ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

انتقادها، اشکالات و اعتراضات وارده بر ترجمه فارسی قرآن با مترجمی عبدالمحمد آیتی و تحریف ترجمه قرآن و تغییر مفهوم متن آیات قرآن

سه‌شنبه 23 اردیبهشت 1393 ساعت 10:17 ب.ظ
سلام استاد. نظرتون در این باره چیست؟
http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,12694

 

 

 

 

 

 

 

 

آمون : این هم متن کامل و بسیار مفصل و مطول با اشاره به این یادداشت پیشین :  

  

http://purpirar.blogsky.com/1393/02/19/post-5124/دستور-قرآنی-اندیشه-و-تفکر-با-قلب-و-اندیشیدن-با-مغز-و-پرسش-و-سوال-درباره-نزدیکترین-ترجمه-به-متن-قرآن-به-زبان-فارسی-در-بازار-کتاب

 

 
 
 


متن مقاله قرآن مجید ترجمه عبدالمحمد آیتی؛ ترجمه یا تحریف؟!


کاظم کریمی

ترجمه یا تحریف؟!
کاظم کریمی‏ مانند همهء مسلمانان فارسی زبان مشتاق،که در انتظار انتشار ترجمهء سلیس و دقیقی از قرآن کریم هستند،پس از آگاهی از چاپ و انتشار قرآنی با ترجمهء آقای عبد المحمد آیتی توسط انتشارات سروش وابسته به سازمان صدا و سیما،با شور و شوق بسیار،به‏ تهیّهء آن اقدام نمودم؛تا به کمک ترجمهء جدید،به حقایق و معانی ظریف و عمیق قرآن‏ مجید معرفت بیشتری پیدا کنم.
لیکن پس از مطالعهء آن،با کمال تعجّب متوجه شدم که ترجمهء برخی از آیات غلط است!تصوّر این موضوع برایم مشکل بود.اشکال را در فهم خود جستجو کردم.لذا، شروع به مراجعه به ترجمه‏های دیگر و تفاسیر موجود نمودم.
در همین اثنا،به نقدی بر همین ترجمه در مجلهء کیهان اندیشه(ش 28،بهمن و اسفند 1368)برخورد نمودم که اشتباهات بسیار زیادی را دریافته بود.ولی باز هم، طاقت پذیرش وجود انحراف و خطا،در برگردان کلام الهام برایم نبود.به همین دلیل،با تلاش بیشتر به مطالعهء خود و مقایسهء ترجمهء جدید با متون دیگر ادامه دادم.
این تداوم متأسّفانه،مرا بر اغلاط واشکالات تازه‏ای آگاهی بخشید.بدین جهت‏ بر آن شدم که به قصد آگاه شدن دیگران و خوانندگان این ترجمه،و به منظور استمداد از اهل فضل و فن،و برای ارشاد خود و دیگران،به ذکر اغلاط و اشکالاتی که در همین‏ مطالعه و مقایسهء اوّلیه،با آنها روبرو شده‏ام بپردازم.
مطالبی که در این بررسی اجمالی به نظر خوانندگان محترم می‏گذرد،در سه بخش‏ تنظیم گردیده است:
*در بخش اوّلًّ،خلاصه‏ای از مقالهء«دارالقرآن الکریم»که در مجّلهء کیهان اندیشه‏ به چاپ رسیده،آورده شده است.
*در بخش دوّم،نمونه‏هایی از ترجمه‏های غلط آیات شریفه عرضه می‏شود.لازم‏ به یادآوری است که اگر به دید دقیق در این ترجمه نگریسته شود،موارد اشتباه بسیار زیاد است.لذا در این بخش فقط شواهدی معدود از اشتباهات،ارائه گردیده است.علاوه‏ بر این،در این نمونه‏ها هیچ گونه توجیهی برای رفع اشکالات وارده وجود ندارد.به عبارت‏ دیگر،اغلاط این ترجمه به اندازه‏ای است که چنانچه بخواهند همهء آنها را مطرح نمایند، بیشتر آیات قرآن باید مطرح گردد و برای تصحیح آن باید ترجمه‏ای از نو،نوشته شود.
*در بخش سوّم،ترجمهء برخی از آیاتی که پیرامون ولایت حضرت امیرمؤمنان‏ علی-علیه السلام-و مقام و شأن اهل بیت پیامبر اکرم-علیهم السلام-نازل شده‏ مطرح گردیده است و مباینت ترجمه با اصول اعتقادی شیعیان،و همچنین اصرار بر عدم‏ ذکر شأن نزول آیه‏های مزبور،و اهمال بر یادآوری مقام و منزلت اهل بیت،نشان داده‏ شده است.در حالی که چون غالب فارسی زبانان شیعه هستند و این ترجمه با بودجهء سازمانی وابسته به صدا و سیما چاپ شده است،انتظار می‏رفت-همچون دیگر ترجمه‏ها -این گونه موارد در آن آورده شود.
در این مقام،سخن پیامبر اکرم-ص-را یادآور می‏شویم؛آنجا که فرمودند:
انّی تارک فیکم الثّقلین...کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الی الارض؛و عترتی اهل بیتی...فانظروا کیف تخلّفونی فیهما.
مترجم محترم،با اینکه توضیحات زیادی در پاورقیها راجع به اقوام و آداب و رسوم‏ دوران جاهلیّت داده‏اند،در بیان معنا و مدلولت آیات مربوط به ولایت و عصمت اهل بیت، سکوت اختیار نموده‏اند!!نظر به اهمّیت این قسمت،شواهدی از مفسّران سنّی و شیعه‏ برای دستیابی به معنا و ترجمهء صحیحس این دسته از آیات ارائه می‏شود.
دلیل تکیهء بیشتر بر این بخش نسبت به سایر بخشها،این است که بنا بر آنچه‏ اطلاع یافته‏ام تاکنون بررسی‏های مختلفی از سایر دیدگاهها بر روی اغلاط این ترجمه‏ انجام گرفته است.

بخش اوّل
خلاصهء مقاله کیهان اندیشه:
در این بخش،از مقالهء«دارالقرآن الکریم»که در مجلّهء کیهان اندیشه،درج‏ گردیده،استفاده کرده و خلاصه‏ای از آن بررسی را نقل می‏نمایم:
«...با توجه به این که موارد نقد در سراسر ترجمهء قرآن بسیار است امّا مجموع‏ آنها را در ده عنوان کلّی مورد بحث قرار داده و از هر کدام نمونه‏ای ذکر می‏شود:
1-عدم رعایت افعال مجهول و معلول در ترجمه،به گونه‏ای که برخی از مجهولها معلوم،و معلومها مجهول ترجمه شده است...
2-عدم رعایت ترجمه حروف که نقش مهمی را در بیان لطایف آیات ایفا می‏کند...
3-رعایت نکردن فاعل و مفعول جمله،و قرار دادن هر یک بجای دیگری....
4-عدم توجه به نوع فعل؛فعل نهی را،نفی و یا مضارع مخاطب را امر ترجمه‏ کرده‏اند...
5-عدم رعایت نوع صیغهء فعل...
6-عدم توجه به تقدم و تأخر استعمال لغات...
7-عدم توجه به ساختار جمله...
8-عدم رعایت افعال مناسب و ترجمه آنها به مخاطب و یا بالعکس....
9-عدم توجه به مبتدا و خبر جمله،شرط و جزاء جمله و اجزاء معطوف...
10-عدم توجه به صدر و ذیل آیات...»
در پایان این مقاله آمده است:
«فرصت را غنیمت شمرده به وزارت ارشاد اسلامی پیشنهاد می‏شود:همچنانکه چاپ و نشر قرآن کریم با نظارت متخصصین کنترل گردید و آبروی جامعه اسلامیمان حفظ شد، لازم است برای کنترل بیشتر و رفع هرگونه نقص و کاستی در امر خطیر ترجمه قرآن‏ کریم نیز عده‏ای از متخصّصین فن را،به این مسئله اساسی اختصاص دهند و ترجمه‏های‏ دانشمندان گرانقدر عزیز را با صرف وقت بیشتر مبتنی بر تفاسیر متقن و رعایت تمامی‏ ظرایف و لطایف آیات الهی بازنگری فرمایند،تا اشکالات به حداقل ممکن برسد...»

بخش دوّم:
نمونه‏ای از ترجمه‏ها و پاورقیهای غلط و پاورقیهای زاید:
1-صفحهء 181،انفال/29:
یا ایّها الّذین آمنوا ان تتّقوا اللّه یجعل لکم فرقانا.
ای کسانی که ایمان آورده‏اید،اگر از خدا بترسید میان شما و کافران فرقهایی نهد.
«فرقان»صیغه مبالغه از ماده فرق است و در این آیه به معنای وسیله‏ای است که‏ بخوبی حق را از باطل جدا می‏کند.و در«مفردات راغب»،معنای این کلمه چنین آمده‏ است:«ای نوردا و توفیقا علی قلوبکم یفرق به بین الحقّ و الباطل...»
ترجمهء صحیح آیه فوق چنین است:ای کسانی که ایمان آورده‏اید اگر از(مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید،برایتان وسیله‏ای برای تمیز حق از باطل قرار می‏دهد.
2-صفحهء 280،نحل/106:
من کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئنّ بالإیمان و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من اللّه.
کسی که پس از ایمان به خدا کافر می‏شود جز این نیست که او را به زور وا داشته‏اند تا اظهار کفر کند و حال آنکه دلش به ایمان خویش مطمئن است.ولی آنان که در دل را به روی کفر می‏گشایند، مورد خشم خدایند.
ترجمهء فوق نه تنها غلط است،بلکه عدم آگاهی مترجم را نسبت به سایر آیات قرآن نیز می‏رساند.چه،در مواردی چند،قرآن از کسانی سخن می‏گوید که بعد از ایمان‏ به کفر گرویده‏اند و مجددا ایمان آورده‏اند و دوباره کافر شده‏اند.ترجمه صحیح آیه چنین‏ است:
کسانی که بعد از ایمان کافر شوند-بجز آنها که تحت فشار واقع شده‏اند در حالی که قلبشان‏ آرام به ایمان است-آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده‏اند،غضب خدا بر آنهاست.
3-صفحهء 456،ص/33؛(این آیه مربوط به داستان حضرت سلیمان است):
ردّوها علیّ فطفق مسحا بالسّوق و الأعناق.
آن اسبان را نزد من بازگردانید.پس به بریدن ساقها و گردنشان آغاز کرد.
به بخشی از مطالبی که در ترجمهء المیزان(ج 17،ص 321)راجع به این آیه درج‏ گردیده است،توجه کنید:
«بعضی گفته‏اند:...مراد از دست کشیدن به ساقها و گردنهای آنان،زدن آنها را شمشیر و بریدن دست و گردن آنهاست...ولی این تفسیرصحیح نیست؛چون چنین‏ عملی از انبیا سر نمی‏زند،و ساحت آنان منزّه از مثل آن است..علاوه بر این،این عمل‏ اتلاف مال محترم است.اینکه بعضی مفسرین به روایت ابیّ بن کعب استدلال کرده‏اند بر صحت این تفسیر...به هیچ وجه صحیح نیست..»
ترجمه صحیح آیه چنین است:
...پس به دست کشیدن به ساقها و گردنشان آغاز نمود.
4-صفحهء 386،نمل/91:
انّما امرت ان اعبد ربّ هذه البلدة الّذی حرّمها و له کلّ شی‏ء...
جز این نیست که به من فرمان داده‏اند که پروردگار این شهر را که خدا حرمتش نهاده و همه‏ چیز از آن اوست پرستش کنم...
در ترجمهء این آیه،همین مقدار نیز توجه نشده است که«بلدة»مؤنث است و اگر «الّذی»مربوط به آن می‏شد باید«الّتی»باشد.
اگر در امثال این ترجمه‏ها،گمان غرض ورزی را کنار گذاشته،با خوش بینی‏ مواجه شویم،ناچار باید به فقدان اطّلاعات و دقّت لازم،و عدم آشنایی به اسلوب صحیح‏ ترجمهء قرآن اذعان نماییم.
ترجمهء صحیح آیهء مورد بحث چنین است:
(بگو)مهمانا من مأمورم پروردگار این شهر(مکّه)را عبادت کنم.همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده و همه چیز از آن اوست و من مأمورم که از مسلمین باشم.
5-صفحهء 216،یونس/60:
و ما ظنّ الّذین یفترون علی اللّه الکذب یوم القیامة...
چه گمان کرده‏اند کسان که دربارهء روز قیامت به خدا دروغ می‏بندند؟ مترجم«یوم القیامة»را متعلّق به«یفترون»گرفته‏اند؛در حالی که متعلّق به«ظنّ» می‏باشد.ترجمهء صحیح آیه چنین است:
آنان که به خدا دروغ می‏بندند دربارهء روز قیامت،چه گمان کرده‏اند؟
6-صفحهء 290،اسراء/68:
افامنتم ان یخسف بکم جانب البر...
آیا ایمنی دارید از اینکه ناگهان ساحل دریا را بر شما زیر و زبر کند؟...
برّ به معنای خشکی است چنانچه در مفردات چنین می‏خوانیم:«البرّ خلاف‏ البحر».ترجه صحیح آیه چنین است:
آیا از این ایمن هستید که شما را در زمین فرو برد؟
7-صفحهء 552،ممتحنه/13:
قد یئسوا من الآخرة کما یئس الکفار من اصحاب القبور
اینان از آخرت نومیدند،همچنانکه آن کافرانی که اینک در گورند از آخرت نومیدند.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
...اینان از آخرت نومیدند،همچنانکه آن کافران،از مردگان نومیدند.
8-صفحهء 155،اعراف/32:
قل من حرّم زینة اللّه الّتی اخرج لعباده و الطّیّبات من الرّزق.
بگو:چه کسی لباسهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده،و خوردنیهای خوش طعم را حرام‏ کرده است؟
معلوم نیست از چه رو،«زینت»به مطلق لباس ترجمه شده!تخصیص«الطیّبات من الرّزق»به«خوردنیهای خوش طعم»نیز وجهی ندارد.
ترجمه صحیح آیه چنین است:
بگو:چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزیهای پاکیزه را،حرام کرده‏ است؟
9-صفحهء 155،اعراف/31:
یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کلّ مسجد.
ای فرزندان آدم،به هنگام هر عبادت لباس خود بپوشید.
با خواندن این ترجمه،این سؤال در ذهن پدید می‏آید که مگر اشخاص در سایر اوقات برهنه راه می‏رفتند؟!
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
ای فرزندان آدم!زینت خود رابه هنگام رفتن به مسجد به خود برگیرید.
10-صفحهء 151،انعام/162؛
قل انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للّه ربّ العالمین.
بگو:نماز من و قربانی من و زندگی من و مرگ من برای خدا آن پروردگار جهانیان است.
«نسک»به معنای عبادت است و اختصاصی به قربانی ندارد.چنانچه در مفردات‏ چنین می‏خوانیم:«النّسک:العبادة..»
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
بگو:نماز من و عبادت من و زندگی من و مرگ من،(همه)برای خدا،پروردگار جهانیان است.
11-صفحهء 34،بقره/214:
ام حسبتم ان تدخلوا الجنّة و لما یأتکم مثل الّذین خلوا من قبلکم.
می‏پندارید به بهشت خواهید رفت؟آیا هنوز سرگذشت کسانی را که پیش از شما بوده‏اند نشنیده‏اید؟
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
آیا می‏پندارید داخل بهشت می‏شوید،بدون اینکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟
12-صفحهء 17،بقره/102:
...و ما هم بضارّین به من احد الاّ باذن اللّه.
...و آن دو جادوگر جز به فرمان خدا به کسی زیانی نمی‏رسانیدند.
با اندک آشنایی به زبان عربی معلوم می‏شود که ضمیر«هم»را نمی‏توان به«آن دو جادوگر»ترجمه نمود.مسئلهء دیگر اینکه ترجمه«اذن»به«فرمان»این نتیجه را در بر دارد که کار پلید جادوگران به فرمان و دستور خدای سبحان بوده است.ترجمهء صحیح آیه‏ عبارت است از:
..و آنان جز به«اذن»پروردگار به کسی زیان نمی‏رسانیدند.
13-صفحهء 7،بقره/30:
...انّی جاعل فی الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و...
...من در زمین خلیفه‏ای می‏آفرینم،گفتند:آیا کسی را می‏آفرینی که در آنجا فساد کند و....
ترجمهء صحیح آیه:
...من در زمین جانشینی قرار می‏دهم.گفتند:آیا در آن کسی را قرار می‏دهی که در آنجا فساد کند و...
14-صفحهء 301،کهف/60:
...او امضی حقبا؛
...یا عمرم به سر می‏آید.
کلمهء«حقب»به معنای روزگار و مدت طولانی است.منظور حضرت موسی از این سخن این بوده که برای پیدا کردن گمشدهء خویش دست از تلاش بر نخواهد داشت، اگر چه سالها به جستجوی خود ادامه دهد.ترجمهء صحیح آیهء فوق چنین است:
...اگر چه مدتی طولانی(در این راه)به سر برم.
15-صفحهء 197،توبه/61:
...و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم...
...و می‏گویند:که او به سخن هر کس گوش می‏دهد.بگو:او برای شما شنوندهء سخن خیر است....
«اذن»به معنای گوش است.و اصطلاحا به شخص خوش باور اطلاق می‏گردد.
دشمنان پیامبر اکرم-صلّی اللّه علیه و آله-عذر پذیری حضرتش را به عنوان یک عیب‏ مطرح کردند.و خدای متعال به وسیلهء این آیه سخنان بیهوده آنان را رد نموده،این صفت‏ پیامبر-ص-را تأیید فرمود.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
...و می‏گویند:او خودش باور است.بگو خوش باور بودن من به نفع شماست...
16-صفحهء 309،مریم/40؛
انّا نحن نرث الارض و من علیها:
هر آینه پس از زمین و هر چه بر روی آن هست ما زنده می‏مانیم.
ترجمهء صحیح آیه فوق چنین است:
ما زمین و تمام کسانی را که بر آنند به ارث خواهیم برد...
17-صفحهء 152،اعراف/2:
کتاب انزل الیک فلایکن فی صدرک حرج منه...
کتابی است که بر تو نازل شده،در دل تو از آن تردید نباشد...
حرج به معنای تنگی و گرفتگی است نه تردید.اگر پیامبر خدا-صلّی اللّه علیه‏ و آله-در قرآن تردید نماید،تکلیف دیگران چیست؟!
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
کتابی است،بر تو نازل شده است،در دل تو به جهت آن،تنگی و فشاری نباشد(به خاطر سنگینی بار ابلاغ آن)...
18-صفحهء 53،آل عمران/18:
شهد اللّه انّه لا اله الاّ هو و الملائکة و اولو العلم قائما بالقسط...
اللّه حکم کرد-و فرشتگام و دانشمندان نیز-که هیچ خدایی بر پای دارندهء عدل جز او نیست....
«حکم کردن»به معنای:1-«فرمان دادن»؛2-«حکومت کردن»؛3-«قضاوت‏ کردن»است.در حالی که«شهد»به معنای«گواهی داد»می‏باشد.بعلاوه«قائم به عدل‏ بودن خدا»جزء اجزاء شهادت محسوب نمی‏شود.به بخشی از مطالبی که ذیل این آیه در ترجمه المیزان آمده است توجه فرمایید:
ترجمهء المیزان،ج 3،ص 218:«فراز«قائما بالقسط»به اصطلاح ادبی«حال»از فاعل«شهد الله»بوده،عامل در او هم«شهد»می‏باشد.به عبارت دیگر در آیه مورد بحث‏ «قائم به عدل بودن خداوند»مورد گواهی-اعم از گواهی خدا،ملائکه،اولوالعلم-واقع‏ نشده و از اجزاء شهادت محسوب نمی‏شود؛زیرا...این دو جهتی بود که از سخنان گذشته‏ استفاده شد،و با در نظر گرفتن آن بی‏پایگی گفتار عده‏ای از مفسّرین-که در حمل‏ کردن«شهادت»به شهادت فعلی و یا دربارهء قرار دادن«قائم به عدل بودن خداوند»از اجزاء شهادت پافشاری‏هایی کرده‏اند-روشن می‏شود!
و اینک ترجمه صحیح آیه مورد بحث:
خداوند در حالی که قائم به قسط است و قیام بر عدل دارد،گواهی می‏دهد که خدایی جز او نیست و همچنین ملائکه و اولوا العلم هم به وحدانیّت و یگانگی او گواهی می‏دهند.
19-صفحهء 53،آل عمران/20:
فان حاجّوک فقل اسلمت وجهی للّه و من اتّبعن و قل للّذین اوتوا الکتاب و الامبین‏ ءاسلمتم فان اسلموا فقد اهتدوا و ان تولّوا فانّما علیک البلاغ و اللّه بصیر بالعباد.
اگر با تو به داوری برخیزند بگوی:من و پیراونم در دین خویش به خدا اخلاص ورزیدیم.به‏ اهل کتاب و مشترکان بگو:آیا شما هم به خدا اخلاص ورزیده‏اید؟اگر اخلاص ورزیده‏اند پس هدایت‏ یافته‏اند و اگر رویگردان شده‏اند،بر تو تبلیغ است و پس،و خدا بندگان را می‏بیند.
ترجمهء صحیح آیهء مزبور چنین است:
اگر با تو محاجّه کردند بگو:من و پیروانم روی خویش را تسلیم خدا نمودیم.به کسانی که‏ کتابشان داده‏اند(یهود و نصاری)و بیسوادان(مشرکان)بگو آیا شما هم تسلیم شده‏اید؟اگر تسلیم‏ (حق)شدند،به تحقیق هدایت یافتند،و اگر پشت نمودند،بر تو ابلاغ(فرمان خدا)است و خداوند بر (احوال)بندگان بیناست.
20-صفحهء 90،نساء/70:
...و کفی باللّه علیما؛...
و خدا به کفایت داناست.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
..و آگاهی خدا(بر اعمال و نیّات،بندگان را)کافی است.
21-صفحهء 550،ممتحنه/4:
قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالو لقومهم انّا برءؤ منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتّی تؤمنوا باللّه وحده الاّ قول ابراهیم لأبیه لاستغفرنّ لک و ما املک لک من اللّه من شی‏ء ربّنا علیک‏ توکّلنا و الیک انبنا و الیک المصیر.
ابراهیم و کسانی که با وی بودند،آنگاه که به قوم خود گفتند که ما از شما و از آنچه جز خدای‏ یکتا می‏پرستید بیزاریم و شما را کافر می‏شمریم و میان ما و شما همیشه دشمنی و کینه توزی خواهد بود تا وقتی که به خدای یکتا ایمان بیاورید،برایتان نیکو مقتدایی بودند.مگر آنگاه که ابراهیم پدرش‏ را گفت که برای تو آمرزش می‏طلبم،زیرا نمی‏توانم عذاب خدا را از تو دفع کنم.ای پروردگار ما،بر تو توکّل کردیم و به تو روی آوردیم و سرانجام تو هستی.
حال،به عباراتی که ذیل این آیه در ترجمهء المیزان،ج 19،ص 472-473 آمده‏ است توجه نمایید:
«بعضی...چنین گفته‏اند که مستثنی منه،جملهء«قد کانت لکم اسوة حسنة فی‏ ابراهیم»است،و معنای مجموع آیه این است که شما مسلمانان در ابراهیم و مؤمنین به‏ وی اقتدایی نیکو دارید،و باید در همه رفتار و صفات او اقتدا کنید،الا در یک خصلتش‏ و آن این است که به پدرش چنین و چنان گفت.
ولی این وجه درست نیست؛چون زمینهء آیهء مورد بحث که می‏فرماید:«لکم اسوة حسنة فی ابراهیم»این نیست که بخواهد تأسّی به ابراهیم-علیه السلام-را در تمامی‏ خصالش بر مسلمانان واجب کند و استغفار یا وعدهء استغفار را استثنا کند،تا این یک‏ خصلت از خصال ابراهیم مستثنا باشد...»
همان کتاب،ج 19،ص 470-471:«الاّ قول ابراهیم لابیه:لاستغفرنّ لک و ما املک لک من اللّه من شی‏ء این جمله استثنائی است از کلیّتی که جمله‏های قبل بر آن‏ دلالت می‏کرد،و آ این بود که ابراهیم و مؤمنینی که با وی بودند،از قوم مشرک خود به‏ طور کلّی و مطلق،تبرّی جستند،و هر رابطه‏ای که ایشان را به آنان پیوسته کند قطع‏ نمودند،به جز یک رابطه،و آن گفتار ابراهیم به پدرش بود که گفت:«لاستغفرن لک...» ...و مسثتثنی منه آن این است که نامبردگان با مشرکین سخنی نگفتند،مگر دربارهء تبری، در نتیجه معنایش این می‏شود که مؤمنین و ابراهیم به غیر از تیری هیچ سخنی با مشرکین‏ نداشتند،الاّ سخنی که ابراهیم با خصوص پدرش داشت..»
با توجه به مطالبی که ذکر شد ترجمه صحیح آیه چنین است:
ابراهیم و پیروانش برای شما نیکو مقتدایی هستند.به یاد آرید آن زمان را که به قوم خود گفتند:
ما از شما و از آنچه به غیر از خدا می‏پرستید بیزاریم،به شما کافریم.همواره بین ما و شما دشمنی و کینه خواهد بود مگر آن زمان که به خدای یگانه ایمان آورید.بجز سخنی که ابراهیم به پدرش گفت:
برای تو از خدا طلب آمرزش خواهم کرد و(بر نجات تو از قهر و غضب خدا)برای تو هیچ کاری‏ نتوانم کرد.(آنگاه چنین دعا کردند:)پروردگارا بر تو توکّل می‏نماییم و به سوی توانا به می‏کنیم و به‏ سوی تو است بازگشت.
22-صفحهء 175،اعراف/184:
او لم یتفکروا ما بصاحبهم من جنّة...
آیا فکر نکرده‏اند که در یارشان نشانی از دیوانگی نیست؟..
کلمهء«یار»ترجمه صحیحی برای«صاحب»نمی‏تواند باشد.چرا که اگر انسان‏ عاقل باشد،یار دیوانه نمی‏گیرد.و چنانچه خود نیز دیوانه باشد،استدلال برایش بیفایده‏ است.جالب این که بر این ترجمه غلط پاورقی نوشته شده و بر این اشتباه تأکید نیز نموده‏اند:
صفحهء 175،پاورقی 23(مربوط به کلمه«یارشان»):«ترجمهء«صاحب»و مراد رسول خدا-ص-است.»
مترجم این اشتباه را در سایر موارد مشابه تکرار نموده‏اند.مناسب است عبارت‏ مفردات را ذیل این کلمه نقل نماییم:«الصّاحب:الملازم.إنسانا کان أو حیوانا،أو مکانا أو زمانا...و لایقال فی العرف إلاّت لمن کثرت ملازمته.»
همانطور که ملاحظه شد،«صاحب»به معنای«همراه»و«ملازم»است و مفهومی‏ کلّی دارد.در صورتی که کلمه«یار»در زبان فارسی بار مثبت دارد و هرگونه ملازمت و مصاحبت را نمی‏رساند.ترجمه صحیح آیه:
آیا فکر نکردند که همنشینشان(پیامبر-ص-)هیچ گونه آثاری از جنون ندارد؟(پس چگونه چنین‏ نسبت ناروایی به او می‏دهند؟)
23-صفحهء 567،حاقّه/4:
کذّبت ثمود و عاد بالقارعة.
قوم ثمود و عاد روز تپیدن دلها را دروغ انگاشتند.
«کذّبت»از«تکذیب»به معنای نسبت دروغ به کسی دادن است.چنانچه در مفردات می‏خوانیم:
«کذّبته:نسبته إلی الکذب صادقا کان أو کاذبا،و ما جاء فی القرآِّن ففی تکذیب‏ الصادق نحو«کذّبت ثمود و عاد بالقارعة».در حالی که«دروغ انگاشتن»به معنای«دروغ‏ تصوّر کردن»است نه نسبت دروغ دادن.در«فرهنگ معین»ذیل کلمهء«انگار»چنین آمده‏ است:«انگار-(ریـ.انگاردن،انگاشتن)1-تصور،پندار؛2-کار ناتمام...»
این اشتباه بارها و بارها در این ترجمه صورت گرفته است.برای نمونه،فقط در سورهء اعراف،در ترجمه آیات:64،146،147،176،177،182،این اشکال دیده‏ می‏شود.
علاوه بر اشکال فوق،ترجمهء«قارعة»به«روز تپیدن دلها»نیز اشتباه است. ترجمهء صحیح آیهء مورد بحث چنین است:
قوم ثمود و عاد عذاب کوبندهء الهی را دروغ خواندند.
24-صفحهء 321،طه/123:
...فمن اتّبع هدای فلا یضلّ و لایشقی.
...هر کس از آن راهنمای من متابعت کند نه گمراه می‏شود و نه تیره بخت.
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
...هر کس از راهنمایی من متابعت کند....
25-صفحهء 307،مریم/18:
قالت انّی اعوذ بالرّحمن منک ان کنت تقیّا.
مریم گفت:از تو به خدای رحمان پناه می‏برم،که پرهیزگار باشی.
ترجمهء صحیح:(مریم)گفت:از تو به خدای رحمان پناه می‏برم،اگر پرهیزکار هستی.
26-صفحهء 282،نحل/120:
انّ ابراهیم کان امّة قانتا للّه حنیفا...
ابراهیم بزرگوار مردی بود.به فرمان خدا بر پای ایستاد و صاحب دین حنیف بود...
ترجمهء صحیح آیه چنین است:
ابراهیم(به تنهایی)یک امّت بود.مطیع فرمان خدا و خاضع بود و خالی از هرگونه انحراف...
27-صفحهء 247،یوسف/88:
...ای عزیز،ما و کسانمان به گرسنگی افتاده‏ایم...
ذیل کلمهء«الضّرّ»در مفردات می‏خوانیم:«الضّرّ سوء الحال إمّا فی نفسه لقلّة العلم....و إمّا فی بدنه لعدم جارحة و نقص،و إمّا فی حالة ظاهرة من قلّة مال و جاه.»
بنابراین ترجمهء آیه مزبور عبارت است از:
...ای عزیز،ما و خاندان ما را شدّت و سختی در بر گرفت...
28-صفحهء 15،بقره/93:
و اشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم...
عشق گوساله و کفر در دلشان به هم سرشته است...
ترجمهء صحیح:بر اثر کفرشان،عشق گوساله در دلشان جای گرفت...
29-صفحهء 437،فاطر/12:
...و تری الفلک فیه مواخر لتبتغوا من فضله...
..و می‏بینی که کشتیها برای یافتن روزی و غنیمت،آب را می‏شکافند....
ترجمهء صحیح آیه:...و کشتی‏ها را می‏بینی که دریا را می‏شکافند تا شما از فضل خدا روزی‏ طلبید...
30-صفحهء 226،هود/35:
...ام یقولون افتریه...
؛...یا می‏گویند که من به خدا دروغ بسته‏ام...
ترجمهء صحیح آیه:...یا می‏گویند که(پیامبر-ص-)آن را به خدا دروغ بسته است...
در مورد ترجمه‏های غلط به همین مقدار اکتفا نموده به پاورقیها می‏پردازیم.

پاورقیهای غلط
1-صفحهء 17،پاورقی 18.این پاورقی مربوط به«هاروت»و«ماروت»است که از آنها در سوره بقره/102 یاد شده است:
«گویند دو فرشته بودند که خدا بر آنها خشم گرفت و در چاه بابل سرنگوشان‏ بیاویخت و مردم از آنها سحر می‏آموختند!»
آیا پاورقی،مجالی است برای اشاعهء خرافات و«اسرائیلیات»یا فرصتی است‏ برایرفع شبهات و حلّ مشکلات؟!
برای روشن شدن مطلب،عبارت زیر را از ترجمهء المیزان می‏نگریم؛ترجمهء المیزان،ج 1،ص 323،بعد از نقل مشروح داستان فوق،اضافه می‏نماید:
«نظیر این روایات در بعضی از کتب شیعه بدون سند از امام باقر-علیه السلام- نقل شده و«سیوطی»متجاوز از بیست روایت دربارهء«هاروت»و«ماروت»و«زهره»که‏ کم و بیش نظیر همین روایتند نقل کرده است....ولی جای تردید نیست که این یک‏ داستان مجعول خرافی است که به فرشتگان خدا که قرآن به پاکی و طهارت آنها از شرک‏ و معصیت تصریح کرده،نسبت داده شده است؛آن هم چنین شرک و معصیت شنیع... خلاصه این داستان و داستانی که در روایت قبل ذکر شد،مطابق افسانه‏هایی است که‏ یهود دربارهء«هاروت»و«ماروت»می‏گویند،و بی‏شباهت به خرافات یونانیان قدیم دربارهء ستارگان و نجوم نیست.»
2-صفحهء 306،پاورقی 1،مربوط به نام سورهء«مریم»:
«مریم،نام مادر حضرت مسیح است.آیات اوایل سوره،داستان تولد عیسی‏ است.»
در مورد پاورقی فوق،دو مطلب وجود دارد:
اولا-جملهء اول شرحی زاید است؛زیرا معقول نیست که خوانندهء قرآن کریم، حضرت مریم را نشناسد.
ثانیا-جملهء دوّم شرحی غلط است؛زیرا آیات اوایل سوره تا آیه پانزدهم،داستان‏ حضرت زکریّا و تولد حضرت یحیی است.
3-صفحهء 310،پاورقی 4؛این پاورقی مربوط به کلمهء«غیّ»است که در آیه‏ 59 از سورهء«مریم»آمده است.آیه و پاورقی آن به شرح ذیل می‏باشند:
فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلوة و اتّبعوا الشّهوات فسوف یلقون غیّا.
سپس کسانی جانشین اینان شدند که نماز را ضایع گذاشتند و پیرو شهوات گردیدند و به زودی‏
به«غی»خواهند افتاد.
پاورقی(مربوط به«غیّ»):«وادیی است در جهنم.»
اکنون به عبارات ترجمهء المیزان،ج 14،ص 114،توجه نمایید:
«کلمهء«غیّ»به معنای ضد رشد است...غیّ به معنای این است که کسی به واقع‏ نرسد و به خطا رود،که در حقیقت قریب المعنای با ضلالت است..»
و همان کتاب،ج 14،ص 119:در درّ منثور است که این مردویه از طریق نهشل‏ از ضحّاک از ابن عباس از رسول خدا-ص-روایت کرده که فرمود:غیّ،درّه‏ای است که‏ در جهنّم قرار دارد.
..مؤلّف:این روایات بر فرضی که صحیح باشد آنطور که بعضی پنداشته‏اند تفسیر دیگری برای این...کلمه نیست...»
4-صفحهء 106،پاورقی 18؛این پاورقی شرحی است بر اقانیم سه گانهء مسیحیت:
«در ردّ عقیدهء تثلیث مسیحیان آمده است که می‏گویند:خدا،مسیح و مریم، اقنومهای سه‏گانه‏اند.»
حضرت«مریم»،جزء اقانیم سه‏گانهء مسیحیان نیست.اقانیم سه گانهء مسیحیّت‏ عبارتند از«خدا»و«حضرت عیسی»و«حضرت جبرئیل».به عبارت دیگر:«اب»و«این» و«روح القدس».شاهد این گفتار ترجمهء المیزان ج 9،ص 231:«...همان اقانیم ثلاثه، یعنی اب و ابن و روح القدسند..»
5-صفحهء 144،انعام/121 و پاورقی 8 مربوط به همین آیه:
و لاتأکلوا ممّا لم یذکر اسم اللّه علیه و انّه لفسق...»
از ذبحی که نام خدا بر آن یاد نشده است مخورید که خود نافرمانی است...»
پاورقی:«مراد قربانیهایی است که برای بتان می‏کردند.»
آیهء فوق،حرمت گوشتهایی را که ذبح شرعی نشده‏اند،بیان می‏کند و هیچ‏گونه‏ اختصاصی به گوشت قربانی بتها ندارد.تنها خاصیّت پاورقی مذکور،لوث حرمت خوردن‏ گوشت حیواناتی است که ذبح شرعی نشده و شرع،آن را جایز نمی‏داند.در ترجمهء المیزان،ج 7،ص 509 ذیل این آیه چنین آمده است:
...در حقیقت چنین است:
خوردن گوشت میته و گوشتی که در هنگام ذبحش اسم‏ خدا بر آن برده نشده فسق است..»
6-صفحهء 527،پاورقی 3،مربوط به«سدرة المنتهی»:
«درخت سدری در آسمان هفتم یا اقصای بهشت که هیچ کس و نیز علم هیچ کس‏ از آن فراتر نرود.»
روشن نیست که در کدام مدرک معتبر به مطالب فوق الذکر اشاره شده است!در ردّ این گفتار سخنی را از حضرت سجّاد از ترجمهء المیزان،ج 19،ص 63،نقل می‏کنیم:
من فرزند کسی هستم که بلند مرتبه بود،و بلند مرتبه‏تر می‏شد،تا آنجا که از سدرة المنتهی گذشت و...
7-14-پاورقیهای:4/صفحهء 6؛18/صفحهء 17؛15/صفحهء 88؛1/ صفحهء 107؛1/صفحهء 188؛3/صفحهء 352؛1/صفحهء 579؛2/صفحهء 580، نمونه‏های دیگری از زیرنویس‏های غلط هستند که به دلیل مطرح شدن آنها در بخش‏ سوّم،از ذکر آنها در این بخش صرف نظر می‏کنیم.
اکنون نوبت به پاورقیهای زائد می‏رسد.در این ترجمه،در بسیاری از موارد که‏ نیازی به شرح نبوده،توضیحات زایدی درج گردیده است؛در حالی که از بیان مفاهیمی‏ که شرح آن بسیار لازم و ضروری می‏نماید،چشم پوشی شده است.
برای اثبات این مدعا،ابتدا به ارائهء چند شرح بی‏مورد پرداخته،و سپس نمونه‏ای‏ را که هیچ شرحی بر آن نرفته بیان می‏کنیم و بحث مفصّلتر را راجع به این قسمت در بخش سوّم پی می‏گیریم.
1-صفحهء 441،پاورقی 1،مربوط به«یس»:
«یس،نخستین آیهء این سوره است.در معنای آن سخن بسیار رفته و مفسّران وجوه‏ مختلفی را بیان کرده‏اند.»
توضیحات فوق هیچ مسئله‏ای را برای خواننده روشن نمی‏کند.چه،وقتی قرآن‏ در مقابل شخص قرار دارد،خود می‏بینید که بعد از«بسم اللّه الرحمن الرّحیم»اوّلین آیه، «یس»است.دنبالهء پاورقی نیز،مطلبی را روشن نمی‏نماید.
2-صفحهء 453،پاورقی 1،مربوط به سورهء«ص»:
««صاد»در نخستین آیه آن آمده...»
و صفحهء 592،پاورقی 1،مربوط به سوره طارق:
«نام این سوره از نخستین آیه آن گرفته شده.»
جهت اطلاع خوانندگان ارجمند،متذکر می‏شوم که این توضیح در ابتدای تمام‏ سوره‏های مشابه از قبیل:صافّات،مرسلات،شمس،ضحی،لیل،تین،فجر،بروج، غاشیه،بلد و..نیز داده شده است!
3-صفحهء 581،پاورقی 3،مربوط به آیات 16 و 17 از سورهء مرسلات:
الم نهلک الاوّلین*ثمّ نتبعهم الاخرین.
پاورقی:«مراد از«اوّلیان»و«آخریان»پیشینیانند و آنها که بعد از پیشینیان‏ بوده‏اند.»
4-صفحهء 236،پاورقی 1 مربوط به سورهء«یوسف»:
«در این سوره داستان یوسف،پسر یعقوب آمده است.»
با این همه،بنگرید به آیهء 79 از سورهء اسراء در صفحهء 291،که مترجم هیچ گونه‏ شرحی بر آن،ننوشته‏اند:
و من اللّیل فتهجّد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربّک مقاما محمودا:
پاره‏ای از شب را به نماز خواندن زنده بدار.این نافله خاصّ تو است.باشد که پروردگارت،تو را به مقامی پسندیده برساند.
مترجم محترم که درسورهء یوسف احتمال می‏دهند شاید مردم ندانند که در سورهء «یوسف»،داستان«یوسف»آمده،در این مورد گمانشان بر این بوده که همگان از مقام‏ پسندیده مطلع هستند و نیازی نیست که راجع به مقام شفاعت پیامبر اکرم-صلّی اللّه‏ علیه و آله-که از بالاترین مقامات است حتی اشاره‏ای بنمایند!!

بخش سوّم

پایمال نمودن حقوق اهل بیت(علیهم السلام)
از جمله مسائلی که در این ترجمه،شدیدا ذهن خوانندهء متوجّه را به خود مشغول می‏سازد این است که تقریبا همهء آیاتی که مربوط به حضرت امیر مؤمنان علی-علیه‏ السلام-می‏گردد.با مفهومی نادرست و بدون کوچکترین اشاره‏ای به شأن نزول آن،درج‏ گردیده است.
برای روشن شدنم موضوع،ابتدا شیوهء مترجم را در دیگر موارد نشان می‏دهیم؛ آنگاه نتیجه را با شیوهء ترجمه در موضوع مورد نظرمان،مقایسه می‏کنیم:
*1-صفحهء 125،پاورقی 5:
««بحیره»:شتری را که بچه پنجم خود را می‏زایید و این پنجمین نر بود،به‏ علامت،گوشش را می‏شکافتند و آزادش می‏کردند تا هر جای که خواهد برود و بچرد.
«سائیه»:ماده شتری بود که برای بازگشتن مسافر یا شفا یافتن بیمار نذر می‏کردند و چون نذر برآورده می‏شد،ماده شتر را آزاد می‏کردند تا به هر جای که خواهد برود و بچرد.
«وصیله»:نیز ماده شتری بود که پس از زاییدن دو بچّهء ماده گوشش را می‏بریدند و آزادش می‏کردند.
«حامی»:شتر نری بود که چند بار از او برای آبستن کردن ماده شتران سود برده‏ بودند،این شتر را نیز از بارکشیدن و سواری دادن معاف می‏ساختند.»
اکنون توجّه خوانندگان ارجمند را به آیهء مباهله(آل عمران/61)و پاورقی‏ مربوط به آن،در صفحهء 58 جلب می‏نمایم:
فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنت اللّه علی الکاذبین:
از آن پس که به آگاهی رسیده‏ای،هر کس که دربارهء او(8)با تو مجادله کند،بگو:بیایید تا حاضر آوریم،ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را،ما زنان خود را و شما زنان خود را،ما خود و شما خود. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.
پاورقی:«دربارهء عیسی.این آیه را آیهء مباهله گویند.»
آری!این تنها شرحی است که مترجم،بر این آیه لازم دانسته‏اند و به آن بسنده‏ نموده‏اند!بنگرید به ترجمه المیزان،ج 3/ص 387:
«...تمام مفسرین و اهل حدیث اتّفاق دارند،تاریخ هم آن را تأیید کرده که رسول اکرم-صلّی اللّه علیه و آله-برای مباهله با نصاری جز علی و فاطمه و حسنین-علیهم‏ السلام-کس دیگر را حاضر نفرمود.یعنی برای مباهله تنها به خود و علی که مصداق‏ «انفسنا»بودند و به حسن و حسین-ع-که مصداق«ابناءنا»محسوب می‏شوند و به فاطمه‏ که مصداق«نساءنابود اکتفا فرمود،و امتثال امری الهی را هم به آن وسیله انجام داد.»
سپس در تأیید مطالب فوق،از دانشمندان شیعه،شواهدی از امالی شیخ صدوق، اختصاص‏[منسوب به‏]شیخ مفید،تفسیر عیاشی و...و از دانشمندان سنّی از تفسیر ثعلبی،مغازی،صحیح مسلم،صحیح ترمذی،حموینی،ابونعیم،مناقب ابن مغازلی،دلایل‏ بیهقی،فصول المهمّه...ذکر می‏نماید.
اکنون سؤال این است:شناختن این چهار تن(حضرت علی و حضرت زهرا و حسنین-علیهم السلام-از اهمیّت بیشتری برخوردار است،یا آن شتران زمان‏ جاهلیّت؟!
*2-صفحهء 267،پاورقی 6 مربوط به«ایکه»:«بیشه،جنگل،نیزار،نیز گویند شهری بوده است نزدیک مدین..»
صفحهء 379،پاورقی 3،مربوط به«هدهد»:«شانه بسر،پوپک،مرغ سلیمان.»
صفحهء 264،پاورقی 3،مربوط به بروج:«ستارگان،یا بروج دوازده‏گانه در منطقة البروج که دوازده صورت فلکی هستند؛حمل،ثور،جوز،الخ.»
حال به آیهء 55 از سورهء مائده بنگریم:
صفحهء 118،مائده/55:
انّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم‏ راکعون:
«جز این نیست که دوست شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز می‏خوانند و همچنان که‏ در رکوعند انفاق می‏کنند.»
مترجم،نه تنها هیچ توضیحی راجع به این آیه نداده‏اند،بلکه در ترجمه آن نیز کوتاهی بسیاری نموده‏اند.
آن که در حال رکوع انفاق نمود،حضرت امیر مؤمنان علی-علیه السلام-بود و خدایش او را در این آیه ستود و بعد از خدا و رسول-ص-،مقام سرپرستی مسلمانان را به او واگذار نمود.چه معیاری باعث می‏شود که مفهوم ساده‏ای چون«هدهد»را به شرح‏ بکشانند و بر آن معانی مختلف ذکر نمایند لیکن سرپرست مسلمانان بعد از پیغمبر را در پرده گذارند؟!آیا دانستن نام دوازده صورت فلکی حمل و ثور...و یا محل شهری قبل‏ از میلاد،مسیح،نقش بزرگتری نسبت به شناختن پیشوای مسلمانان،در زندگی مؤمنین‏ دارد؟!
نکتهء مهم در اینجا این است که کلمهء«ولیّ»را به معنای«دوست»ترجمه کرده‏اند، در حالی که کلمهء«ولیّ»در آیهء مورد بحث به این معنا نمی‏تواند باشد؛زیرا دوستی،یک‏ حکم عمومی است که همهء مسلمانان را در بر می‏گیرد.یعنی همهء مسلمانان باید یکدیگر را دوست بدارند و اختصاص به شخص خاصّی ندارد.بنابراین منظور از«ولیّ»در آیهء مورد بحث«ولایت»به معنای سرپرستی و رهبری مادّی و معنوی است؛زیرا این ولایت، در ردیف ولایت خدا و پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-قرار گرفته است.پس این آیه،دلالت‏ بر ولایت و امامت حضرت علی-علیه السلام-می‏کند.
و اکنون گزیده‏ای از ترجمهء المیزان،ج 6،ص 30 و 31 را ملاحظه نمایید.
«مجمع علیه بین علماء و اهل حدیث از همه فرق اسلام است که مراد از«الّذین‏ آمنوا»تنها و تنها امیرالمؤمنین-علیه السلام-است که انگشتر خود را تصدّق داد در حالی که در رکوع نماز بود.از این رو خداوند پاس عملش را نگهداشت و این آیه را فرستاد و می‏بینیم که رسول خدا-ص-او را از بین همه اصحاب خود به کلمات ذیل‏ اختصاص داده و امر ولایتش را آشکار ساخت و فرمود:«من کنت مولا،فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»و نیز فرمود:«علیّ یقضی دینی و ینجز موعدی و هو خلیفتی علیکم بعدی...»بنابراین می‏فهمیم که قرآن کریم به صدق این اخبار شهادت‏ داده و این شواهد را بر ولایت علی-علیه السلام-محقّق دانسته،پس بر امّت لازم‏ می‏شود که به آن اخبار و آیاتی که گواه صدق آن اخبار است اقرار کنند...»
حال،مناسب است این مطلب را متذکّر شوم.در کلّیهء آیاتی که کلمهء«ولیّ»یا مشتقّات آن وجود داشته،مترجم شدیدا از ترجمهء آن به معنای سرپرست خودداری‏ نموده‏اند.به عبارت دیگر انواع معانی از قبیل کارسازی،دوستی،یاری،خویشاوندی را برای این کلمه انتخاب کرده‏اند،مگر مفهوم سرپرستی را!
به عنوان نمونه:صفحهء 177،اعراف/196:
انّ ولیّی اللّه الّذی نزّل الکتاب وهو یتولّی الصّالحین:
«یاور من اللّه است که این کتاب را نازل کرده و او دوست شایستگان است.»
صفحهء 487،شوری/28:«
...و هو الولیّ الحمید»
؛«..و اوست کارساز و ستودنی.» صفحهء 87،نساء/45:
«و کفی باللّه ولیّا و کفی باللّه نصیرا:
«و دوستی او شما را کفایت خواهد کرد و یاری او شما ا بسنده است.»
نکتهء جالب این که مترجم در پاورقی شمارهء 30 از صفحهء 39 که بر آیهء 237 از سورهء بقره نوشته‏اند(بدون اینکه در آیه،ذکری از کلمهء«ولیّ»و یا مشتقّات آن شده‏ باشد)،از لغت«ولیّ»چنین استفاده نموده‏اند:
«مراد،ولیّ زن اسثت،با پدر و جدّ پدری برای زنی که صغیره باشد.»
آیا در اینجا نیز منظور ایشان از«ولیّ زن»دوست و یار زن بوده است؟!
*3-صفحهء 146،پاورقی 9 مربوط به انعام/136(این آیه شرح می‏دهد که‏ بت‏پرستان با گوشت قربانی چه می‏کردند):
«در توضیح این آیه،اقوال مختلف است.شیخ طوسی در تبیان سه وجه می‏آورد: یکی آنکه چون سهم خدا و سهم بت را جدا می‏کردند،هرگاه چیزی از آنچه سهم بتان‏ بود با سهم خدا مخلوط می‏شد،جدایش می‏کردند و به جایش باز می‏گردانیدند،ولی اگر چیزی از سهم خدا به سهم بتان مخلوط می‏شد رهایش می‏کردند.
دیگر آنکه هرگاه چیزی از سهم بتان از میان می‏رفت،از سهمی که برای خدا نهاده بودند عوضش را می‏دادند و عکس آن را نمی‏کردند.
سوّم،گاه از سهم خدا برمی‏داشتند و خرج بتان خویش می‏کردند.»
صفحهء 526،نجم/49 و پاورقی 5 مربوط به همین آیه:
«شعرای یمانی،ستارهء درخشان صورت فلکی کلب اکبر...»
صفحهء 514،فتح/18،پاورقی 4 مربوط به همین آیه:
خدا از مؤمنان آن هنگام که در زیر درخت(4)با تو بیعت کردند...
پاورقی:«آن درخت در مکانی بود به نام حدیبیه.و آن دهی بود در نه منزلی مدینه‏ و نزدیک به مکّه.»
بجاست که نظری به آیهء 3 از سورهء مائده و پاورقی 2 مربوط به آن بیفکنیم:
صفحهء 108،مائده/3.
«...الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم‏ و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا...»
...امروز کافران از بازگشت شما از دین خویش نومید شده‏اند.از آنان مترسید از من بترسید. امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خود بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم...
پاورقی:«یعنی گرسنگی مجبورش سازد که از مردار با آنچه در این آیه بر شمرده‏ و حرام شده است بخورد،در صورتی که تنها برای حفظ حیات باشد...»
تذکّر:پاورقی فوق شرحی است مربوط به دنبالهء آیه: آیا آگاهی از آنچه موجب تکمیل دین گردید لازمتر است یا آگاهی از محل‏ شعرای یمانی؟!
آیا محلّ درختی در حدیبیّه مهمتر است یا«غدیر خم»؟!
آی شیخ طوسی در تبیان در مورد ماجرای«غدیر خم»سخنی ارزنده‏تر از نحوهء تقسیم گوشت قربانی توسّط بت‏پرستان ندارد؟!
ترجمهء این آیه نیز غلط است.علاوه بر آنکه به دلیل اهمّیت آن،سکوت‏ درباره‏اش جایز نیست.ترجمهء صحیح بخش اوّل آیهء مزبور چنین است: «امروز آنان که کافر شدند از دین شما مأیوس گشتند...»
در ترجمهء المیزان 5/260 ذیل این آیه چنین می‏خوانیم:«نتیجه‏ای که می‏گیریم‏ این است که جملهء«الیوم الذین کفروا»جملهء معترضه است که وسط آیه فوق‏ گذاشته شده....ووقوع این آیه در وسط آن آیه،مستند به دستور پیامبر-ص-و یا به تألیف‏ کسانی است که بعد از پیغمبر-ص-قرآن را جمع‏آوری کرده‏اند...روایتی که در درّ منثور از عبد بن حمید از شعبی روایت کرده،نیز مؤید همین مطلب است..نتیجه آنکه:این‏ آیهء معترضه یعنی«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم»تا«رضیت لکم الاسلام دینا»کلام‏ واحدی است که اجزاء آن به هم متصل است و برای غرض واحدی که قائم به مجموع‏ دو جمله است،نازل شده و از هم جدا نیستند.»
همان کتاب،ج 5،ص 282:«پس:محصّل معنای آیه این است:«امروز-یعنی‏ روزی که کفّار در آن روز از دین شما مأیوس شده‏اند-مجموع معارف دینی که بر شما نازل کرده بودم به واسطهء واجب کردن«ولایت»کامل ساختم و نعمتم را یعنی ولایت را که عبارت از اداره وتدبیر الهی امور دینی است بر شما تمام کردم؛زیرا تا امروز تنها ولایت خدا و رسول بود و این ولایت مادام که وحی نازل می‏شود کافی است و برای دورهء بعد-از زمان انقطاع وحی که رسولی در بین مردم نیست که از دین خدا حمایت و دفاع‏ کند-کافی نیست.بلکه لازم و واجب است که کسی را منصوب کنند.»
*4-صفحهء 381،ترجمهء آیهء 44 سورهء نمل و پاورقی 6 مربوط به همین آیه‏ (داستان حضرت سلیمان): گفتندش:به صحن قصر درآی.چو بدیدشت پنداشت که آبگیری ژرف است.دامن از ساقهایش‏ برگرفت.سلیمان گفت:این صحنی است صاف از آبگینه.(6)....»
پاورقی:«اشاره به آن است که سلیمان صحن قصر خود را با شیشه فرش کرده‏ بود،بلقیس پنداشت آب است و پایچه‏ها را بالا زد.»
همانطور که ملاحظه می‏شود،آیه،بسیار روشن بیان گردیده و هیچ مطلبی در آن‏ پوشیده نیست که با«اشاره»مطرح شده باشد.تنها مطلبی که در پاورقی وجود دارد،دو مورد تناقض با اصل آیه است: 1-آبگینه(آینه)در پاورقی تبدیل به شیشه شده!
2-دامن بلقیس در پاورقی مبدّل به شلوار گردیده!!
به آیهء ذیل توجّه نمایید؛صفحهء 120،مائده/67:
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه‏ یعصمک من النّاسث.»
«ای پیامبر،آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان.اگر چنین نکنی،امر رسالت او را ادا نکرده‏ای،خدا تو را از مردم حفظ می‏کند...»
عجیب اینکه مترجم محترم هیچ گونه اشاره‏ای در عباراتی چون:
«بلّغ ما انزل‏ الیک»
و یا
«و الله یعصمک من الناس»
نمی‏بینند؛و در مورد این آیه نیز،چون دیگر آیات، هیچ سخنی برای گفتن ندارند!
و حال آنکه دانشمند بزرگ،مرحوم علاّمه امینی-ره-متجاوز از چهارصد تن‏ از راویان و مفسّران و عالمان سنّی را نام می‏برد که اذعان دارند دو آیهء
«یا ایّها الرسول...»
و
«الیوم...»
در شأن حضرت علی-علیه السلام-بر پیامبر نازل گردیده است.
و در ترجمهء المیزان،ج 5،ص 301،چنین آمده است:«و باز از«نزول القرآن»
روایت کرده که حدیث را مرفوعا از علّی بن عامر،از ابی الحجاف از اعمش،از عضة روایت می‏کند که گفته:این آیه دربارهء علی-علیه السلام-پر پیامبر-صلّی اللّه علیه‏ و آله-نازل شد:
«یا أیّها الرّسول بلّغ ما انزل إلیک»
و خدا فرمود:
«ألیوم أکملت لکم دینکم‏ و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا»
همان کتاب،ج 5،ص 302 و 303:«و از کتاب مناقب تألیف ابن مغازلی این‏ حدیث را مرفوعا از ابو هریره روایت کرده که:...این روز،روز غدیر خم است که پیغمبر -صلّی اللّه علیه و آله-برای علی بن ابی طالب-علیه السلام-بیعت گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه.اللّهم و ال من والاه،و عاد من عاداه،و انصر من نصره.»پس‏ عمر بن الخطاب به علی گفت:«بخّ بخّ لک یا بن أبی طالب أصبحت مولای و مولی کلّ‏ مؤمن و مؤمنة»یعنی مرحبا!مرحبا!ای فرزند ابوطالب،تو مولای من و مولای هر مؤمن‏ و مؤمنه‏ای شده‏ای.
آنگاه خدا این آیه را نازل کرد:
«ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت...»
همان کتاب،ج 5،ص 304:«همهء اینها مربوط است به حدیث غدیر:«من کنت‏ مولاه فعلیّ مولاه»و حدیث غدیر،حدیث متواتری است که از جماعت انبوهی از صحابه روایت شده و جمع کثیری از شیعه و سنّی اعتراف به تواتر آن کرده‏اند و همه‏ اتّفاق دارند که حدیث غدیر در هنگام بازگشت رسول خدا از مکّه به مدینه اتّفاق‏ افتاد...»
بحث غدیر خم روشنتر از آن است که بخواهیم در این مختصر،بیشتر از این، درباره‏اش سخن بگوییم.اینها فقط به عنوان شواهدی بود از هزاران کتاب و در حقیقت‏ قطره‏ای از دریا.
*5-صفحهء 250،سورهء رعد،پاورقی 1: «...این سوره در مدینه نازل شده،جز آیهء سی و یکم آن:
«لایزال الّذین کفروا...»
که در مکّه نازل شده...»
صفحهء 386،سورهء قصص،پاورقی 1:
«...جز آیه 58 آن که در جحفه(مکانی میان مکّه و مدینه)فرود آمده از سوره‏هایی‏ است که در مکّه نازل شده است...»
صفحهء 532،سورهء الرّحمن،پاورقی 1:
«...مدنی است.برخی گویند به مکّه نازل شده،مگر آیه بیست و پنجم.»
(جهت اطلاع خوانندگان عزیز،باید بگویم وقتی به آیه 25 از سورهء الرّحمن‏ مراجعه کردم آن را
«فبأیّ آلاء ربّکما تکذّبان»
یافتم!درست آن است که آیه 29 باشد. ر ک:مجمع البیان،آغاز سورهء الرّحمن.)
اکنون نوبت به سوره‏ای می‏رسد که آیات مربوط به«غدیر خم»در آن قرار دارد؛ صفحهء 107،سورهء مائده،پاورقی 1:
«...همهء این سروه در مدینه نازل شده..»
*6-صفحهء 129،سورهء انعام،پاورقی 1،مربوط به نام این سوره(چهار پایان):
«مراد از چارپایان،گاو و گوسفند و شتر و بز و خر و استر اسثت که در این سوره‏ در آیهء صد و سی و هشت و چند آیه بعد،از آنها سخن رفته است.»
صفحهء 51-52،آل عمران/7،پاورقی 2 مربوط به«راسخون فی العلم»:
«...و الرّاسخون فی العلم،بعضی آن را به«اللّه»عطف کرده‏اند.یعنی تأویل آن‏ را جز خدای و آنان که قدم در دانش استوار کرده‏اند نمی‏دانند.»
این چه معیاری است که به ترجمهء کلمه«انعام»اکتفا ننموده،مراد از چهارپایان‏ را بیان می‏دارد و از آیات دیگر سوره که به آنها اشاره شده است یاد می‏نماید ولی در مورد «راسخون در علم»به«آنان که قدم در دانش استوار کرده‏اند»اکتفا می‏نماید.
برای رعایت اختصار،فشردهء هفتاد صفحهء بحث،پیرامون این آیه را در المیزان، در انتهای صفحهء 103،جلد سوّم ترجمهء آن جستجو می‏کنیم:
«بنابراین معلوم می‏شود که این افراد،یعنی مطهّرین،سمت دیگری هم دارند؛ یعنی«راسخین در علم»هم می‏باشند.»
*7-صفحهء 57،آل عمران/52،پاورقی 6(راجع به حواریّون):
«جمع«حواریّ»به معنی گازر.یاران نخستین مسیح دوازده تن بودند که همه از میان گازرا برخاسته بودند.»
صفحهء 110،مائده/12،پاورقی 3(مربوط به کلمهء نقیب):
«نقیب قوم،سرپرست و رئیس قوم است.در این آیه مراد دوازده سرپرست از خاندانهای دوازده‏گانه بنی اسرائیل است.»
حال به آیهء 59 از سورهء نساء و پاورقی مربوط به آن می‏نگریم.
صفحهء 88،نساء/59،پاورقی 15:
«یا ایّها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم...»
«ای کسان یکه ایمان آورده‏اید،از خدا اطاعت کنید و از رسول و الواالامر(15)خویش فرمان‏ برید.»
پاورقی:«الوا الأمر را به فرمانروایان و علما تعبیر کرده‏اند.علمای شیعه با روایت‏ از امام باقر و امام صادق-علیهما السلام-می‏گویند مراد،ائمه از آل محمد صلوات اللّه‏ علیهم هستند.»
در مورد این پاورقی،چندین نکته وجود دارد:
اولا-از چه رو در این ترجمهء قرآن محمد-صلّی اللّه علیه و آله و سلم-تعداد جانشینان حضرت موسی و عیسی،معنای لقب آنان و اینکه از چه گروهی برخاسته بودند مطرح می‏گردد ولی در هیچ جای آن حتّی یک بار سخنی از تعداد جانشینان خود پیامبر-ص-آورده نمی‏شود؟
ثانیا-نه فقط هیچ یک از علمای شیعه از«اولوا الأمر»به«فرمانروایان»و«علما» تعبیر نکرده‏اند،بلکه صریحا این معنا را نفی نموده‏اند.
ترجمهء المیزان،ج 4،ص 575:«...ما با چنین کسانی در مسئله«أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم»بحثی نداریم؛زیرا بر اصلی بنیاد عقیده کرده‏اند که در جمیع‏ اصول و سنن دینی و معارف اصلیّه و نوامیس اخلاقیّه و احکام فرعیّه که به ما رسیده،اثر می‏گذارد.و اگر تمام وقایع اتّفاقی در زمان اصحاب در حیات پیغمبر-ص-و کارهای زمان‏ معاویه و سایر امویها و عبّاسیها و سلسله‏های پس از آن،که کارهای مشابهی بودند،به‏ این اصل حمل گردد،نتیجه بهت آوری می‏دهد.»
باز در همان صفحه چنین می‏خوانیم:«امّا این سخن که اولوا الأمر عبارتند از خلفای راشدین یا امرا یا علما...دو جواب دارد؛اوّل آنکه آیه دلالت بر عصمت اولو الأمر می‏کند؛بدون شک در این طبقات معصوم وجود ندارد،مگر در اعتقاد امامیه نسبت‏ به خصوص حضرت علی-علیه السلام-؛دوّم:هیچ یک از سه نظر دلیلی ندارد...»
ثالثا-اگر چه قول حضرت امام باقر و حضرت امام صادق-علیهما السلام-برای‏ ما حجّت است،باید ذکر نماییم که این مسئله تنها از زبان آن بزرگواران نقل نشده است.
برای نمونه،باز هم از المیزان شاهد می‏آوریم:ترجمهء المیزان،ج 4،ص 592:«تفسیر برهان:این شهر آشوب از تفسیر مجاهد روایت می‏کند:این آیه دربارهء حضرت امیر المؤمنین نازل شد...»
علاوه بر شاهد فوق،روایت دیگری را نیز از عبقات،از ینابیع المودة،در تأیید همین مطلب ذکر می‏نماید:
«تفسیر برهان:ابن بابویه از جابر بن عبد اللّه انصاری روایت می‏کند:وقتی آیه‏
«یا أیّها الّذین آمنوا أطیعوا اللّه...»
بر پیغمبر-ص-نازل شد گفتم:یا رسول اللّه!خدا و رسول را شناختیم.اولوا الأمر که خداوند اطاعتشان را همراه اطاعت تو قرار داده،چه‏ کسانی هستند؟فرمود:3انان جانشینان منند-ای جابر-و پیشوایان مسلمین پس از من. اوّلین آنها علی بن ابی طالب است.پس از وی حسن و حسین و علی بن حسین و فرزند علی،محمد-معروف در تورات به باقر-که تو وی را خواهی دید.وقتی دیدی، سلام مرا به او برسان.و سپس صادق،جعفر بن محمد و بعد موسی بن جعفر،و علی بن‏ موسی و محمد بن علی،و علی بن محمد،و حسن بن علی و بعد همنام و هم کنیه من که‏ حجّت خدا و بقیّه او در روی زمین و نزد بندگان است.و فرزند حسن به علی،که خدا به دست وی مشرق و مغرب زمین را خواهد گشود؛و کسی است که از شیعیان و دوستان‏ خود پنهان خواهد شد.به امامت وی کسی پا برجا نخواهد ماند،مگر آن کس که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد.»جابر می‏گوید:پرسیدم:یا رسول اللّه،آیا شیعه در غیبت‏ او از وی استفاده خواهند برد؟فرمود:«آری،سوگند به کسی که مرا به پیامبری فرستاده، از نور وی روشنایی می‏گیرند،و از ولایت وی در غیبتش منتفع می‏شوند؛مانند استفادهء مردم از خورشید،گر چه ابر آن را بپوشاند...»
رابعا-به چه دلیل،هنگامی که سخن از دوازده حواریّ حضرت عیسی و یا دوازده‏ نقیب حضرت موسی می‏شود،عبارات بسیار محکم و بدون تردید بیان می‏گردند و زمانی‏ که نوبت به دوازده جانشین پیامبر-ص-که در عین حال ذریّه او نیز می‏باشند می‏رسد، یقینی در عبارات دیده نمی‏شود؟
*8-صفحهء 11،پاورقی 11،راجع به«اصحاب سبت»:
«اینان را«اصحاب سبت»می‏گویند(«سبت»به معنی شنبه است.)مردم شهر ایلیا بودند.در زمان داوود حرمت این روز را نگه نداشتند و به ماهیگیری رفتند و به فرمان خدا به صورت میمون مسخ شدند.»
صفحهء 11،پاورقی 9،راجع به«صابئان»:
«مراد،پیروان یحیای تعمید دهنده است،فرقه‏ای میان یهودیان و مسیحیان و از اهل کتاب؛مانداییها.آن را«مغتسله»نیز گویند.»
صفحهء 295،پاورقی 2،مربوط به«اصحاب رقیم»:
«رقیم،به معنی نوشته است.بعضی می‏گویند اصحاب رقیم نیز همان اصحاب‏ کهفند.و رقیم نام سگ آنهاست،و یا رقیم نام لوحی است که این داستان بر آن نوشته‏ بوده،یا نام بیابانی است که آن غار در آن بوده است.»
صفحهء 364،پاورقی 4،راجع به«اصحاب رسّ»:
«اصحاب الرّسّ،گویند:قوم شعیب بودند.و گفته‏اند که رسّ شهری است در یمامه.و نیز گویند:چاهی است در انطاکیه و نیز گویند که رس همان رود ارس است و اصحاب رس در کناره‏های آن سکونت داشته‏اند.»
صفحهء 22،پاورقی 20،مربوط به کلمهء«سبط»: «نوادگان،فرزند زادگان.نیز به معنی طایفه و قبیلهء یهود،ذرّیهء یعقوب.»
حال بنگرید به صفحهء 423 احزاب/33(آیهء تطهیر)که هیچ گونه شرحی در این ترجمه برای آن نوشته نشده است:
...و قرن فی بیوتکن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولی واقمن الصّلوة و آتین الزّکوة و اطعن اللّه و رسوله انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.
«...و در خانه‏های خود بمانید.و چنان که در زمان پیشین جاهلیت می‏کردند،زینتهای خود را آشکار مکنید.و نماز بگزارید و زکات بدهید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.ای اهل بیت،خدا می‏خواهد پلیدی را از شما دور کند و شما را چنان که باید پاک دارد.»
آری!در این ترجمه برای تمامی اقوام از«پیروان یحیای تعمید دهنده»و«قوم‏ شعیب»گرفته تا«اصحاب رقیم»و قوم«داوود»و ذرّیهء«یعقوب»و..جایی در نظر گرفته‏ شده است به غیر از«اهل البیت»که«آل رسول اللّه»اند!!
به گزیده‏ای از عباراتی که ذیل«اهل البیت»در قاموس قرآن آمده نظر می‏کنیم:
قاموس قرآن،ج 1،ص 137:
«إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا(احزاب/33)
و این همان آیهء معروف تطهیر است،و مراد از آن،پنج تن آل عبا-صلوات اللّه علیهم- هستند.
در تفسیر ابن کثیر و غیره نقل شده که عکرمه در بازار ندا می‏کرد و می‏گفت:آیهء تطهیر در شأن زنان حضرت رسول-ص-است...ناگفته نماند:عکرمه از خوارج و از دشمنان علی و اهل بیت-علیهم السلام-است،و این سخن از فرومایه‏ای مثل عکرمه‏ بعید نیست...در اینجا به مطالبی اشاره می‏کنیم:
1-آیهء تطهیر در سیاق آیات زنان حضرت رسول-ص-آمده،ولی علی رغم عکرمه‏ و مقاتل،خود آیه بیان می‏کند که دربارهء زنان آن حضرت نیست؛زیرا چند آیه پیش از آیهء تطهیر را که می‏خوانیم،می‏بینیم:در آنها زنان آن حضرت مخاطبند و همه به صورت جمع‏ مؤنث آمده؛مثل کنتنّ،تردن،تعالین،امتّعکنّ،اسرّحکنّ،منکنّ،لستنّ،اتّقیتنّ، فلاتخضعن،قرن فی بیوتکنّ،...بعد از این همه جمع مؤنّث،یک مرتبه وضع کلام عوض‏ می‏شود،و به صورت جمع مذکّر می‏آید و می‏فرماید:انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس‏ اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا.می‏بینیم که در آیه از جمع مؤنث خبری نیست،بلکه‏ «عنکم...و یطهّرکم»هر دو جمع مذکّر آمده...قابل توجّه استع که بعد از این آیه،باز سیاق عوض شده و راجع به زنان آن حضرت جمع مؤنث آمده...
2-بیشتر از هفتاد حدیث از طریق شیعه و اهل سنّت نقل شده،که این آیه دربارهء پنج تن آل عبا-علیهم السلام-است.برای نمونه به کتاب الدّر المنثور،تفسیر طبری، تفسیر ابن کثیر،صواعق محرقة ابن حجر،آیهء اول از آیات نازله در شأن اهل بیت؛ صحیح ترمذی،تفسیر سورهء احزاب و در ابواب مناقب،باب مناقب اهل البیت؛صحیح‏ مسلم کتاب فضایل الصحابة،باب فضایل اهل بیت النبی-ص-و کتابهای دیگر رجوع‏ کنید...»
اکنون نظری به ترجمهء المیزان،ج 16،ص 495-496 می‏افکنیم:
«مؤلّف:این روایت را صاحب غایة المرام هم از عبد اللّه بن احمد بن حنبل،از پدرش احمد،و او به سند خود از امّ سلمه نقل کرده است.
و در همان کتاب است:که ابن مردویه،از ام سلمه روایت کرده که گفت:آیهء
انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا
در خانهء من نازل شد،و در خانه هفت نفر بودند،جبرئیل،میکائیل،علی،فاطمه،حسن و حسین-علیهم السلام-
و من که دم در ایستاده بودم،عرضه داشتم:یا رسول اللّه-ص-آیا من از اهل بیت نیستم؟
فرمود:تو عاقبت به خبری،تو از همسران پیغمبری.
باز در همان کتاب است که ابن جریر و ابن منذر،و ابن حاتم،و طبرانی،و ابن مردویه همگی از ام سلمه همسر رسول خدا-ص-روایت کرده‏اند که رسول خدا-ص- در خانهء او رواندازی خیبری بر روی خود کشیدهّ،و خوابیده بود،که فاطمه از در آمد، در حالی که ظرفی غذا با خود آورده بود.رسول خدا فرمود:همسرت و دو پسرانت حسن‏ و حسین را صدا بزن.فاطمه برگشت و ایشان را با خود بیاورد.در همان بین که‏ داشتند آن غذا را می‏خوردند این آیه نازل شد:
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل‏ البیت و یطهّرکم تطهیرا.
پس رسول خدا-ص-زیادی جامه‏ای که داشت بر سر آنان کشید.آن گاه دست‏ خود را از زیر کسا بیرون آورد،به آسمان اشاره کرد،و عرضه داشت:بارالها!اینها اهل‏ بیت من،و خاصّگان من هستند،پس پلیدی را از ایشان ببر،و تطهیرشان کن.و این کلام‏ را سه بار تکرار کرد.
ام سلمه می‏گوید:من سر خود در زیر آن جامه بردم،و عرضه داشتم:یا رسول‏ اللّه-ص-منهم با شمایم؟حضرت دو بار فرمود:تو عاقبت بخیری....
مؤلّف:این روایت را صاحب غایة المرام نیز از تفسیر ثعلبی نقل کرده.و نیز در آن کتاب آمده که ترمذی(وی حدیث را صحیح دانسته)،و ابن جریر،ابن منذر،و حاکم‏ (وی نیز حدیث را صحیح دانسته)،و این مردویه و بیهقی،در سنن خود...»
مؤلّف بزرگوار المیزان-ره-می‏فرماید:«روایات در این باره متجاوز از هفتاد می‏باشد،و آنچه اهل سنّت نقل کرده‏اند بیشتر از روایات شیعه است.اهل سنّت نزدیک‏ به چهل روایت از امّ سلمه،عایشه،ابی سعید خدری،سعد،واثلة بن الأسقع،ابی الحمراء، ابن عباس،ثوبن غلام حضرت رسول،عبد اللّه بن جعفر،علی،و حسن بن علی-علیهما السلام-نقل کرده‏اند...»
علاوه بر مدارک فوق الذّکر،در تأیید همین مطلب می‏توان از صواعق محرقه ابن‏ حجر،تفسیر درّالمنثور،تفسیر طبری،تفسیر کشّاف زمخشری،مناقب خوارزمی،مسند ابن مردویه،تفسیر قاضی بیضاوی،تفسیر فخر رازی،تفسیر قرطبی،تفسیر خازن، فصول المهمّه و...نام برد.
*9-صفحهء 424،احزاب/37،پاورقی 7: «زید بن حارثه است،از اصحاب و یاران اوّلیهء رسول اکرم-ص-»
صفحهء 134،انعام/52،پاورقی 4: «گویند پاره‏ای از مشرکان قریش از رسول خدا-ص-خواستند که کسانی چون‏ سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی را از نزد خود براند تا به او ایمان آورند.و این آیه در پاسخ آنهاست.»
صفحهء 33،بقره/207،این آیه پاورقی و شرح ندارد:
و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه
از چه رو و با کدامین معیار،سلمان فارسی،صهیب رومی،بلال حبشی،زید بن‏ حارثه...در این ترجمه مورد توجّه قرار می‏گیرند،امّا از کوچکترین اشاره به صاحب‏ بزرگترین فداکاریها،که مورد ستایش خداوند نیز قرار گرفته است،خودداری می‏گردد؟! و جهت کوتاه کردن بحث،فقط به نقل بخش کوتاهی از ترجمهء تفسیر المیزان،ج 2، ص 135،ذیل آیهء فوق اکتفا می‏کنم:
«در امالی شیخ از امام چهارم روایت شده که آیهء
«و من النّاس من یشری‏ نفسه...»
دربارهء علی-ع-نازل شده در شبی که پیامبر اکرم-ص-از مکّه به طرف مدینه‏ هجرت کرد و آن حضرت در بستر پیامبر خوابید.
مؤلّف:روایات زیادی از شیعه و سنّی موافق همین معنی رسیده،و در تفسیر برهان‏ آن را به پنج طریق از ثعلبی و غیره نقل کرده است.»
*10-صفحهء 7190توبه/19:
اجعلتم سقایة الحاجّ و عمارة المسجد الحرام کمن امن باللّه و الیوم الاخر و جاهد فی سبیل اللّه لایستوون عند اللّه.
آیا آب دادن به حاجیان و عمارت مسجد الحرام را با ایمان به خدا و روز قیامت و جهاد در راه‏ خدا برابر می‏دانید؟نه،نزد خدا برابر نیستند.
اوّلین نکته‏ای که در مورد این آیه به نظر می‏رسد،این است که معلوم نیست از چه رو،فاعل جمله را حذف کرده‏اند!ترجمه صحیح آیه چنین است:
آیا سیراب کردن حجّاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانندم(عمل)کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورمده و در راه جهاد کرده است؟(اینها)نزد خدا برابر نیستند.
برای روشن شدن شأن نزول آیه به ترجمهء المیزان،ج 9،ص 310 می‏نگریم:
«همهء اینها آن روایاتی را که در شأن نزول آیه وارد شده تأیید می‏کند،چه در آن‏ روایات دارد:این آیات دربارهء عباس و شیبه و علی-علیه السلام-که با یکدیگر تفاخر می‏کردند نازل شده.عباس به سقایت حاجّ افتخار می‏کرد.شیبه به تعمیر مسجد الحرام‏ و علی-علیه السلام-به ایمان و جهاد در راه خدا،پس آیه نازل شد،و حق را به علی‏ -علیه السلام-داد...»
همان کتاب،ج 9،ص 325:از تفسیر قمی و از مجمع از ابوالقاسم حسکانی از ابی بریده و از تفسیر طبری از محمد بن کعب قرظی از درّ منثور از ابن مردویه از شعبی و عبد اللّه بن عبیده روایاتی مشابه آنچه در بالا آمده ذکر می‏نماید.واز درّ منثور چنین نقل‏ می‏نماید:«و در درّ منثور است که ابو نعیم در فضایل الصحابه و ابن عساکر از انس روایت‏ کرده‏اند که گفت:عباس و شیبه متولّی بیت الحرام نشسته بودند و با یکدیگر مفاخرت‏ می‏کردند.عباس می‏گفت:من از تو شریفترم؛زیرا من...ساقی حاجیانم.شیبه گفت: من از تو شریفترم؛زیرا من امین خدا بر خانه او و خزینه‏دار اویم...در این بین علی به‏ آن دو رسیده،عباس و شبیه داستان را برایش گفتند.علی گفت:ولی من از شما دو تن‏ شریفترم،برای اینکه من اوّلین کسی بودم که ایمان آورد و مهاجرت کرد.آنگاه هر سه‏ تن به نزد رسول خدا به راه افتادند.داستان را برای او بازگو کردند.حضرت جوابی نداد، لاجرم هر سه برگشتند.بعد از رفتن ایشان و گذشتن چند روز وحی نازل شد،حضرت‏ فرستاد به سراغ ایشان،وقتی آمدند آیه
«أجعلتم سقایة الحاجّ...»
را تا آخر ده آیه برایشان‏ تلاوت کرد...»
*11-صفحهء 256،رعد/743این آیه،پاورقی و شرح ندارد:
و یقول الّذین کفروا لست مرسلا قل کفی باللّه شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم‏ الکتاب.
کافران می‏گویند که تو پیامبر نیستی.بگو:خدا و هر کس که از کتاب آگاهی داشته باشد،به‏ شهادت میان من و شما کافی است.
چه کسی دانا به کتاب خداست؟این کیست که بعد از خدا،شهادتش بر رسالت پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-کفایت می‏نماید؟چگونه مترجم از معرّفی سیّارات راجعه‏ و حتی دیبای نازل و ضخیم و شیر خشت و ترنجبین صرف نظر نمی‏نمایند.امّا چهرهء درخشان امیر مؤمنان-علیه السلام-را در پرده باقی می‏گذارند؟برای روشن شدن ذهن‏ خوانندگان محترم،عینا پاورقیهای مورد نظر را نقل می‏کنم:
صفحهء 587،تکویر/15،پاورقی 2:
«مراد،سیّارات راجعه است،یعنی زحل و مشتری و مرّیخ و زهره و عطارد.»
صفحهء 580،پاورقیهای 3 و 4(مربوط به سندس و استبرق):
«دیبای نازل»؛«دیبای ضخیم».
صفحهء 9،بقره/57،پاورقی 7:
«منّ را ترنجبین یا شیر خشت و سلوی را غالبا بلدرچین معنی کرده‏اند.»
اینک برای روشن شدن شأن نزول آیهء مورد بحث،به ترجمهء المیزان،ج 11، ص 591 مراجعه می‏نماییم.بعد از ردّ اقوال مختلف در مورد شأن نزول این آیه چنین‏ می‏خوانیم:
«...گفته جمعی که گفته‏اند:آیه شریفه در حق علی-ع-نازل شده و همچنین‏ روایاتی که در این باره وارد شده تأیید می‏شود.پس اگر جمله«و من عنده علم الکتاب» به کسی از گروندگان رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-منطبق گردد،قطعا به علی- علیه السلام-منطبق خواهد شد،چون او بود که به شهادت روایات صحیحه و بسیار،از تمامی امّت مسلمان داناتر به کتاب خدا بود و اگر هیچ یک از آن روایات نبود،جز روایت‏ ثقلین که هم به طرق شیعه و هم به طرق سنّی به ما رسیده است در اثابت این مدّعا کافی‏ بود...»
همان کتاب،ج 11،ص 592-593:
«در تفسیر بران از این شهر آشوب روایت کرده که گفته است:محمد بن مسلم‏ و ابی حمزه ثمالی و جابر بن یزید از ابی جعفر-علیه السلام-و علی بن فضال و فضیل‏ بن داوود از ابی بصیر،از امام صادق-علیه السلام-و احمد بن محمد کلبی و محمد بن‏ فضیل از حضرت رضا-علیه السلام-..و از محمد بن حنفیه و از سلمان فارسی و از ابی سعید خدری و اسماعیل سدی،روایت کرده‏اند که همگی گفته‏اند منظور از«من‏ عنده علم الکتاب»در آیهء«قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب»علی بن ابی‏طالب-صلوات اللّه علیه-است.»
و سپس شاهدی از تفسیر برهان،از ثعلبی،در تفسیرش از معاویه،از اعمش،از ابی صالح،از ابن عبّاس،به همین مضمون نقل می‏کند.
*12-این بی‏توجّهی-اگر نام آن را توجّه نگذاریم-در مورد ترجمه و شأن نزول‏ این نمونه نیز دیده می‏شود:
صفحهء 224 هود/17:
افمن کان علی بیّنة من ربّه و یتلوه شاهد منه...
آیا آن کس که از جانب پروردگار خویش دلیلی روشن دارد و زبانش بدان گویاست و پیش از این کتاب موسی که خو.د پیشوا و رحمتی بوده است بدان شهادت داده،با آن کس که دلیلی ندارد برابر است؟...
ترجمهء المیزان،ج 10،ص 283:
«یتلوه از ماده«تلو»است نه«تلاوت»و مرجع ضمیر«ه»در«یتلوه»،یا«من»و یا «بیّنة»است...و ضمیر«منه»به«من»بر می‏گردد نه به«به»و معلوم است که به«بیّنة» بر نمی‏گردد و محصّل آیه این است:..کسی که دارای بصیرت الهی راجع به امری باشد و یک نفر از خود هم به او ملحق شود و شهادت بدهد که امری که بدان معتقد است، صحیح و درست است...و آنچه در روایات شیعه و سنّی روایت شده که مراد از شاهد، علی-علیه السلام-است منطبق بر همین مطلب است.»
چنانچه ملاحظه شد خوانندهء این ترجمه نه معنای صحیح آیه را متوجّه می‏شود و نه شأن نزول آن را خواهد دانست.
*13-صفحهء 139،انعام/89:
اولئک الّذنی اتیناهم الکتاب و الحکم و النبوّة فان یکفر بها هؤلاء فقد وکّلنا بها قوما لیسوا بها بکافرین.
اینان کسانی هستند که به آنها کتاب و فرمان و نبوّت داده‏ایم.اگر این قوم بدان ایمان نیاورند قوم دیگری را بر آن گمارده‏ایم که انکارش نمی‏کنند.
این آیه نیز هیچ گونه شرحی در ترجمهء مورد بحث ندارد.اینک شرح کوتاهی بر آن از ترجمهء المیزان،ج 14،ص 87:
«...خدای تعالی را در هر زمانی بنده‏ای و یا بندگانی است که موکّل بر هدایت‏ الهیّهء اویند،و دین او و آب طایفهء مستقیمی را که کتاب و حکم و نبوّت انبیا-علیهم السلام‏ -متضمّن آن است حفظ می‏کنند،و آن را از انقراض نگهداری می‏نمایند.و این بندگان‏ کسانی هستند که شرک و ظلم به ایشان راه نداشته به عصمتی الهیّه معصومند و ایشان‏ عبارتند از انبیا و جانشینان ایشان..»
*14-صفحهء 118-مائده/54:
یا ایّها الّذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه‏ اذلّة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم ذلک‏ فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم.
ای کسانی که ایمان آورده‏اید،هر که از شما از دینش باز گردد چه باک؛زودا که خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند.در برابر مؤمنان فروتند و در برابر کافران سرکش؛در راه‏ خدا جهاد می‏کنند و از ملامت هیچ ملامتگری نمی‏هراسند.این فضل خداست که به هر کس که خواهد ارزانی دارد،و خداوند بخشاینده و داناست.
در مورد این آیه نیز شرحی وجود ندارد.و حال آنکه مصداق این آیه را دو مورد دانسته‏اند.برخی حضرت علی-علیه السلام-و شیعیان آن حضرت را؛و گروهی حضرت‏ مهدیّ-عجّل اللّه تعالی فرجه-و یاران آن بزرگوار را؛و بعضی هر دو را شاهد این گفتار: ترجمهء المیزان،ج 10،ص 284:
«...و علی-ع-افضل مصادیق اوصاف این آیه است.»
سپس مؤلف ارجمند-ره-نمونه‏های مختلفی از تفاسیر شیعه و سنّی را نقل‏ می‏نماید.از جمله در همان کتاب،ج 10،ص 286:
«آری،تفسیر ثعلبی می‏گوید:این آیه دربارهء علی-ع-نازل شده.و نیز در نهج‏ البیان شیبانی از امام باقر و صادق-علیهما السلام-نقل می‏کند که دربارهء علی-ع-نازل‏ شده.ولی به شهادت روایات دیگر معلوم است که منظور نزول آیه دربارهء او و اصحابش‏ که در جنگهای جمل و صفّین و خوارج یاری دین کردند می‏باشد...»
در ترجمهء المیزان،ج 10،ص 278،در اثبات اینکه حضرت مهدی-علیه السلام‏ -نیز مورد نظر آیه هستند می‏گوید:
«همه‏اش به اینجا منتهی می‏شود که صاحبان این اوصاف آنان هستند که زمین را به ارث می‏برند...»
و در صفحهء 302 بعد از نقل دو روایت مفصّل راجع به اخبار آخر الزمان می‏گوید: «...این احادیث(روایات آخهر الزمان)مانند تفصیلی برای معنای آیهء شریفه مورد بحث‏ است.»
اینک توجّه شما را به دو نمونه از پاورقیهای ترجمهء مورد بحث جلب می‏نمایم:
صفحهء 162،پاورقی 16،(مربوط به کلمهء«مدین»):
«شهری در شبه جزیرهء سینا در کنار خلیج عقبه بوده است.»
صفحهء 529،نجم/53،پاورقی 6(مربوط به کلمهء«مؤتفکة»):
«شهرهای قوم لوط است که به فرمان خدا زیر و رو شدند.عموره و سدوم از آن‏ شهرهایند.»
صفحهء 159،پاورقی 11،مربوط به آیهء 65 از سورهء اعراف:
«عاد،از اقوام بائدهء عرب است یعنی اعرابی که نسلشان از میان رفته است. گفته‏اند جایشان در احقاف بوده است در جنوب جزیرة العرب میان یمن و عمان و گفته‏اند در شمال مکه بوده‏اند.و گفته‏اند از اقوام آرامی بوده‏اند،از این رو آنها را«عاد ارم»خوانند.»
سؤالی که در اینجا مطرح می‏شود این است که آیا ترجمهء قرآن و پاورقیهای آن، مجالی است برای شناساندن آنان که خداوند به آنها علم کتاب و حکم و نبوّت عنایت‏ فرموده،آنان که به آنها عصمت الهیّه بخشیده،آنان که خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد،آنها که زمین را به ارث می‏برند...و یا فرصتی برای معرّفی شهرهای‏ «مؤتفکه»از قبیل«عمورة»و«سدوم»و یا«مدین»و«ایکه»؟!
*15-صفحهء 188،سورهء برائت(توبه)،پاورقی 1:
«این سوره را برائت هم می‏گویند.«برائت»به معنی بیزاری است که در نخستین‏ آیه آن آمده است.شیخ طوسی در تبیان آورده است که این سوره آخرین سوره‏ای است‏ که بر پیامبر-ص-نازل شد.بنابراین سوره‏ای مدنی است.سورة التوبة صد و بیست و نه آیه دارد.»
دو نکته اینجا وجود دارد:
اوّلا-شیخ طوسی-ره-،در ابتدای بحث مربوط به سورهء برائت چنین می‏گوید: «قال مجاهد و قتادة و عثمان:هی مدنیّة؛و هی آخر ما نزّلت علی النبیّ-ص- بالمدینة.»
مجاهد و قتاده و عثمان می‏گویند:آن سوره مدنی است و آخرین سوره‏ای است‏ که بر پیامبر-ص-در مدینه نازل شد.
لیکن در دو صفحهء بعد،چنین می‏فرماید:
«و فتحت مکّة سنة ثمان و نزّلت براءة سند تسع.و حجّ رسول اللّه-ص-حجّة الوداع سنة عشر.»
و مکه در سال هشتم فتح گردید و سورهء برائت در سال نهم نازل شد.و پیامبر-ص- حجّة الوداع را در سال دهم به جای آورد.
بنابراین حقّ این بود که مترجم عبارت خود را چنین می‏نوشتند:قتاده و مجاهد و عثمان می‏گویند:برائت آخرین سوره‏ای است که در مدینه بر پیامبر-ص-نازل شده...»
البته این شیوه نیز در این ترجمه متداول است.نمونهء دیگر آن را در همین بخش‏ مطالعه خواهید نمود.
ثانیا-اگر شیوهء مترجم استناد به قول شیخ طوسی و تبیان اوست،چرا در پاورقی‏ 1 سورهء دهر-که بنا بر اعتقاد جمیع مفسّرین شیعه در شأن اهل بیت نازل گردیده‏ است-اعتنایی به قول شیخ طوسی ننموده‏اند؟!و بر خلاف نظر اکثر مفسّرین،آن را مکّی خوانده‏اند،و سپس بنا به قولی مدنی؟!!چنانچه در صفحهء 579،در پاورقی 1 چنین‏ می‏خوانیم:
«نام این سوره از نخستین آیهء آن گرفته شده.در مکّه نازل شده و به قولی در مدینه.»
دنبالهء این بحث را در نمونهء شماره هفده ادامه می‏دهیم.
*16-صفحهء 188،پاورقی 3،مربوط به عبارت«یوم الحجّ الأکبر»از سورهء توبه:
«همان روزی است که در مکّه هم مسلمانان حضور داشتند و هم مشرکان،یعنی‏ روزی که علی-ع-بر آنها سورهء برائت را خواند.»
با اینکه این مورد از جمله موارد معدودی است که نامی از حضرت امیر مؤمنان‏ علی-علیه السلام-در این ترجمه برده شده،باز هم حقّ آن حضرت ادا نگردیده است. ماجرا در ترجمهء المیزان،ج 9،ص 248 ملاحظه می‏کنیم:
«وقتی این آیات نازل شد رسول خدا-ص-آن را به ابی‏بکر داد تا به مکّه ببرد و در منی در روز عید قربان بر مردم قرائت کند.ابوبکر،به راه افتاد.و بلافاصله جبرئیل‏ نازل شد و دستور آورد که این مأموریت را از ناحیهء تو جز مردی از خاندان خودت نباید انجام دهد.رسول خدا-ص-امیر مؤمنان را به دنبال ابی‏بکر فرستاد و آن جناب در محلّ‏ روحاء به وی رسید و آیات نامبرده را از او گرفت و روانه شد.ابی‏بکر به مدینه بازگشت‏ و عرض کرد:یا رسول اللّه،چیزی دربارهء من نازل شد؟فرمود:نه؛ولیکن خداوند دستور داد که این مأموریت را از ناحیهء من جز خودم و یا مردی از خاندانم نباید انجام دهد.....
مؤلّف:روایات وارده از ائمهء اهل بیت بر طبق این مضمون بیشتر از آن است که‏ به شمار آید.»
سپس در تأیید ماجرای یاد شده شواهدی از منابع اهل سنّت آورده.از جمله از درّ المنثور از عبد اللّه بن احمد بن حنبل-در کتاب زوائد مسند-و ابو الشیخ و ابن‏ مردویه...؛و از درّ المنثور از ابن مردویه از سعد بن ابی وقاص؛و از درّ المنثور از ابن‏ مردویه از ابی رافع،و...
*17-صفحهء 580،سورهء دهر/7-10،پاورقی 2:
«به روایت شیخ طوسی در تبیان،آیهء 7 تا 10 در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین-علیهم السلام-نازل شده زیرا اینان بودند که سه شب طعام افطار خود را به‏ مسکین و یتیم و اسیر دادند.»
کمترین چیزی که از یک محققّ انتظار می‏رود،رعایت امانت در نقل مطالب است. شیخ طوسی در تبیان،تمام سوره را در شأن اهل بیت-علیهم السلام-می‏داند.و به‏ اعتقاد وی تمام سوره در مدینه نازل گردیده است.اکنون عین عبارت ایشان را از تبیان‏ نقل نموده،داوری را بر عهدهء خوانندگان قرار می‏دهیم:
«...و أنزل فیهم هذه السورة،و کفاک بذلک فضیلة جزیلة تتلی إلی یوم القیامة.و هذا یدلّ علی أنّ السورة مدنیّة...»
...و این سوره دربارهء آنان نازل گردیده.و این امر تو را کافی است که این‏ فضیلتی بزرگ است که تا روز قیامت تلاوت می‏شود،و این دلالت می‏کند بر اینکه سوره مدنی است...
در مورد این سوره،اشکال دیگری نیز در پاورقی 1 آن وجود دارد: صفحهء 579،سورهء دهر/پاورقی 1:
«نام این سوره از نخستین آیهء آن گرفته شده در مکه نازل شده و به قولی در مدینه. نام دیگر آن«الانسان»و«الابرار»است.سی و یک آیه دارد.»
در کدام مأخذ معتبر،ذکر شده که سورهء دهر در مکّه نازل شده؟!آیا اقوال جمیع‏ مفسّران شیعه،و برخی از علماء عامّه،«قولی»محسوبنت می‏شود؟!و نظر معدودی از علمای‏ عامّه،بر عقیدهء آنان رجحان می‏یابد؟!!
به ترجمهء المیزان،ج 20،ص 353 و 363 توجّه نمایید:
«...این آیات یکی از سه طایفه‏ای که به وسیله ابرار اطعام شده‏اند را اسیر دانسته، و این خود شاهد بر آن است که آیات در مدینه نازل شده،و داستان،بعد از هجرت رسول‏ خدا-ص-و قدرت یافتن اسلام،و غلبهء مسلمین بر کفار و مشرکین اتفاق افتاده...
مؤلّف:نمی‏توان گفت از سورهء مورد بحث تنها آیهء نام برده در حقّ آن دو بزرگوار نازل شده؛زیرا آیات قبل و بعد آن نیز از نظر سیاق متصل به آنند،اگر آن آیه در مدینه‏ نازل شده،قطعا همه آنها در مدینه نازل شده است.»
در همان کتاب،ج 20،ص 364 آمده:«و در تفسیر کشاف است که از این عباس‏ روایت آمده که حسن و حسین بیمار شدند،و رسول خدا-ص-یا جمعی از صحابه از ایشان عبادت کرد،مردم به علی گفتند چه خوب است برای بهبودی-فرزندانت-نذری‏ کنی،علی و فاطمه و فضه کنیز آن دو نذر کردند که اگر کودکان بهبودی یافتند سه روز روزه بدارند،بچه‏ها بهبودی یافتند،و اثری از کسالت باقی نماند....[تا آخر داستان‏] در همین بین جبرئیل نازل شد،و عرضه داشت:این سوره را بگیر،خدا تو را در داشتن‏ چنین اهل بیتی تهنیت می‏گوید.آنگاه سوره را قرائت کرد.
مؤلّف:این روایت به چند طریق از عطاء از این عباس نقل شده،و بحرانی آن را در غایة المرام از ابی المؤید موفّق بن احمد،صاحب کتاب فضائل امیر المؤمنین،و او به‏ سند خود از مجاهد از ابن عبّاس نقل کرده،و نیز از او نقل کرده به سند دیگری از ضحّاک از این عبّاس؛و نیز از حموینی صاحب کتاب«فرائد السمطین»به سند خود از مجاهد از ابن عباس؛و نیز از ثعلبی و او به سند خود از ابی صالح از ابن عبّاس.وصاحب مجمع البیان از تفسیر واحدی روایت کرده.»
*18-صفحهء 157،اعراف/46 و 49.دربارهء این دو آیه چهار پاورقی به عنوان‏ شرحی بر ترجمهء آنها نوشته شده.ترجمهء آیات و پاورقیهای آنها عبارتند از:
46-و میانشان حایلی است،و بر اعراف(5)مردانی هستند که همه را به نشانیشان می‏شناسند و اهل بهشت را آواز می‏دهند که سلام بر شما باد.اینان هر چند طمع بهشت دارند ولی هنوز بدان داخل‏ نشده‏اند.
49-آیا اینان(6)همان کسانند که شما(7)سوگند خورده بودید که رحمت خداوند نصیبتان‏ نمی‏شود؟داخل در بهشت شوید،(8)نه بیمی بر شماست و نه غمگین می‏شوید.»
(پاورقی شماره 5):«یعنی بر بلندیهای آن حایلی که میان بهشت و دوزخ است.»
(پاروقی شماره 6):«یعنی آنها که در اعرافند.»
(پاورقی شماره 7):«مراد،اهل دوزخ است.»
(پاورقی شماره 8):«خطاب است به آنها که در اعرافند.»
علاوه بر این،در صفحهء 152،پاورقی 1،شرحی بر کلمهء اعراف دارد:
«اعراف جمع کلمهء«عرف»است به معنی بال اسب و تاج خروس.و در اینجا مراد مکانهایی است مرتفع میان بهشت و دوزخ.این سوره دویست و شش آیه دارد که‏ همه در مکه نازل شده‏اند.»
سؤال ما این است که از چه رو نام محل،نیاز به شرح دارد،امّا کسانی که بنا به‏ صریح آیه،همهء جهانیان را به صورتهایشان می‏شناسند،نیاز به معرّفی ندارند؟!
ترجمهء المیزان،ج 15،ص 183:
«...ما از بحثی که در این آیات کردیم،این نتیجه را گرفتیم که اعراف یکی از مقامات عالیه انسانیت است که خداوند آن را به حجابی که حایل بین بهشت و دوزخ‏ است مثال زده...و بر آن اعراف رجالی هستند که مشرف بر جمیع اهل محشر از اوّلین‏ و آخرینند و هر کسی را در مقام مخصوص خودش مشاهده می‏کنند....با این حال از حال‏ یک یک اشخاص و عملیاتی که در دنیا کرده‏اند آگاهند و با هر کس که بخواهند می‏توانند حرف بزنند.هر کسی را که بخواهند می‏توانند ایمنی داده و به اذن خدا اجازه ورود به‏ بهشت دهند...»
و در صفحهء 198 همین کتاب از مجمع البیان از قول حضرت صادق-علیه السلام -نقل می‏کند که فرمودند:
«اعراف تلهایی است بین بهشت و دوزخ که هر پیامبری و یا وصیّ پیامبری با گنه کاران امّتش در آنجا می‏ایستند...»
و در صفحهء 201 همان کتاب چنین آمده:«و از تفسیر برهان از تفسیر ثعلبی نقل‏ می‏نماید از این عبّاس که گفت:اعراف موضع بلندی است از صراط که علی-علیه‏ السلام-و عبّاس و حمزه و جعفر ذوالجناحین در آنجا قرار می‏گیرند،و شیعیان خود را به سفیدی روی و دشمنان خود را به سیاهی رویشان می‏شناسند.»
گفتنی است که با توجّه به روایات وارده و نیز برخی قراین موجود در آیات شریفه، در ترجمهء چند آیه مربوط به اهل اعراف نیز چندین خطای مسلّم روی داده است.
با این همه،توجه خوانندگان را به شرحی بر«اصحاب اخدود»جلب می‏کنم.انی‏ پاورقی از معنای«اخدود»گرفته تا نام و ملّیت و محلّ و دین پادشاه مربوطه و رفتارش را. بسیار فشرده و کامل در اختیار خوانندگان قرار می‏دهد:
صفحهء 591،بروج/4،پاورقی 3(مربوط به اصحاب اخدود):
«اخدود»به معنی شکاف زمین یا گودال است.ذونواس پادشاه یمن به دین یهود گروید و مسیحیان را مجبور کرد که از دین خویش برگردند،سپس گودالهایی کند و از آتش پر کرد و آنهایی را که دین خویش رها نمی‏کردند،در آن گودالها می‏افکند.ذونواس‏ و یاران او را«اصحاب اخدود»خوانند.»
*16-ابتدا به چند پاورقی توجّه نمایید:
صفحهء 55،پاورقی 4،(مربوط به زن عمران):
«نام این زن را حنّه نوشته‏اند.»
صفحهء 380،نمل/23 و پاورقی 5،مربوط به همین آیه: «زنی(5)را یافتم که بر آنها پادشاهی می‏کند...»
پاورقی:«نام زن را بلقیس نوشته‏اند.»
اکنون به دو نمونهء ذیل توجّه نمایید که هیچ گونه شرحی بر آن نرفته است: صفحهء 561،تحریم/3 و 4:
و اذ اسرّ النّبیّ الی بعض ازواجه حدیثا فلمّا نبّات به و اظهره اللّه علیه...
آنگاه که پیامبر با یکی از زنان خود رازی را در میان نهاد،چون آن زن آن راز با دیگری بازگفت،خدا پیامبر را از آن آگاه ساخت....
ان تتوبا الی اللّه فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فانّ اللّه هو مولیه و جبریل‏ و صالح المؤمنین و الملئکة بعد ذلک ظهیر.
اگر شما دو زن توبه کنید بهتر است،زیرا دلهایتان را حق باز گشته است.و اگر برای ازارش‏ همدست شوید،خدا یاور اوست و نیز جبرئیل و مؤمنان شایسته و فرشتگان از آن پس یاور او خواهند بود.
آیا در متابعی که نام عمران را«حنّه»نوشته‏اند،سخنی از نام زنی که سرّ پیامبر را فاش نمود نرفته است؟!برای فرد مسلمان دانستن«حنّه»مهمتر است یا شناختن«حفصه»؟!آیا مترجم،آن دو زن را که دلهایشان از حق بازگشته بود نمی‏شناسند؟!
در ترجمهء المیزان،ج 19،ص 667 چنین می‏خوانیم:
«تمامی روایات اتفاق دارند بر اینکه منظور از آن دو زن حفصه و عایشه دو همسر رسول خدایند.»
علاوه بر خود داری ازمعرفی عایشه و حفصه،در ترجمهء عبارت«صالح المؤمنین» نیز اشتباه کرده‏اند و در اینجا نیز از معرّفی حضرت علی-علیه السلام-سر باز زده‏اند.
ترجمهء المیزان،ج 19،ص 668:
«و در روایات واردهء از طرق اهل سنت هم آمده که رسول خدا-ص-فرمود:مراد به صالح المؤمنین تنها علی-علیه السلام-است،و این معنا در روایات وارده از طرق‏ شیعه از ائمه اهل بیت-علیه السّلام-نیز آمده...و مفسّرین در اینکه منظور از صالح‏ المؤمنینم کیست اقوالی دیگر دارند،که چون هیچ یک دلیل نداشت از نقلش صرفنظر کردیم.»
ترجمهء صحیح آیه را در کتاب«نقش عایشه در تاریخ اسلام»چنین می‏خوانیم:
«آنگاه که پیغمبر به یکی از بانوان خود(حفصه)سخنی نهان گفت،و او آن راز را(نزد عایشه)آشکار کرد و خداوند او را(پیغمبر خود را از این موضوع)با خبر ساخت....
اگر شما دو نفر(حفصه و عایشه)به سوی خدا بازگشتند و توبه نمودید،بی‏شک‏ دلهای شما گشته است.و اگر علیه او پشتی یکدیگر را کردید،همانا خداوند سرور او وجبرئیل و فرد صالح مؤمنان و فرشتگان او را در آن هنگام یار و پشتیبان خواهند بود.»
علامه عسکری چنین می‏فرماید:«سورهء تحریم دربارهء امّ المومنین عایشه دختر ابوبکر،و حفصه دختر عمر بن خطاب،نازل شده و دهها حدیث منقول از طریق این‏ عبّاس عموزاده پیامبر،و شخص خلیفه دوّم عمر بن خطاب نیز بازگو کننده این حقیقت‏ است.»
*20-عجیب است!با اینکه مترجم در سورهء تحریم،«عایشه»و«حفصه»را به‏ دست فراموشی سپرده‏اند،در سورهء نور یاد«عایشه»از خاطرشان نرفته است.در حالی‏ که مفسّرین به اتّفاق،آیات سوّم و چهارم سورهء تحریم را مربوط به«عایشه»و«حفصه» می‏دانند.لیکن در مورد داستان«افک»اختلاف نظر دارند:ملاحظه کنید:
صفحهء 352،نور/11 و پاورقی 3 مربوط به همین آیه:
انّ الّذین جاؤ بالإفک عصبة منکم:
کسانی که آن دورغ بزرگ را ساخته‏اند گروهی از شمایند...
پاورقی:«مراد از دروغ بزرگ تهمتی بود که بعضی به عایشه زدند.»
قابل توجّه اینکه بنا بر تحقیقات عالمان شیعی به طور مسلّم داستان افک در مورد عایشه نبوده است.بنگرید به«نقش عایشه»نوشتهء علاّمه عسکری،و«حدیث الإفک» نوشتهء جعفر مرتضی عاملی.

سخن آخر
همان گونه که در آغاز یادآور شدیم،ابعاد گوناگونی در این ترجمه،قابل بحث و بررسی‏ است،که به جهت رعایت اختصار از پرداختن به آنها اجتناب گردید.در این میان تنها ذکر دو مورد را حایز اهمیّت می‏دانیم:
نخست این که قرآن،کتاب هدایت و رستگاری است،و فلسفهء بعثت پیامبر اکرم‏ -صلّی اللّه علیه و آله-تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی است.لذا چنانچه لزوم افزودن‏ مطالبی به عنوان پاورقی و یا پیوست به ترجمهء قرآن احساس گردد،شایسته است که این‏ پیوستها،بیانگر هدف و مقصد قرآن باشد و با الهام از معارف غنی و پربار اسلامی، زمینه‏های پرورش اخلاقی را فراهم سازد.
پر واضح است که در این خصوص،آوردن اطّلاعات تاریخی و معلومات جنبی،هر چند که از دقّت و صحّت بر خوردار باشد،در مرحلهء دوّم اهمیّت قرار می‏گیرد.و در منابع‏ و مآخذ دیگر نیز می‏توان چنین مطالبی را پی جویی کرد.
نکتهء دیگر نیز که بی‏ارتباط با مورد فوق نیست این است که کلام قرآن،کلام الهی‏ و کلام هدایت و سازندگی است.لذا ترجمهء قرآن و انتخاب الفاظ و واژه‏های قرآنی باید با دقّت و توجه کافی صورت گیرد و برگزیدن کلماتی که کلام الهی را به گونه‏ای نادرست‏ بیان نموده و یا از آن نارواتر،الفاظی که القا کنندهء تصوّرات و پندارهای زشت و ناپاک‏ است،انحرافی اندک و بخشودنی نیست؛که نه تنها هدف قرآن را تأمین ننموده بلکه‏ موجبات ایجاد رذایل اخلاقی را فراهم می‏سازد.
بقیه از صفحهء 120 گویندهء صدای جمهوری اسلامی که بر روی نوار ضبط شده بود و پیام رهبر کبیر انقلاب-ره-خطاب به روحانیت را می‏خواند یکباره حال دیگری را پدید آورد و بعد از یک‏ ماه بار دیگر صدایی آشنا و پیامی آشناتر گوشها را نواخت.بعد از ظهر،هواپیمای ایران ابر به سوی ایران به پرواز درآمد و ساعت 30/11 شب در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست‏ و یک سفر پربار علمی با فراز و نشیبهایش به پایان رسید.
امید آنکه خداوند متعال با کرم و لطف بی‏پایان خویش تلاشهای صادقانه‏ خدمتگزاران و پاسداران راستین دین خود را مبارک گرداند و شجرهء طیّبه و درخت تناور دین حق را روز به روز شادابتر گرداند.

 

 

و در پایان، چند لینک :  

 

خلاصه و فشرده ای از تمام مطالب وبلاگ در یک نگاه بسیار کلان و کلی مشاهده   

 

فهرست ادله و اسناد وقوع رخداد پلید پوریم توسط یهودیان و اختفا آن مشاهده   

 

░▒▓۩ مشرکین نجس اند! ۩▓▒░ ©® مشاهده   

 

تحریف قرآن؛نظر آقای پورپیرار در باب اصالت متن فعلی قرآن مشاهده  

 

ملا نصرالدین هایی در کار معرفی تمدن ایران باستان!!! بخش اول مشاهده   

 

قتال و آدمکشی در قرآن،برده داری، کنیزداری و مسلمانی به زور شمشیر مشاهده   

 

آسمانی و غیر زمینی بودن قرآن و اثبات وجود داشتن خداوند و توحید مشاهده   

 

عرفان، تصوف، صوفیگری، درویشیگری درویشان، توطئه یهودیان و آنوسیان مشاهده   

 

چند پاسخ در مورد پوریم،پاسخهایی به ابهام و تناقضات نظریه نسل کشی مشاهده   

 

تاملی در مدخل اجرای عدالت،استقرار تساوی و برابری و حقوق انسانها مشاهده   

 

برآشفتگی یهود از افشای پوریم مشاهده   

 

بحثی کوتاه در باب احکام قرآن، زن، شراب، ... مشاهده   

 

خاطرات هاخام(خاخام) یدیدیا شوفط(شوفیط)و فرقه سازی یهودیان آنوسی مشاهده