؟
ج : شتاب بیش از حد تمام دولت ها در محکوم کردن بی قید و شرط حادثه امریکا، نمایشی به شدت شگفت انگیز و آموزنده بود. گویی همه بر یکدیگر سبقت می گرفتند که پای خود را از این معرکه بیرون کشند. به نظرم چنین عکس العمل یکسان و واحدی، که غالبا با واژگان یکسان و واحدی نیز بیان می شد، خود از دو محرک بنیانی نشان دارد: اول این که به واقع تمام ملت ها و دولت ها و سازمان ها بیم داشتند که متهم یا شریک واقعه قلمداد شوند، زیرا چنان که گفتم، تقریبا تمام ملت ها انگیزه های لازم برای دادن چنین پاسخی به ایالات متحده را داشته اند: کره ای ها، چینی ها، ژاپنی ها، مردم آسیای جنوب شرقی، افغان ها، پاکستانی ها، ایرانی ها،عراقی ها، فلسطینی ها و به طور کلی عربها، یوگسلاوها، روسها، یونانی ها، مردم سراسر افریقا، مردم سراسر امریکای مرکزی و جنوبی و حتی سرخپوستان، ناراضیان داخلی امریکا، شکست خوردگان در انتخابات گذشته ایالات متحده و به طور خلاصه تمام مردم جهان، هر کدام به نوعی و با دلیلی،انگیزه لازم را برای پیوستن به اجرای چنین نقشه ای داشته اند. اینک امریکا علاقه دارد که گناه این عمل را به گردن«بن لادن» بگذارد و او را هدف انتقام جویی خود قرار داده است. زیرا گمان می کند این ساده ترین راه ابراز نارضایتی از نوع امریکایی آن است. اما«بن لادن» واقعی یک شکل بین المللی دارد: ممکن است چشمانش ویتنامی و موهایش چون مردم یوگسلاوی بور باشد، به زبان عربی صحبت کند و یا چون روشنفکران و تکنوکرات های ناراضی امریکایی لباس بپوشد. چنین بود که رهبران یک سلسله ملت ها، از کره تا شیلی از جمله ایران، به سرعت و شدت، حادثه را محکوم کردند تا از مظان اتهامی که به همگی آنها می چسبید، دور باشند. این شتاب زدگی در اعلام برائت، خود ناشی از هراسی است که تمامی این دولت ها از عکس العمل خشن ایالات متحده داشته اند. شاید در این میان تنها استثناء دولت عراق بود، زیرا مردم و دولت عراق سال هاست در معرض بی منطق ترین هجوم ها به سر می برند و دیگر از آن وحشتی ندارند. اگر ایالات متحده در دل یک سلسله از دولت ها ایجاد رعب کرده، پس این خود بهترین نشانه است که آغازکننده جنگ علیه سراسر جهان، ایالات متحده بوده است. نه ویران کنندگان برج های دوقلو و یا مرکز پنتاگون. اگر ایالات متحده برای هدایت همه امورات انسان امروز برای خود رسالتی قائل است، پس رفتار این رسول هیچ شباهتی به هدایت کنندگان پیشین ندارد و معلوم نیست فرستاده کدام خداست. زیرا تا آنجا که آدمی به یاد دارد، تمام پیامبران زمینی و آسمانی،موسی و عیسی و محمد و بودا و کنفوسیوس و لائوتسه و لین پو و غیره، همگی با مردم خردمندانه سخن گفته اند و مهربانانه و منطقی رفتار کرده اند.
س : پس به نظر شما ایالات متحده نباید عکس العملی نشان دهد؟
ج : چرا، می تواند امتحان کند. می تواند همان شیوه های گذشته را، این بار با خشونت بیشتر در این یا آن منطقه شرق میانه پیاده کند. اما مسلما در این کار، برد با او نخواهد بود.حتی اگر موفق شود که بن لادن را نیز از میان بردارد، در این صورت باید به یاد امریکا آورد، که پیروان بعدی بن لادنی که از هم اکنون پیامبر شده ، در نوبت بعد ممکن است تاسیسات اتمی و شیمیایی ایالات متحده را نشانه روند. آنگاه امریکاییان ناگزیر می شوند از مردم افغانستان و یا عراق تقاضا کنند که بیشه و آبگیر و دره ای را، از راه لطف و مرحمت، برای اسکان موقت در اختیارشان قرار دهند.
س : مطلب دیگری ندارید؟
ج : این که حادثه سپتامبر درسالی اتفاق می افتد که از دهه های پیش همه گمان می کردند سال گفت و گوی تمدن ها خواهد بود، پیامی بسیار کوبنده با خود دارد. در جهانی که ستم و فقر، بیش از پیشرفت و دانش گسترده می شود، تضاد پدید می آید و تضاد را نمی توان با تعارف و آرزو و خوش بینی علاج کرد. تا زمانی که امنیت اسرائیل با ریختن خون مردم خاورمیانه، بودجه نظامی امریکا با جاری بودن جریان نفت و مواد اولیه ارزان و پیشرفت با انهدام منابع ملی و جهانی سرزمین های عقب مانده تامین می شود، چنین گفت و گوهایی را که در امریکا درگرفت، بازهم خواهیم شنید. امروز جهان بیش از هر زمان دیگر به مردم شجاع، لهجه های صریح و اندیشه های عدالت طلب محتاج است، زیرا آنها دربهره کشی از زمین و از مردم، بی پروا عمل می کنند، ملت ها را برده و گوش به فرمان خویش انگاشته اند و زنده و مرده، نه فقط بن لادن، بل همه ما برایشان یکسان است.
می توان و باید ازسرعت پیشرفت اندکی کاست و به درمان زخم های عفونی و کهنه ای پرداخت که اینان خود بر پیکرجهان وارد آورده اند. پیروزی عقلانیت آدمی زمانی برگستره تمدن خواهد افزود، که پیشرفت یک پدیده عمومی بشر باشد، نه این که صاحبان جنگ افزارهای دقیق تر و موحش تر، از جهانیان باج بگیرند و فاصله بین ملت ها را دائما وسیع تر کنند.
در این میان موضع گیری روسیه و انگلیس استثنای دیگری است. گذشته از سایر دلایل، چون وابستگی های سیاسی و اقتصادی، این دو دولت به ایالات متحده، به نظر می رسد انگلستان و روسیه که هر دو از مردم افغانستان سیلی خورده اند و با خفت از آن سرزمین بیرون شان کرده اند، اینک می خواهند فرصت انتقام جویی و کینه کشی به وسیله ایالات متحده را از دست نده