ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

اصطلاح جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران از دید سید ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران، پرزیدنت مخلوع و انتخاب و گزینش نام

چهارشنبه 10 مهر 1392 ساعت 12:34 ق.ظ
اصطلاحی تحت نام «جنگ تحمیلی»: نگاهی دیگر به آن
http://enghelabe-eslami.com/component/content/article/19-didgagha/maghalat/4255-2013-09-24-16-53-32.html?Itemid=0
پاسخ:
فیلیتر است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آمون : متن لینک :  

 

اصطلاحی تحت نام «جنگ تحمیلی»: نگاهی دیگر به آن، به مناسبت سی و سومین سال شروع جنگ ایران و عراق، از حمید احمدی
 ١٣٩٢/٠٧/٠٢- جُستارهایی درباره جنگ ایران و عراق:
 
اصطلاحی تحت نام «جنگ تحمیلی» مدت 33 سال است که از سوی دستگاه تبلیغاتی و رسانه های وابسته به جمهوری اسلامی به کار گرفته می شود. این اصطلاح از فرط تکرار و تلقین در بخشی از جامعه ایران، تا امروز به عنوان یک غلط مصطلح رایج است.
 
رژیم جمهوری اسلامی تاکنون دلیل قابل پذیرشی که چرا و چگونه این جنگ به او تحمیل شده، ارائه ننموده است. صرفاً ادعا می شود که: «به هیچوجه، راهی برای کسب دوستی با بغداد وجود نداشت؛ زیرا از همان ابتدا دشمنی و کینه خود را نسبت به انقلاب نشان داد» (1). بر پایه این ادعا تأکید می شود که: «جنگ از اول به ما تحمیل شده» (2 ).
 
جُستاری که در این نوشتار از نظر می گذرد، با این ادعا همخوانی ندارد و آن را تایید نمی کند. اینک به آن می پردازیم.
در 12 فوریه 1979 (23 بهمن 1357 یعنی یک روز بعد انقلاب) دولت عراق، جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت و با ارسال پیامی برای دولت ایران اظهار امیدواری کرد که از این پس روابط دو کشور خوب و شفاف باشد و صدام حسین، برقراری روابط حسنه با دولت ایران بعد از انقلاب را به مصلحت رژیم خود می دانست (3).
 
در هفته اول آبان 1358، کنفرانس کشورهای غیر متعهد در کوبا تشکیل شد و از ایران ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه وقت ایران و منصور فرهنگ به عنوان مشاور وزیر خارجه در این کنفرانس شرکت کردند. در ملاقاتشان با صدام حسین و گفتگو با سعدون حمادی وزیر امور خارجه عراق در کوبا، منصور فرهنگ درباره گفتگوهای آنروز، چنین می گوید: «در اینجا باید اشاره کنم که ملاقات دو ساعته ما با صدام حسین و گفت و گوهای بعدی با سعدون حمادی مرا متقاعد کرد که صدام حسین از مقبولیت انقلاب ایران در میان شیعیان عراق نگران و معتقد بود که برقراری رابطه با ایران به صلاح او و رژیم بعث است و آینده حکومت او را تأیید می کند.» (4)
 
در کتاب درس تجربه (خاطرات ابوالحسن بنی صدر در گفت و گو با حمید احمدی که در سال 1380 در آلمان چاپ شده) پرسش زیر با ایشان در میان گذاشته شد:
 
احمدی: آیا این موضوع واقعیت دارد که پس از پیروزی انقلاب حتی در فاصله زمانی کمتر از یک هفته بعد از انقلاب، صدام حسین کسانی را که گویا از خانواده روحانیون ایرانی مقیم عراق و از آشنایان آقای خمینی هم بودند به نزد آقای خمینی فرستاد و به نحوی از عملکرد خودش در اخراج ایشان از عراق عذرخواهی کرد و همچنین خواستار برقراری مناسبات سیاسی حسنه با دولت بعد از انقلاب و کشور ایران شد؟ آیا درست است که آقای خمینی با این خیال و تصور ذهنی چون اکثریت جمعیت عراق مسلمان شیعه هستند، لذا بعد از انقلاب ایران، در عراق هم جنبش اسلامی بپا می شود و رژیم صدام حسین رفتنی است و بر پایه این تصور، به درخواست صدام حسین و به فرستاده او پاسخ منفی داده بود؟
 
بنی صدر: بله، صحیح است. صدام حسین آقا موسی اصفهانی، نوه آقا سید ابوالحسن اصفهانی که از مراجع مشهور تاریخ شیعه بود، به نزد آقای خمینی فرستاد. آقا موسی یک زندگانی پرماجرایی داشت، آن زمان، در دانشگاه بغداد تدریس می کرد. او نزد این جانب آمد تا از طریق این جانب پیام صدام را به آقای خمینی برساند. صدام پیغام داده بود از رفتار خود پوزش می خواهد. آماده همه گونه جبران و همکاری با دولت جدید است. پیام صدام را به آقای خمینی گفتم. گفت: صدام شش ماه هم در عراق دوام نمی آورد، چون می داند که امواج مردم عراق بر می خیزد و او را هم می برد آن جا که شاه را برد، به التماس افتاده و می خواهد از ما مشروعیت بگیرد و رژیم خود را نجات بدهد. آقا موسی از طریق دیگر هم می کوشید، اما نتیجه نگرفت. این توضیح به موقع است که در یک دوره آقای خمینی می کوشید، حساب رژیم های کشورهای عرب را از مردم عرب جدا کند. قطع رابطه با رژیم سادات و ضدیت با اسرائیل و تعیین روز فلسطین و آمدن عرفات به ایران. اما از آن جا که رفتارش فرصت طلبانه و موقعیت طلبی شخصی بود، نتوانست مردم عرب را متقاعد کند که در رفتار خویش صادق است. جریان «ایران گیت» ها و روابط پنهانی با اسرائیل با تجویز آقای خمینی، کار را وارونه کرد.» (5)
 
آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود فضای آن ایام و موضع آیت الله خمینی را در این رابطه، چنین می نویسد:
 
«واقعیات تاریخ را اگر انسان نگوید به تاریخ و در حقیقت به نسل آینده خیانت کرده است، وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوصی هم بیت امام و هم ما و هم دیگران را فرار گرفت. ما می گفتیم مسئله، مسئله اسلام است و ایران و عربستان و سایر کشورها ندارد، انقلاب اسلامی است و امام هم رهبر جهان اسلام است ... در بُعد سیاست خارجی، شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمی شناسد و این قبیل مسایل متمرکز بود. این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت. و این فکر برای آن ها ایجاد شد که این ها به این شکل پیش می روند فردا نوبت ماست ... عربستان سعودی و امارات هم تقریباً یک چنین موضعی داشتند و رادیو و تلویزیون شان علیه ایران تبلیغات را شروع کرده بودند، من احساس می کردم که ما مورد تهاجم قرا می گیریم. البته شاید دیگران هم این احساس را داشتند ولی من به سهم خودم یک روز رفتم منزل آقا شیخ محمد یزدی در قم، آن وقت هنوز امام در قم بود و در منزل آقای یزدی سکونت داشتند. به امام عرض کردم: هر انقلابی که در دنیا به پیروزی می رسد، معمولاً هیأت های حسن نیت را برای کشورهای مجاور می فرستند و خط مشی خود را برای آن ها توضیح می دهند و با آن ها تفاهم می کنند، و این گونه که امروز عراق و دیگران تحریک شده اند و دائماً علیه ما تبلیغ می کنند خطرناک است. بجاست هیأت های حسن نیت به کشورهای مجاور فرستاده شود تا یک مقدار این تشنج ها کاهش پیدا کند. ایشان فرمودند: وِل کن، ما کاری به دولت ها نداریم. من عرض کردم: نمی توانیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، بالاخره این ها دولت هایی هستند در مجاورت ما و وحشت این ها را گرفت. ایشان فرمودند: نخیر، ما می خواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم. اصلاً ایشان حاضر نبودند که اسم دولت ها به میان بیاید، همان که در نظر ما بود که ملت ها ملاک هستند، در نظر امام همین مسئله بود و می فرمودند، ملت ها با هم هستند. به نظر من اگر یک مقدار تفاهم می کردند، شاید بهانه به دست آن ها نمی آمد، بالاخره این زمینه برای آن ها فراهم شد. دولت های استعماری هم با توجه به همین احساس و وحشت به آن ها نزدیک تر شدند و آن ها را تحریک و تطمیع کردند تا بالاخره عراق به ما حمله کرد» (6).
 
آیت الله خمینی در 7 اسفند 1357 یعنی دو هفته بعد از انقلاب، هنگامی که هیأتی از شیعیان کویت به سخنگویی حجت الاسلام مُهری به دیدار او آمده بودند، به لزوم تشکیل یک دولت بزرگ اسلامی تأکید می ورزید و می گفت: « یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه جهان غلبه کند.» (7)
 
دولت کویت حرکات و اقدامات و اظهارات حجت الاسلام مُهری در کویت را مداخله در امور داخلی کشور و تحریک افراد به قیام علیه دولت خود تلقی کرد و مُهری را با گروهی از اطرافیانش شامل 19 نفر در 5 مهر 1358 از کویت اخراج کرد (8).
 
روزنامه رأی العام چاپ کویت در همان روزها که مصادف با اخراج حجت الاسلام مُهری از کویت بود، نوشت: « چنین معلوم است که تهران مایل است به نام اسلام یک امپراتوری را دوباره ایجاد نماید ... اعراب به هیچکس اجازه نمی دهند، در بین آن ها تفرقه افکنده و زیر لوای شعارهای دروغین در امور داخلی آنان دخالت کند.» (9)
 
سفیر کویت در ایران در همان زمان در رابطه با اخراج حجت الاسلام مُهری و گروهی از اطرافیانش از کویت در مصاحبه ای اظهار داشت: « ما همین قدر که مطمئن شویم هیچ مداخله ای در امور داخلی یکدیگر انجام نشود، ما حاضر به حمایت بدون قید و شرط از ایران هستیم. ما یک اقلیت ایرانی [شیعه] در کویت داریم که آن ها را جزء جامعه خود می دانیم. اما آنچه ما می خواهیم آن است که بگذارند ما مسئله را حل کنیم و مایل نیستیم کشور دیگری در این مسائل مداخله کند.» (10)
 
مشابه همین واکنش به شکل دیگری از سوی دولت بحرین دیده می شود که ماجرای آن از جمله در رابطه با شعارها و ماجراجویی های شیخ صادق خلخالی حاکم شرع منتخب آیت الله خمینی بود که در برابر واکنش دولت بحرین، تهدید کرد که ادعای اراضی خود را نسبت به بحرین دنبال خواهد کرد. این امر موجب تشنج در رابطه دو کشور ایران و بحرین گردید و دولت بحرین با توجه به وجود اکثریت شیعه در جمعیت بحرین، این مسائل را دخالت در امور داخلی و ایجاد ناآرامی در کشور خود دانست (11).
 
به دنبال مسائل و رخدادهای ذکر شده در کویت و بحرین، رژیم عراق در همان روزها بدون ذکر نامِ جمهوری اسلامی، اظهار داشت: قدرت عراق علیه هر کشوری که بخواهد به حاکمیت کویت یا بحرین تجاوز کند و یا به مردم و یا تمامیت ارضی آن کشورها آسیب رساند به کار می رود و در همین رابطه روزنامه الثوره ارگان حزب بعث تأکید کرد: «نیروهای حاکم در ایران که هنوز سه جزیره را در خلیج [فارس] در اختیار دارند، سعی دارند، بحرین را نیز مالک شوند ... عراق هرگونه بهانه ای را برای مداخله خارجی و یا هر کوششی را برای تحمیل یک فرمول غیر قابل اکثریت مردم در هر کشوری مفروض را مردود می داند» (12).
 
نمونه دیگر، در رابطه با عربستان سعودی، می توان به جریان تسخیر مسجد اعظم مکّه توسط مخالفان خاندان پادشاهی سعودی و شورش شیعیان عربستان به پاسگاه پلیس اشاره داشت. واقعه تسخیر مسجدالحرام چون ضعف دولت عربستان سعودی و آسیب پذیری آن را نشان می داد به همین جهت زمامداران آن سعی کردند که واقعه را ناچیز جلوه دهند. ملک فهد در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار مجله نیوزویک گفت: « گروهی که مسجد را تسخیر کردند، افراد کافری بودند که از اسلام تعبیر غلطی دارند» (13). ولی رادیو ایران در برنامه رادیویی خود که جریان مبارزه شیعیان در عربستان سعودی را پخش کرد، رژیم سعودی را مخالف اسلام و نمونه دیگری از تسلط شاهان و فساد آنان معرفی نمود که جرقه های انقلاب در آن مشاهده گردیده است و تسخیر کنندگان مسجدالحرام مکّه را نیز مسلمانان مترقی ستمدیده دانست و عمل آنان را تأیید کرد (14).
 
آیت الله خمینی در نخستین سالگرد انقلاب (در 22 بهمن 1358) صریحاً به مسئله صدور انقلاب اسلامی تأکید ورزید و گفت: «ما باید به هر قیمت شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم.» (15)
 
آیت الله خمینی در 31 اردیبهشت 1359 پس از آمدن از قم به تهران و اقامت در محله جماران تهران و در دیدار با مردم آن محله و خطاب به مردم ایران تصریح کرد که: « شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرت ها بفهمانید.» (16)
 
در نخستین سالگرد انقلاب ایران، اولین کنگره بین المللی اسلامی با شرکت «امامان جمعه و جماعت» در تهران تشکیل شد و در آن تعداد زیادی از امامان جمعه و افراد مذهبی کشورهای اسلامی حضور پیدا کردند. آیت الله خمینی در دیدار با نمایندگان این کنگره گفت: « امر اسلام، امر جهانی است. خداوند همه مسلمانان را موظف کرده که برای برقراری حکومت عدل الهی در سراسر جهان از جان و مال و ایثار فرزندان و جوانان بکوشند» (17).
 
حدود دو ماه بعد، در خرداد 1359 به دعوت رسمی فرمانده سپاه پاسداران، شورای انقلاب اسلامی جزیره العرب (عربستان سعودی، یمن، قطر، عمان، امارات متحده عربی) وارد تهران شدند و سخنگوی این شورا در سخنان خود در تهران گفت: « همانطور که می دانید انقلاب اسلامی ایران اکنون امید تمام ملل مسلمان و جنبش های آزادیبخش در جهان است. این انقلاب امید ماست و ما خود را جزئی از این انقلاب می دانیم و ایمان داریم که انقلاب، تنها با پیروی از مشی و رهبری انقلاب اسلامی به پیش می رود» (18).
 
آیت الله خمینی در میان کشورهای اسلامی منطقه بیش از همه جایگاه ویژه ای برای صدور انقلاب به عراق قائل بود. در 29 فروردین 1359 (5 ماه قبل از حمله ارتش عراق به ایران) رادیو تهران صحبت های آیت الله خمینی را که به شدت از رئیس جمهور صدام حسین انتقاد کرد و از ارتش عراق خواست که رژیم بعثی را سرنگون کند، پخش نمود. او گفت: دولت عراق دولت نیست. آن ها مجلس ندارند. تعدادی افراد نظامی هستند که می نشینند و کارهایی که دلشان می خواهد انجام می دهند ... آن ها عناصر پوسیده ای هستند. صدام خیلی چیزها گفته است. او گفته است که «ما عرب هستیم» تمام ملت های مسلمان باید معنی این عبارت را که «ما عرب هستیم» بدانند. معنای آن این است که آن ها اسلام را نمی خواهند. این مردم می خواهند دوباره بنی امیه را زنده کنند ... آیت الله محسن حکیم فتوا داد که حزب این جماعت خدانشناس است. آیت الله حکیم گفت که آن ها کافر هستند. اگر ملت عرب می خواهد در راه خدا و اسلام خدمت کند باید با این افراد ضدیت نماید. آیا ارتش عراق که افراد آن مسلمان شیعه و سُنتی هستند به خاطر اسلام ندای عربیسم می دهند؟ اسلام شامل عرب و غیر عرب است ... بعث عراق با اسلام می جنگند و ملت نجیب عراق باید خود را از چنگال آن نجات دهد. همانطور که ارتش عراق باید متوجه باشد که شاه مخلوع مخالف اسلام است و ارتش به ملت ملحق شد و در انقلاب اسلامی شرکت نمود، همانطور ارتش عراق باید قیام نماید ... تو ارتش عراق به ملت بپیوند همانطور که ایرانیان کردند. تو در مقابل خداوند مسئول هستی ... ایران، امروز کشور رسول خداست. انقلاب آن اسلامی است. حکومت آن و قوانین آن اسلامی است. ما می خواهیم یک کشور اسلامی درست کنیم. ما می خواهیم که اعراب، ایرانیان، ترک ها و سایر ملت ها را زیر پرچم اسلام داشته باشیم. چرا قبایل عراق ساکت نشسته اند وقتی که می بینند این دار و دسته بعثی دسته دسته جوانان عراق را در سیاه چال ها می کُشند. چرا ارتش عراق هنوز ساکت است و از کسانی که ضد اسلام و ضد قرآن هستند حمایت می کند ....»
 
روزنامه جمهوری اسلامی چاپ تهران، صحبت های آیت الله خمینی را که از رادیو پخش شده بود، تحت عنوان «ملت عراق باید خود را از چنگال دشمن آزاد کند. ملت عراق باید این حزب غیر اسلامی در عراق را از میان بردارد» چاپ کرد (19).
 
زمامداران جمهوری اسلامی در راستای سیاست «صدور انقلاب اسلامی» به ایجاد دانشگاهی برای آموزش و تربیت کادر «انقلابیون اسلامی» از طلبه های کشورهای اسلامی و بویژه از کشورهای عربی منطقه خلیج فارس دست یازیدند. «دانشگاه بین المللی اسلام» 500 طلبه خارجی در قم و 300 طلبه خارجی در تهران را زیر پوشش آموزشی خود قرار داد. برای تأسیس این دانشگاه و تأمین هزینه های این مرکز و نیز مخارج طلبه ها، لایحه ای برای این منظور در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید (20).
 
«دانشگاه بین المللی اسلام» آدمی را به یاد تأسیس «دانشگاه بین المللی کمونیستی شرق» (کوتو) در مسکو در سال 1920 میلادی می اندازد. حدود سه سال پس از انقلاب اکتبر، برای کادرسازی انقلابیون کمونیست از کشورهای شرق در 60 سال پیش از انقلاب ایران، چنین مرکز آموزشی که دوره آن دو سال بود، ایجاد کردند. بعدها، کمونیست هایی را از شرق می شناسیم که در سال های جوانی این دانشگاه را گذراندند و بعدها از مبارزین کمونیست کشورهایشان شدند. به عنوان مثال از ایران، اردشیر آوانسیان، عبدالحسین حسابی، ذره، حسین شرقی، رضا روستا و ... از آموزش دیدگان «کوتو» بودند. به هر روی، موضوع نوشتارمان را پی می گیریم.
 
آیت الله خمینی با پیروزی سریع انقلاب در ایران، می پنداشت که چون پیامبر اسلام رسالتی دارد برای گسترش اسلام و در مرحله نخست، گویا یک امپراتوری اسلامی به رهبری وی برپا خواهد شد. او در آن ایام، زمامداران ممالک اسلامی را مانعی در راه این هدف می دانست و با چنین لحنی می گفت «سران ممالک اسلامی هم به اسم اینکه ما مسلمان هستیم و به اسم اسلام، چه جنایاتی که نمی کنند» (21).
 
سیاست «صدور انقلاب اسلامی»، زمامداران کشورهای عربی منطقه خلیج فارس را نگران امنیت داخلی و شورش احتمالی شیعیان در کشورشان را تهدید کننده می دانستند. شیعیان در برخی از این کشورها، اکثریت جمعیت را تشکیل می دادند: شیعیان عراق حدود 60 درصد، بحرین حدود 75 درصد، کویت 30 درصد، ابوظبی 20 درصد، دوبی 30 درصد، قطر 30 درصد و در عمان 50 درصد (22).
 
علاوه بر مشی سیاسی صدور انقلاب اسلامی، موضوع بسیار حساس و تحریک کننده دیگر، مسئله موضع گیری برخی مسئولین و غیر مسئولین درباره تنگه هرمز در خلیج فارس بود که به حفاظت انحصارطلبانه ایران بر این تنگه استراتژیک، تأکید می ورزیدند. این موضع گیری نگرانی هایی را نه تنها در میان کشورهای منطقه خلیج فارس بلکه در سطح بین المللی به وجود آورده بود. شاید گفتنی باشد، نگارنده این سطور در روز 28 مهرماه 1358 (دو هفته پیش از جریان گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا و 11 ماه پیش از شروع جنگ و حمله عراق به ایران) طی دعوتی در دفتر روزنامه اطلاعات در تهران در مصاحبه میز گرد در دفتر آن روزنامه، درباره اهمیت استراتژیک تنگه هرمز شرکت کردم و به نادرستی اظهار نظرهایی که از سوی برخی مقامات مسئول جمهوری اسلامی مطرح شده، اشاره نمودم که بخشی از آن صحبت ها در صفحه 9 روزنامه اطلاعات در مورخه 28 مهر 1358 چاپ شد: « در ارتباط با مسئله خلیج فارس و تنگه هرمز که این روزها نگرانی های زیادی بوجود آورده است، نظر ناخدا حمید احمدی کارشناس مسایل استراتژی نظامی – سیاسی را جویا شدیم. او در این باره می گوید، بر اساس اصل عبور بی ضرر در تنگه هرمز، هیچ دلیل توجیه کننده ای که مسئولیت حفاظت و امنیت این تنگه با کشور خاصی به تنهایی باشد وجود ندارد. بدین جهت مسئولیت حفاظت و امنیت این منطقه می بایستی بی تردید با همه کشورهای حوزه خلیج فارس به طور مشترک باشد. این تنگه برای همه کشورها یک راه آبی بسیار مهم و استراتژیک است، زیرا برابر بررسی ها و تحقیقات انجام شده تا سال 1995 (1374) یعنی تا حدود 15 سال آینده، پنجاه درصد انرژی دنیا از نفت می باشد و در حال حاضر 55 و نیم درصد ذخائر نفت شناخته شده جهان در خلیج فارس وجود دارد. از طرفی، 48 درصد تولید نفت سالانه جهان از این منطقه تأمین می شود. وارد کنندگان نفت از منطقه خلیج فارس عبارتند از: آمریکا 37 درصد، اروپای غربی 75 درصد، ژاپن 80 درصد. این ارقام می تواند نشان هایی بر این باشد که باور کنیم، تنگه هرمز نمی تواند در انحصار یک کشور از کشورهای منطقه خلیج فارس باشد ... بنابراین، این سخنان، درون تهی است و تحریک کننده زیرا سیاست همزیستی مسالمت آمیز ایجاب می کند که در این قسمت از جهان، مناقشات سیاسی به صحنه نبرد نظامی کشیده نشود.»
 
به هر روی، در طول 19 ماه بعد از انقلاب یعنی تا مقطع حمله ارتش عراق به ایران، تأکید بر مشی سیاسی «صدور انقلاب اسلامی» همواره از سوی آیت الله خمینی بیان و تأکید می شد که به نمونه هایی از آن اشاره کردیم. مشی سیاسی و برخی اقدامات عملی در رابطه با سیاست «صدور انقلاب اسلامی» در این دوره، جایگاه برجسته و نمایانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی داشت. این سیاست توام با اقدامات آشکار و پنهان موجب نزدیک شدن اغلب کشورهای عربی منطقه خلیج فارس به عراق شد و آنرا به عنوان سپر دفاعی خود در برابر صدور انقلاب اسلامی و پیامدهای آن قرار دادند و از جمهوری اسلامی فاصله گرفتند. در حالیکه پیش از آن، کشورهای عربی همسایه عراق نه تنها با صدام حسین همدلی نداشتند بلکه با او مشکل و مسئله داشتند و حاضر نبودند از رژیم بعثی عراق حمایت کنند. اما، از میانه سال 1358، یعنی حدود 8 ماه بعد از انقلاب ایران، دو کشور عراق و عربستان سعودی به یکدیگر نزدیک شدند.
 
در 29 شهریور 1358، یعنی یک سال پیش از شروع جنگ، پیمان امنیت متقابل بین دو کشور عراق و عربستان سعودی امضاء گردید (23). در دی ماه 1358، عزت ابراهیم الدوری عضو برجسته شورای رهبری انقلاب عراق به عربستان مسافرت کرد و مدت یک هفته در آن جا اقامت نمود و با سران عربستان سعودی به مذاکره پرداخت. در بهمن 1358، شاهزاده عبدالله معاون اول نخست وزیر عربستان سعودی به بغداد آمد و با صدام حسین ملاقات کرد. در تیر ماه 1359 سعدون حمادی وزیر خارجه عراق به جدّه رفت و پیام صدام حسین را به ملک فهد تسلیم کرد. در 13 مرداد 1359، هفت هفته قبل از حمله نظامی عراق به ایران، صدام حسین شخصاً به اتفاق طارق عزیز معاون نخست وزیر به دیدار پادشاه عربستان سعودی رفت و طی دو روز اقامت در ریاض، مذاکرات لازم را انجام داد. علت ظاهری ملاقات، گفتگو درباره تصمیم اسرائیل به الحاق تمام بیت المقدس به خاک اسرائیل بود ولی همه آگاهان سیاسی عقیده داشتند که صدام حسین در این ملاقات درباره روابط عراق با ایران گفتگو نموده است. در اعلامیه ای نیز که در آن زمان صادر شد، قید گردید که «وضع جدید در دنیای اسلام» که به روشنی نشان از رژیم جمهوری اسلامی ایران داشت، مورد مذاکره قرار گرفت (24).
 
می توان گفت که صدام حسین در مذاکرات خود با پادشاه و ولیعهد عربستان سعودی، موضع عراق در مبارزه با دولت جمهوری اسلامی ایران و نتایج آن را برای زمامداری عربستان سعودی روشن ساخت و تصمیم خود را برای مبادرت به جنگی تمام عیار با ایران به اطلاع آنان رسانید و از آنان اطمینان گرفت که عربستان سعودی و با همکاری و اِعمال نفوذ آن، کشورهای عربی خلیج فارس که آن ها نیز به نوبه خود از اقدامات و تبلیغات جمهوری اسلامی ایران درباره «صدور انقلاب اسلامی» نگران بودند و از عراق به عنوان سنگر مقدم مبارزه علیه حکومت شیعه ایران حمایت مؤثر نمایند و در روابط بین المللی، با جلب نظر مساعد دولت آمریکا، از عراق پشتیبانی کنند (25).
 
صدام حسین با جلب موافقت عربستان سعودی و کشورهای عربی منطقه خلیج فارس برای جنگ با ایران توانست از امکانات مالی و نظامی و تدارکات عظیم این کشورها بهره برداری کند. رژیم عراق در آخرین سال قبل از جنگ حدود 38 میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت و با این وجود، کشورهای نفتی منطقه خلیج فارس (عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی و قطر) حاضر به پرداخت 14 میلیارد دلار وام بدون بهره به عراق شدند (26).
 
بدین ترتیب، صدام حسین با انگیزه ای جاه طلبانه که گویا با پیروزی نظامی بر ایران، می تواند از یک سو مانع صدور انقلاب اسلامی به عراق گردد و از سوی دیگر، می تواند جایگاه خود را به عنوان قدرتمندترین کشور منطقه خلیج فارس ارتقاء دهد. او با سودای رهبری اعراب و یا لااقل رهبری کشورهای عربی منطقه خلیج فارس طرح ریزی حمله نظامی گسترده به ایران را آغاز کرد. از روی برخی فاکت ها می توان گفت که او از ماه های آخر سال 1358 یعنی 8-7 ماه قبل از حمله نظامی به ایران، نوع خرید برخی تسلیحات جدید توسط رژیم صدام حسین می تواند نشان دهد که زمینه تدارک برای اجرای حمله نظامی خود به ایران را از این مقطع زمانی طرح ریزی کرده باشد. به عنوان مثال، خرید دو هزار دستگاه تانک نفربر خاکی – آبی از برزیل در زمستان 1358 از نوع  Type-ee-11-Amphiobious  که از نقطه نظر نظامی به منظور عملیات عبور دادن نیروهای نظامی خود از رودخانه کارون به خاک ایران بوده است (27).
 
از فروردین – اردیبهشت 1359، شبح جنگ نمایان می شد. در 27 فروردین 1359، سعدون حمادی وزیر خارجه عراق طی مصاحبه ای در هلسینکی در پاسخ به این سئوال که آیا احتمال جنگ بین دو کشور وجود دارد، اظهار داشت: «هیچ چیز غیر ممکن نیست اما احتمال درگیری مسلحانه بین دو کشور وجود ندارد، اما تا زمانی که خمینی اصرار دارد انقلاب باید در سراسر جهان اسلام ادامه داشته باشد، مناقشه دو کشور ادامه خواهد یافت.» (28)
 
از اردیبهشت 1359 بر تعداد زد و خوردهای مرزی و دامنه آن افزوده شد و ارتش عراق با نبردهای پراکنده و تقریباً روزانه، ارتش ایران را در چند جبهه، مبارزه با کردها، با سران عشایر در مررزهای عراق، مشغول نگاه می داشت.
 
زمامداران عراق که به اهمیت نقش سازمان های بین المللی و افکار عمومی مردم جهان واقف بودند، می دانستند که در صورت جنگ با ایران به پشتیبانی آن ها نیازمند خواهند بود، به موازات اقدامات بالا، در سیاست خارجی روش تهاجمی در پیش گرفتند و به دبیر کل سازمان ملل متحد و رئیس ششمین کنفرانس جنبش غیر متعهدها نامه نوشتند و سعی کردند که با توجه به نظر مخالف دولت های جهان نسبت به جمهوری اسلامی پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران و گروگانگیری، ذهن آن ها را نسبت به اعمال دولت ایران باز هم بیشتر معطوف نمایند.
 
زمینه دیگری که به تصمیم صدام حسین در حمله نظامی به خاک ایران قوت بخشید، جریان اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری بود. این عملی بود بر خلاف قواعد و عرف بین المللی که موجب محکومیت ایران در مجامع بین المللی و نیز بین دولت ها گردید. شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آراء این اقدام ایران را محکوم کرد و با تأکید به لزوم آزاد کردن فوری گروگان ها، دو قطعنامه صادر کرد. دیوان بین المللی دادگستری و جامعه مشترک اروپایی، گروگانگیری را محکوم کردند. آمریکا در 18 فروردین 1359 رابطه سیاسی خود را با ایران قطع کرد.
 
جریان گروگانگیری، رژیم جمهوری اسلامی را در صحنه سیاست جهانی منزوی ساخت. موضع گیری ها و مخالفت های وسیعی در سراسر جهان علیه گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا، جریان داشت. بنابراین، انزوای سیاسی بین المللی و همچنین ترسیم چهره نامطلوب از حکومت اسلامی ایران در مجامع بین المللی، زمینه دیگری بود که به نوبه خود در قطعیت بخشیدن به تصمیم رژیم عراق به حمله نظامی به ایران نقش داشت. ابعاد عمل گروگانگیری برای دولت و مردم آمریکا و صدمات روانی که به آن ها وارد آمده بود، بیش از آن بود که آیت الله خمینی و پیروان او تصور می کردند. آیت الله خمینی با تأیید عمل گروگانگیری و با بیان این مطلب که این یک عمل انقلابی است و انقلابی بالاتر از انقلاب اول، عملاً کشور را تا آستانه حمله نظامی آمریکا به ایران سوق داد، بدون اینکه متوجه ابعاد پیامد عملکردها و موضع گیری های سیاسی – ایدئولوژیک خویش باشد.
 
مردم آمریکا که از زمان جنگ ویتنام با یک نوع بدبینی به اعمال دولت خود نگاه می کردند، این بار یک صدا و متحد از دولت خود حمایت نمودند و دولت خود را به انجام اقدامات تلافی جویانه تشویق می کردند. عکس العمل دولت آمریکا برای جبران این وضعیت روانی و همچنین جریان گروگانگیری با مسئله موفقیت یا عدم موفقیت حزب دموکرات آمریکا در انتخابات دوره بعدی با کاندیداتوری ریاست جمهوری کارتر که چند ماه بعد در پیش بود، نیز ارتباط پیدا می کرد. ابعاد واکنش دولت آمریکا در رابطه با گروگانگیری و تقابل با ایران تا آنجا پیش رفت که طرح ریزی نظامی برای اجرای عملیات گسترده نظامی علیه ایران در دستور کار کاخ سفید آمریکا قرار گرفت.
 
اوایل دسامبر 1979، (تقریباً اواسط آذر 1358) برژینسکی مشاور امنیتی کارتر رئیس جمهوری وقت آمریکا مأمور طرح ریزی عملیات نظامی گسترده برای مقابله با رژیم جمهوری اسلامی شده بود. آنچه که موجب توقف اجرای آن طرح شد، پیاده شدن بیش از 60 هزار نیروی نظامی شوروی سابق در 26 دسامبر 1979 (5 دی ماه 1358) در افغانستان بود.
 
برژینسکی در کتاب خاطرات خود، درباره مسائل مربوط به این طرح نظامی و علت انصراف دولت آمریکا از اجرای آن، چنین می نویسد: « مسایلی که ما در ایران و کل منطقه با آن روبرو بودیم در هفته چهارم ماه دسامبر 1979 به کلی دگرگون شد. تجاوز شوروی به افغانستان [5 دی ماه 1358] ما را وادار ساخت که در اقدامات بعدی خود در ایران مصالح کلی و هدف مهار کردن توسعه طلبی شوروی را در مدّ نظر داشته باشیم. به عبارت روشن تر، تجاوز شوروی به افغانستان به اهمیت تجهیز مقاومت کشورهای اسلامی در برابر شوروی، ما را از دست زدن به اقدام نظامی علیه ایران که موجب تجزیه و پراکندگی در جهان اسلام می شد، برحذر داشت. در چنین شرایطی می بایست حتی الامکان از یک رویارویی نظامی بین ایران و آمریکا پرهیز کرد. در حالیکه تا قبل از تهاجم شوروی به افغانستان، سیاست آمریکا به تدریج در جهت دست زدن به یک اقدام نظامی در ایران پیش می رفت. تجاوز شوروی به افغانستان، این روند را متوقف ساخت و استراتژی ما از این تاریخ به بعد به ادامه تلاش برای نجات گروگان ها ضمن حفظ منافع ملی خود در منطقه استوار شد که در مجموع ما را به خویشتن داری در بکار بردن نیروی نظامی خود علیه ایران وادار ساخت.» (29)
 
ناگفته نماند، برژینسکی از ذکر چگونگی پیگیری آن بخش از سیاست دولت آمریکا، یعنی تلاش برای نجات گروگان ها در آن زمان، طفره می رود. در واقع، سیاستی که برای تلاش جان گروگان ها در آن زمان برگزیده شد، همانا حمایت دولت آمریکا و دادن چراغ سبز به دولت عراق برای حمله نظامی به ایران بود (30). با شروع چنین جنگی، زمینه ای برای آزادی گروگان ها به طور غیر مستقیم فراهم می شد زیرا، حمله نظامی عراق به ایران، موجب نیاز تسلیحاتی دولت ایران به دولت آمریکا در این جنگ می شد و این امر می توانست حکومت ایران را وادار به آزاد کردن گروگان ها کند.
 
به هر روی، شبح جنگ و زد و خوردهای پراکنده مرزی، به جنگی فاجعه بار منجر شد یعنی: طولانی ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم در جهان، جنگی که سرانجام دو بازنده داشت، جنگی که آثار فاجعه بار انسانی و پیامدهای آن تا امروز بر دوش خیل عظیمی از مردمان ایران و عراق سنگینی می کند، جنگی که ابعاد خسارات مادی آن به ایران حدود 1000 میلیارد دلار بوده است (31)، جنگی که پس از 25 سال از پایان آن هنوز امکان تحقیق همه جانبه مستقل درباره آن – به علت عدم امکان دسترسی به اسناد و مدارک در جمهوری اسلامی برای «غیر خودی» ها- وجود ندارد، زیرا این مسئله هنوز جزو خط قرمزهای جمهوری اسلامی و در واقع سرکوب عامدانه روشن شدن مسائل پرشماری درباره جنگ است.
 
پایان سخن، بی مناسبت نیست اشاره کنیم که اصطلاح جنگ تحمیلی در کجا ساخته شد. این واژه سازی مانند برخی واژه سازی های دیگر – به مناسبت دیگری درباره با مسائل جنگ به آن خواهیم پرداخت- از شگردهای ستاد تبلیغات جنگ جمهوری اسلامی در دوره جنگ بود. این موضوع را می توان از جمله از زبان کاظم خرازی مسئول ستاد تبلیغات جنگ (بعد از گذشت 22 سال از شروع جنگ) به عنوان «تبلیغات جنگ هم مردمی بود» چنین می گوید: کاری که ستاد تبلیغات جنگ می کرد برخی نامگذاری ها بود که خیلی خوب جا می افتاد که برخی از آن ها جاودانی شده است [؟!] اصطلاح جنگ تحمیلی را هم ستاد تبلیغات جنگ ساخت تا نشان دهد که جنگ به تحمیل شده است و در واقع این نوع نامگذاری را ستاد تبلیغات جنگ انجام می داد» (32).
 
ناگفته نماند، رژیم صدام حسین هم دست به اینگونه شگردها یعنی واژه سازی های عوام فریبانه می زد. به عنوان مثال رژیم صدام حسین عمل تجاوز و تهاجم نظامی به خاک ایران را در 31 شهریور 1359 (22 سپتامبر 1980) تحت عنوان «دفاع پیشگیرانه» در تبلیغات سیاست جنگی خود بکار می گرفت و تقلا می کرد تا از این طریق آنرا توجیه نماید.
 
 
حمید احمدی (انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران در برلین)
 
31 شهریور 1392، برلین
 
 
 
پی نوشت ها:
 
1- اکبر هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با مجله «الموقف العربی» مورخ 22 فروردین 1360 (این مصاحبه در صفحه 9 تا 15 کتاب «هاشمی رفسنجانی، مصاحبه ها، سال 1360» زیر نظر محسن هاشمی در تابستان سال 1378 در تهران توسط «دفتر نشر معارف انقلاب» تجدید چاپ شده است. از این پس به اختصار «هاشمی رفسنجانی، مصاحبه های سال 1360« می آید
 
2- همانجا، ص 181 (مصاحبه با مجله «پاسدار اسلام» مورخ 1 دی ماه 1360)
 
3- منصور فرهنگ (نماینده پیشین جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد)، «ملاقات با آیت الله خمینی و صدام حسین پیش از آغاز جنگ»، سایت فارسی BBC، مورخ 21 سپتامبر 2010، سیاست ایران، جنگ ایران و عراق 30 سال بعد.
 
4- همانجا
 
5- «درس تجربه» خاطرات ابوالحسن بنی صدر در گفتگو با حمید احمدی، 1380، چاپ آلمان، ص ص 266-265
 
6- خاطرات حسینعلی منتظری، ص ص 2-271، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، 2001 میلادی
 
7- روزنامه جمهوری اسلامی، تهران، 31 فروردین 1359 و اول اردیبهشت 1359
 
8- روزنامه آیندگان، تهران، 7 اسفند 1358
 
9- روزنامه اطلاعات، تهران، 5 مهر 1358
 
10- روزنامه بامداد، تهران، 3 مهر 1358
 
11- روزنامه اطلاعات، تهران، 22 مهر 1358
 
12- روزنامه اطلاعات، اول مهر 1358
 
13- نقل از: دکتر منوچهر پارسادوست، «بررسی تاریخ سران و اندیشه حزب بعث» ص ص 201-200، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1369
 
14- همانجا
 
15- روزنامه اطلاعات، تهران، 22 بهمن 1358
 
16- روزنامه اطلاعات، تهران 31 اردیبهشت 1359
 
17- روزنامه کیهان، تهران، 10 اسفند 1358
 
18- مجله «پاسدار اسلام»، شماره 6، خرداد 1361
 
19- روزنامه جمهوری اسلامی، 30 فروردین 1359
 
20- هاشمی رفسنجانی، «آرامش و چالش»، ص 164، به اهتمام مهدی هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی، 1381، تهران، ص 164
 
21- مجله «پاسدار اسلام»، تهران، شماره 32، مرداد 1362
 
22- دکتر منوچهر پارسادوست، همانجا، ص 202
 
23- همانجا، ص ص 3-202
 
24- همانجا
 
25- همانجا
 
26-Süddeutsche Zeitung, Nov. 3. 1981
 
27-Middle East Economic Digest, Feb. 1. 1980
 
28- روزنامه انقلاب اسلامی، 27 فروردین 1359
 
29- Brzeziński, Zbigniew, „Power and Principle“, Memoirs of the National Security Adviser, 1977-1981, NY, Farrar, Straus, Giroun Press, 1988, p. 458
 
30- نوام چامسکی متفکر آمریکایی هفته گذشته در مصاحبه با پایگاه خبری Democracy Now (دموکراسی اکنونی) در رابطه با عملکرد سیاسی آمریکا در 60 سال اخیر در ایران و کودتای 28 مرداد 1332 از جمله به موضوع حمایت آمریکا از صدام حسین در حمله نظامی به ایران اشاره می کند. (ترجمه فارسی این گفتگو: سایت روشنگران، 22 شهریور 1392)
 
31- هاشمی رفسنجانی در زمان رئیس جمهوری خود در مذاکرات با دبیر کل سازمان ملل متحد در مورد خسارات وارده به ایران مربوط به دوره جنگ، گفت: « ما حدود 1000 میلیارد دلار خسارت دیده ایم» نقل از روزنامه کیهان هوایی، 12 مهر 1370.
 
شاید گفتنی باشد، این رقم 1000 میلیارد دلار تقریباً معادل حدود سه برابر درآمد 70 ساله ایران از نفت، یعنی از آغاز پیدایش و فروش نفت تا پایان جنگ ایران و عراق بوده است.
 
32- کمال خرازی، «تبلیغات جنگ هم مردمی بود»، گفتگو با کمال خرازی مندرج در سایت تابناک، در مورخه 2 شهریور 1389،