ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
abbas
پیام شجاع الدین شفا به سید علی خامنه ای:«با سرنیزه
میتوان به قدرت رسید، ولی روی آن نمی توان نشست
این نامه را به عنوان یک ایرانی از جمع هفتاد میلیون نفر ایرانی دیگر به شما می نویسم، و اگر آن را به صورت نامهای سرگشاده می نویسم، بدین جهت است که سایر ایرانیان نیر بتوانند بر مضمون آن آگاهی یابند، و در عین حال بتواند به گوش غیر ایرانیان نیز برسد، تا واقعیتهای ناشناختهای را برای آنان روشن کند.
***
بیست سال است شما بر مسند رهبری کشورمان نشستهاید، و به موجب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، با اختیاراتی قانونی بر این مسند نشستهاید که از اختیارات غیرقانونی بدترین دیکتاتورهای مبتذل جهان سومی فراتر می رود. ولی برخورداری از این اختیارات، تعهدات روشنی را نیز چه در برابر خداوند و چه در برابر مردم کشور خودتان بر عهده شما می گذارد. آنچه مربوط به خداوند است در کتاب آسمانی قرآن، و آنچه مربوط به ملت ایران است در قانون اساسی جمهوری اسلامی مشخص شده است.
***
حکم روشن قرآنی در این مورد آن است که «نباید عداوت شما نسبت به گروهی، شما را بر آن دارد که پا از طریق عدالت بیرون گذارید» (سورة مائده، آیه 8) و «خداوند به شما امر میکند که چون حاکم شوید میان مردمان به عدالت رفتار کنید» (سورة نساء، آیه 58) و «با یکدیگر در نکوکاری و تقوی یاری دهید و نه در دروغ و ستمگری» (سورة مائده، آیه 3).
***
و در مورد آنچه به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مربوط میشود، در اصل بیست و هفتم این قانون تصریح شده است که «تشکیل اجتماعات و راهپیماییها بدون حمل سلاح، به شرط اینکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است».
در جریان انتخاباتی که در خردادماه امسال برای گزینش رئیس جمهوری مملکت صورت گرفت، بسیار و بسیار از کسانی که در دادن رأی شرکت جسته بودند دریافتند که در اعلام نتایج این رأیگیری شدیداً دستکاری شده است تا رئیس جمهوری قبلی کشور همچنان رئیس جمهور باقی بماند.
منطقاً میبایست اینان از بابت این دستکاری به مراجع قضائی شکایت کنند، ولی این مرجع متأسفانه خودش در انجام این تقلب شریک بود. بدین جهت راهی برای این مردم باقی نماند جز اینکه از طریق تظاهرات عمومی، آنطور که قانون اساسی اجازه داده بود وارد عمل شوند، با قید اینکه این تظاهرات مخل به مبانی اسلام نباشد، و تا آنجا هم که دیده شد هیچ کاری که مخالف مبانی اسلام باشد در آن صورت نگرفت مگر اینکه از دیدگاه شما، ابراز مخالفت با آقای محمود احمدینژاد ابزار مخالفت با اسلام تلقی شود.
قانون اساسی جمهوری اسلامی یکی از شرایط ضروری مقام رهبری را «صلاحیت لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه» دانسته است، در اینصورت یا باید قبول کنید که چنین صلاحیت لازم را ندارید و یا بپذیرید که اظهارنظر شما یک اظهارنظر شرعی نیست، بلکه یک تصمیمگیری «کودتایی» است.
***
در پایان هفته این کودتای سیاسی، شما انجام مراسم نماز جمعه را در دانشگاه تهران شخصاً به عهده گرفتید. و این بار در خطبههای خودتان از این نیز فراتر رفتید و شمشیرکشانه به مخالفان رئیس جمهوری برگزیده شما اخطار کردید که نه انتخابات را ابطال میکنم و نه رئیس جمهوری را عوض میکنم، و هر نفسکشی را هم که در کار من فضولی کند اس.اس.های اسلامی را می فرستم تا تکلیف آنها را معلوم کنند، و با چنین شمشیرکشی، این بار دست به کودتایی نظامی زدید، در حالیکه در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی وظیفة ارتش و وظیفه پاسداران جمهوری «جهاد در راه خدا و گسترش قانون عدل الهی» شناخته شده است و نه کودتای نظامی.
و باز نیز، در نماز جمعه... تیرماه جاری آیتالهی بنام احمد خاتمی را مأمور کردید تا در تکمیل شمشیرکشی شما، با توپ و تشری محکمتر ضرورت بازداشت و محاکمه مخالفان مقام مقدس محمود احمدینژاد را از دستگاه قضائی کشور خواستار شود.
***
متأسفانه هم شما و هم آیتالله احمد خاتمی و هم دیگر آیتاللههای گوش به فرمان شما، اصل پنجاه و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی را فراموش کرده یا تعمداً نادیده گرفتهاید که: «حاکمیت مطلق بر جهان از آن خداوند است و هم اوست که انسانها را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است، و هیچکس نمیتواند این حق را در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد.»
***
پس از همه این بیعدالتیها و این زورگوییها، می باید به صراحت یادآور شد که اکنون دیگر شما و رئیس جمهوری منتصب شما و دولت او در نزد آن دسته از مردم کشور که حقوقبگیران دستگاه حاکمه نیستند، مشروعیت مذهبی خودتان را از دست دادهاید و ازین پس تنها با قانون زور حکومت می کنید، ولی این ضربالمثل بسیار معروف و در عین حال بسیار آزموده شده را از یاد نبرید که میتوان با سر نیزه به قدرت رسید، ولی نمیتوان روی سر نیزه نشست.
***
حضرت آیتاللهالعظمی! شما با مطالعات وسیع خود در تاریخ اسلام و بخصوص تاریخ خلفای قبل از خودتان، به احتمال بسیار تاریخالخلفای معروف سیوطی را خواندهاید، و در این صورت می باید بخش جالبی از آن را که به عبدالملکابن مروان مربوط می شود را خوانده باشید. این به من امکان می دهد که از شما بپرسم: فکر نمیکنید که این فرضیه مشهور که تاریخ غالباً تکرار می شود، فرضیه صحیحی باشد؟
برای این که سایر خوانندگان این نامه سرگشاده نیز در جریان امر باشند، این موضوع را به صورت جامعتری نقل میکنم:
پنجمین خلیفه بنیامیه، عبدالملکابن مروان (26ـ86 هجری) خونخوارترین خلیفه این خاندان بود. وقتیکه طلحـة ابن زبیر صحابی پیامبر حاضر به بیعت با او نشد، عبدالملک فرمان قتل او را داد، ولی وی برای نجات جان خود به خانه کعبه پناه برد و در آنجا بست نشست. با اطلاع بر این موضوع، عبدالملک حجاجابن یوسف ثقفی والی بصره را که به سفاکی و خونریزی شهرت داشت برگزید و از او خواست که به هر صورت که مقتضی بداند زبیر را به قتل رساند و سرش را برای او به شام (دمشق) بفرستد و برای انجام این مأموریت سپاه کارآمدی را نیز در اختیار او قرار داد.
با دریافت این فرمان، حجاج مردم بصره را برای برگزاری نماز جمعه به مسجد بزرگ شهر فرا خواند، و در خطبه نماز بدانان گفت: دانسته باشید که خلیفه سفاکترین والی خودش را برای انجام مأموریتی بزرگ برگزیده است، و این برگزیده او منم. هم اکنون میان شما سرهای بسیاری را میبینم که آماده بریده شدنند.، و نفس های بسیاری را می شنوم که آماده خاموش شدنند، اگر نخواهید از جمله آنها باشید، باید بی چون و چرا آماده همکاری با سپاه خلیفه باشید، و در غیاب من نیز هوس سرکشی نکنید.
چند روز بعد عازم مکه شد و بی درنگ خانه کعبه را به محاصره گرفت، و برای نخستین بار در تاریخ اسلام آنرا به منجنیق بست تا برای سپاهیان او راه دخولی بدان باز شود. چند روز تمام دیوار کعبه با منجنیق کوبیده شد تا سرانجام حصار شکست و سپاهیان حجاج وارد آن شدند و زبیر را در بستگاهش سر بریدند. و از آنجا تمامی خدام مسجدالحرام را کشتند، و حجرالاسود معروف را چهار پاره کردند و خود مسجدالحرام را آتش زدند.
سپس دامنه کشتارها را به داخل شهر کشاندند و درهای خانههای قریشیان را سوزاندند و نقاب از صورت زنان قریش کشیدند و بدانان تجاوز کردند و هر چه را که آنان داشتند به غارت گرفتند. و چون کار مکه به پایان رسید، به مدینه تاختند و همه غارتگری ها و آتشافروزی ها و کشتارها را در آنجا تکرار کردند.
به پاداش این خدمتگذاری، عبدالملک حکومت مکه و مدینه و طائف را به حجاج داد و عراق را نیز که در آن شورش برخاسته بود، ضمیمه قلمرو حکومتی او کرد.
***
از جمله واقعیت های قرآنی، که از جانب دستگاه شما و رئیس جمهوری منصوب شده شما نادیده گرفته شدهاند، این است که قرآن در همه سورههای خود از خداوند بصورت رحمان و رحیم یاد کرده است و مفهوم این امر طبعاً این است که خواست خداوند نامبده شدن به همین صورت است، در صورتی که "اسلام ناب محمدی" شما، از نخستین روزی که به نام انقلاب اسلامی پا به میدان گذاشته است تا به امروز، این خدا را جز به صورت قهار و جبار نشناسانده و حتی یک بار نشانی از عطوفت و بخشش در او نداده است.
از جمله دیگر واقعیت ها این است که بیست سال تمام است شما در مقام رهبر مذهبی تنها کشور شیعه اثنی عشری جهان، خود را مجری تعالیم دینی و فرامین حکومتی علیابن ابیطالب امام اول شیعیان شمردهاید و می دانیم که این تعالیم به بهترین صورت در نهجالبلاغه این امام منعکس شدهاند، یکی از بلیغترین فصول این نهجالبلاغه رهنمودهایی است که حضرت علی، در آستانه عزیمت مالک اشتر نخعی به سرزمین مصر برای تصدی حکومت این کشور، به وی نوشته است؛ و مهمترین این رهنمودها این هشدار بزرگ است که: «ای مالک، بترس از خون های به ناحق ریخته شده، که در پیشگاه خداوند گناهی بزرگتر از آن نیست!»
***
و شما این هشدار پرشکوه را شنیدهاید و همچنان به آدمکشان بسیجی خود دستور کشتار بیگناهان را دادهاید، و برای افزون کردن حجم خون های به ناحق ریخته شده، سپاه پاسداران خود را نیز وارد همین میدان کردهاید.
در همین نامه حضرت علی به مالک اشتر، آمده است که: «اجرای مهمات امور را به کسی از رعایای خودت واگذار که ستیزهجو و لجوج نباشد و در لغزش پایداری نکند، و اگر به خطای خود آگاه شود، شهامت بازگشت به راه درست را داشته باشد». و شما این مأموریت را به دست دستنشاندهای به نام محمود احمدینژاد دادهاید که هم ستیزهجو است و هم لجوج، و در لغزشهایش پایدار است، و حاضر به قبول خطای خود نیست و شهامت بازگشت به راه درست را نیز ندارد.
***
1330 سال پیش، حسینابن علی، بزرگمردی از تبار پیامبر اسلام، به علت اینکه حاضر به بیعت با خلیفهای فاسق و جبار بنام یزیدابن معاویه نبود، در یک روز گرم تابستانی مانند روزهای کنونی ما، در جنگی بسیار نابرابر با قوای چند هزار نفری یزید جنگید و مردانه جان باخت. و به ظاهر کار این سرکشی، با همه شکوهمندی آن به پایان رسید، ولی همین شکست بزرگترین حماسه جهان اسلام را بدنبال آورد، حماسهای که از جمله پیامدهای آن برقراری تشیع در ایران بود.
ولی حضرت ولی فقیه جمهوری اسلامی ایران!
اجازه دهید بیپرده به شما بگویم امروز این حماسه شکوهمند حسینی درست در جهت عکس آن رویداد چهارده قرن پیش تکرار شده است، یعنی اکنون دستگاه حکومتی شما است که در نقش یزید وارد میدان شده است، و رئیس جمهوری منتصب شماست که ایفای نقش شمر ذیالجوشن را بعهده گرفته است، و این آیتاللههای گوش به فرمان شما هستند که نقش دستیاران گوش به فرمان یزید را ایفا میکنند و این بار حماسهآفرینان واقعی مردان و زنانی هستند که با منطق دفاع از حق قانونی خود به میدان آمدهاند، ولی با منطق قدرتنمایی صاحبان قدرت روبرو شدهاند آن صندوق رأیگیری نیز که رئیس جمهوری برگزیده شما سر از آن برآورده است، همان صندوقی است که هفتصد سال پیش عارف بزرگ ما مولوی در باره آن گفته بود:
تا بداند کافر و گبــر و یهــود
کاندر این صندوق جز لعنت نبود!
***
پیش از پایان این نامه سرگشاده، وظیفه میهنی خودم میدانم که پیش از فرا رسیدن ساعت بیست و پنجم، و برای اینکه کار به خونریزی های احتمالی خطرناکی نکشد، به شما یادآوری کنم که با همه محبتی که نسبت به نور چشمی عزیزتان دارید، متوجه باشید که او اکنون مهره سوختهای بیش نیست که به گفته شاعر "نه در مسجد گذارندش که رندی و نه در میخانه کاین خمار خام است"، و دیر یا زود خواهید دید که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در برابر او روش مقاومت در پیش خواهند گرفت و چوب و چماق های او دیگر کاری از پیش نخواهد برد.
و نیز خواهید دید که در صحنه بینالمللی هم او را دیکتاتور بیپشتوانهای بیش نخواهند شناخت که رهبر مذهبی کشورش در خطای محاسبهای خطرناک، سرنوشت خود و همه رژیم خود را در راه تحمیل او به قمار گذاشته است.
با مراتب احترامامضاء: شجاعالدین شفا
چهاردهم ژوییه 2009 -شفا