________________________________________
سلام آقای پورپیرار من مثل شما به دنبال کشف حقایق تاریخی نمی روم چون نه فقط نسبت به هر چیزی که مستندات آن مربوط به قبل است خوشبین نیستم که حتی یافته های کمتر از یک قرن اخیر هم معتبر نمی دانم آنچه دیگران و شما میگویید به یک اندازه دارای اشکال است . من نه به افلاطون و سقراط و ... نه به سعدی و حافظ و فردوسی و.... کار دارم آنچه برای من مهم است گفتار ، شعر ، فلسفه و.... که به این افراد نسبت ( شما هر اسمی می خواهی روی آنها بگذار و مال هر زمان و یا کشوری هستند هم مهم نیست ) می دهند می باشد . وقتی شاعری میگوید :
بیا تاگل بر افشانیم و می در ساغر انذازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم (اگر شما می درساغرش می بینید ، من "طرح نو" ش)
و دیگری می گوید :
مُرده بُدم زنده شدم ،گریه بُدم خنده شدم - دولتِ عشق آمد ومن دولتِ پاینده شدم
تابش جان یافت دلم واشد و بشکافت دلم اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم
سومی می گوید :
به هر مدتی گردش روزگار زطرزی دگر خواهد آموزگار سرآهنگِ پیشینه کج رو کند نوایی دگر درجهان نو کند
چو گم گردد از گوهری آب و رنگ دِگر گوهری سر برآرد زسنگ
این گفته ها به ما چیزی می آموزد و من با مطالعه آنها اندیشیدن را تجربه می کنم ، اظهار نظر می کنم و وقتی دیگران نظری می دهند در حد خود می توانم بر آن نقدی بنویسم . این نوشته ها به من یاد داده که حقیقت در انحصار هیچکس نیست ، قدمای ما می گفتند همه چیز را همگان دانند ، این نوشته ها به من می آموزد که : تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم
این نوشته ها به من آموخته که در باور انسانها : هرکس به زبانی سخن وصف توگوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
چه فرق می کند این گفته از سعدی باشد و یا یک یهودی با اسم سعدی:
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
درک شما و من از دین به این خاطر فاصله بسیار دارند :
اگر با پدر خشم گیرد کسی پدر بی گمان خشم گیرد بسی اگر تَرک خدمت کند لشکری شود شاه لشکر کش از وی بری وگربر رفیقان نباشی شفیق به فرسنگ بگریزد از تو رفیق و گر بنده چابک نیاید به کار عزیزش ندارد خداوند کار ولیکن خداوند بالا و پست به عصیان در رزق بر کس نبست - دوکونش یکی قطره از بهر علم گنه بیند و پرده پوشد به حلم
فرض ممکن را بر این می گذارم که گفته شما درست است و ما به نتیجه ای رسیدیم که شما زسیده اید ، کشور و مردمی به نام ایران نبوده و ایرانیان (اقوامی که در همان خط فرضی زندگی میکنند و به درستی الان ادعا میکنند که باید دولت مرکزی حق ایرانی بودن و حق قومیت آنها به رسمیت بشناسد ) چند سالی است از زیر بُتّه سبز شده اند حالا در شهر کوچک ما معضلاتی و جود دارد ، جوانان نمی توانند ازدواج کنند ، بیکاری و جود دارد ، اعتیاد بیداد می کند ، درصد طلاق از حد تحمل گذشته و ..... با مطالعات پیشنهادی شما و نتیجه گیری آن ، چه نسخه ای بر مبنای یافته های "تاریخ بدون دروغ و یا تختگاه هیچکس "برای این شهر کوچک داریم .
اما آنجا که نوشته ای "آن تکنولژی وموبایلی که مورد نظر شماست هم جز وسیله ای برای تهدید وغارت جهان نیستند . درست برعکس ذرهای آزادی و دموکراسی و پیشرفت در جهان غرب وجود ندارد وقتی ازدومکراسی حرف میزنیم ازموهومات میگوییم نمیتوان به جان و مال و منابع مردم جهان از آمریکای جنوبی تا آسیا لطمه زد و آن گاه مثلا روزنامه های سرزمین خودی را آزاد گذارد تا انتقاد کنند و بر مبنای آن مدعی اعمال دموکراسی شد این تعریف تازهای از دموکراسی است که مورد پذیرش خردمندان نیست" اوایل انقلاب بود و در افغانستان هنوز دولت نجیب بر سرکار بود بحثی بود بین یک افغانی و یک ایرانی افغانی درحالیکه رادیو کوچکش روشن بود می گفت که هرچه برای انسان لازم بود حتما مسلمانان صدر اسلام درست می کردند ، چیزهایی که الان هست مانند ساعت ، ماشین و چیزهای دیگر ارزشی ندارند و به درد نمی خورند من پرسیدم پس چرا به رادیو گوش می دهی ؟ مگر نه اینست که اگر رادیو لازم بود در صدر اسلام درست می کردند ، چَب چَب نگاهم کرد به قول سعدی ببخشید آن یهودی " نگه کردنِ عاقل اندر سفیه" و گفت اخبار جهادی گوش می دهم و اضافه کرد اگر در افغانستان بودیم من تو زا اعدام می کردم .