تفسیر قرآن بیان هدف نزول است و نه سبب نزول
ناصر پورپیرار در مقاله اسلام و شمشیر 51 مورخ 14/11/89 ادعا می نماید که تفسیر از دیدگاه قرآن مقبول نیست و این کتاب نیازمند هیچگونه تفسیری نمی باشد، چرا که خود را فاقد هر گونه اجمال و ابهام معرفی کرده است.
مجادله بر سر آیات و کلمات قرآن، که به تولد و تولید مفسران ریز و درشت و تفسیرهای کهنه و نو منجر شده، منضم به قصه واره هایی با نام شان نزول، بستری فراهم آورده است تا کسانی با سوء استفاده و برداشت های نادرست از متن قرآن، یا خلق معانی نو بر کلمات آیات، که قرینه هایی از آن را، در افاضات و اضافات عتیق نیشابوری خوانده ایم، مسلمانان را به دیدار از پشت صحنه قرآن دعوت می کنند! دل مشغولان به تفسیر و توضیح آیات و لغات کتاب خدا، بن بست بودن این مجرا را تشخیص نداده اند که حتی اگر این فرض باطل را بپذیریم که نو معنا گذاری بر لغات قرآن، با توسل به انواع تاویلات، احتمالا سایه ای از غموض لفظی در کتاب خدا را برطرف می کند، آن گاه در مقابل مسلمین چه تکلیفی قرار می گیرد: آیا موظف می شوند آیات را با نومفاهیم جای گزین بخوانند، بر کتاب خدا پاورقی های توضیحی بگذارند و یا با ویرایش فنی بر مبنای دیدگاه مفسران و مترجمان و سازندگان پیش پرده های شان نزول، قرآن نوی تالیف کنند؟! اگر هیچ یک از این امور هرگز در چنبره امکان و اقدام قرار نمی گیرد و تشخیص این و آن بنده را نمی توان با توسل به این یا آن شگرد به قرآن وارد کرد، پس این چه ویلانی و عبث کاری و سعی بی هوده است که مترجمان پرانتز باز با ناخنک به مراجعات توراتی خویش، مفسران سئوال تراش و شان نزول سرایان سر به هوا، خود و مسلمانان را بدان دچار کرده اند؟! امروز گرچه مومنین و عالمان و طیف ثابت قدم بر این فرو فرستاده خداوند، به چنین دام ها وارد نمی شوند، اما به همین مقدار هم فرستادگان کنیسه و کلیسا و روشن فکران پوسیده، برای نصب نظرات انحرافی در برداشت های لغوی از آیات، جل و پلاس خود را کنار چمنزار هر آیه قرآن پهن کرده اند.
اولا" :
آقای پورپیرار گویی نمی داند که مقصد از تفسیر، بیان هدف نزول قرآن است نه سبب نزول آن. این نکتهاى است بسیار ظریف و علمى زیرا بیان شأن نزول و امثال آن که جنبه تاریخى دارد غیر از تفسیر است، هر چند که بیان شان نزول از زمره علوم قرآنى محسوب می گردد اما تفسیر معنای دیگری دارد و آن همانا پى بردن به مراد صاحب کلام و فهم آن به طور معقول و واقعى است.
ثانیا" :
آقای پورپیرار تفسیر را مترادف با واژه آفرینی های خودسرانه و نامربوط بر شمرده و تصور می کند هدف هر مفسر قرآن ساخت معانی نو و القاء فرآورده های ذهنی خویش به جای سخن پروردگار به مخاطبان است. این ادعا خود گواه روشنی بر بی اطلاعی محض وی از علم تفسیر و روش های شناخته شده آنست.
مفاهیم کلى که در قرآن وارد شده بر دو نوعند، گاهى مصادیق روشن و گاهى مصادیق مخفى و پنهان دارند. تطبیق آیه بر مصادیق روشن «تنزیل» آن و تطبیق آن بر مصادیق مخفى و بالاخص مصادیقى که در طول زمان پدید مىآیند و در زمان نزول وجود نداشتهاند، «تاویل» آن است.
تاویل دو نوع کاربرد دارد: الف) تاویل در مقابل تنزیل. ب) تاویل در مورد متشابه.
تاویل در لغت عرب به معنى مآل شىء و سرانجام اوست، از مواردى که «تاویل» در آنجا به کار مىرود مورد متشابه است و براى تحلیل تاویل متشابه در این مورد ناچاریم به تفسیر متشابه در مقابل محکم بپردازیم.
لفظ «تاویل قرآن» در قرآن مجید در سه آیه آمده است:
1- (فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ). سوره آل عمران آیه 7
اما کسانى که در قلوبشان انحراف است پیروى از متشابهات مىکنند تا فتنه انگیزى کنند و تفسیر (نادرستى بر طبق امیال خود) براى آن مىطلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى که تفسیر آن را جز خدا و راسخان در علم نمىدانند»
2- آیه کریمه: «و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسول ربنا بالحق» سوره اعراف آیه 53 سوگند میخورم برای ایشان کتابی آوردیم که آنرا روی علم تفصیل دادیم در حالیکه هدایت و رحمت استبرای جمعی که ایمان میآورند، اینان نگران نیستند مگر تاویل آنرا روزی که تاویلش میآید (روز قیامت) کسانیکه بیشتر آنرا فراموش کرده بودند میگویند-اعتراف میکنند-که فرستادگان خدای-در دنیا-بسوی ما بحق آمده بودهاند) .
3- آیه کریمه: «و ما کان هذا القرآن ان یفتری-تا آنجا که میفرماید- بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتیهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبة الظالمین» سوره یونس آیه 39 ترجمه:این قرآن افترا نبود-تا آنجا که میفرماید-بلکه اینان تکذیب کردند چیزی را که بعلمش احاطه نداشتند در حالیکه هنوز تاویل آن برای آنان نیامده-برای ایشان مشهود نشده-بهمین نحو کسانیکه پیش از اینان بودند تکذیب نمودند پس نگاه کن که سرانجام ستمکاران چگونه بود) .
و بهر حال «تاویل» از کلمه «اول» بمعنی رجوع است و مراد از «تاویل» آن چیزی است که آیه بسوی آن برمیگردد و مراد از تنزیل در مقابل تاویل معنی روشن و تحت اللفظ آیه میباشد.
قرآن مجید آیات را به دو قسم تقسیم مىکند و مىفرماید:
«هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات و اخر متشابهات...» (آل عمران/7) .
«اوست که کتاب را بر تو نازل کرد، بخشى از آن محکم و استوار، و قسمتى از آن متشابه است» .
اکنون باید دید مقصود از این تقسیم چیست؟
دلالت آیات قرآن بر مقاصد خود یکنواخت نیست گاهى دلالت آنها بر معانى خود روشن بوده و شک و تردید برنمىدارد و در نخستین برخورد مفهوم روشن آن وارد ذهن مىشود، مثلا: مانند نصایح حضرت لقمان به فرزند خود، یا سفارشهاى حکیمانه قرآن در سوره اسراء که ضمن آیههاى 22 تا 39 وارد شده است.
لقمان در ضمن نصایح خود به فرزندش چنین مىگوید:
«...لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» (لقمان/13) .
«به خدا شریک قرار مده، شرک بر خدا ستم بزرگى است» .
یا مىفرماید : «...اقم الصلاة و امر بالمعروف و انه عن المنکر واصبر على ما اصابک...» (لقمان/17) .
«فرزندم نماز بپادار به نیکىها فرمان ده و از بدیها باز دار، و در برابر مصایب بردبار باش» .
و همچنین است آیات سورهى نحل که به عنوان نمونه یکى را یادآور مىشویم:
«و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاهوبالوالدین احسانا...» (اسراء/23) .
«پروردگار تو فرمان داده است که جز اورا نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید» .
همه این آیات، آیات محکم قرآنند که ریشه و ام الکتاب به حساب مىآید.
در این میان، یک رشته آیاتى است که دلالت آنها بر مقصود به روشنى این آیات نیست و در برخورد نخست احتمالات متعددى بر ذهن انسان نقش مىبندند، و معنى واقعى در محاق ابهام و تشابه قرار مىگیرد، و چون مقصود واقعى به غیر واقعى تشابه پیدا مىکند، این آیات را متشابه مىخوانند.
در اینجا وظیفه افراد واقعگرا این است که ابهام این آیات را از طریق مراجعه به آیات محکم برطرف کنند و تشابه و تردید را از چهرهى آیه بردارند تا آیه متشابه در پرتو آیات محکم، در عداد محکمات درآیند و این کار از نظر قرآن کار راسخان در علم و آگاهان از حقایق آیات مىباشد، البته گروهی منحرف به هدفى ایجاد فتنه، بدون مراجعه به آیات محکم همان ظاهر متزلزل را مىگیرند، در حالى که راسخان در علم به ظاهر متزلزل و لرزان ارزشى قایل نشده و از طریق امعان در مفاد آیه و قراین همراه، بالاخص آیات دیگر به واقع رسیده و به دلالت آن استحکام مىبخشد، اینک نمونهاى یادآور مىشویم.
قرآن در سوره طه خدا را چنین توصیف مىکند: «الرحمن على العرش استوى له ما فى السموات و ما فى الارض و ما بینهما و ما تحت الثرى» (طه/65) .
خداى رحمان بر عرش قرار گرفته است، آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمین و آنچه میان این دو و آنچه زیر خاک است از آن اوست» .
در لغت عرب «استوى» به معناى قرار گرفتن به کار مىرود چنان که مىفرماید:
«والذى خلق الازواج کلها وجعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون لتستواو على ظهوره ثم تذکروا نعمة ربکم اذا استویتم علیه...» (زخرف/1312) .
«خداى، کسى است که جنتها را آفریده، و براى شما از کشتىها و دامها وسیلهاى که سوار شوید قرار داد تا بر پشت آنها قرار گیرید. آنگاه که بر پشت آنها قرار گرفتهاید نعمت پروردگار خود را یاد کنید» .
افراد پیش داور که تمایلات تجسیم و تشبیه در آنها هست آیه سورهى طه را که از استواى خدا بر عرش گزارش مىدهد به قرار گرفتن خدا بر تخت و عرش خویش تفسیر مىکنند، و در حقیقتبراى خدا سریرى مانند سریر ملوک اندیشیده که روى آن قرار مىگیرد.
در حالى که یک چنین ظهور، ظهور بدوى و ابتدایى آیه است و در امثال این آیات باید قراینى را که پیرامون آیه و آیات دیگر وجود دارد در نظر گرفت آنگاه مفاد آیه را به دست آورد.
اینک ما به عنوان نمونه به تاویل این آیه به باز گردانیدن ظاهر آن به معنى واقعى آن مىپردازیم.
نخستباید توجه نمود که در آیات قرآن تعارض وجود ندارد و قرآن صریحا خدا را چنین معرفى مىکند «لیس کمثله شىء» (شورى/7) براى آن نظیر و مانندى نیست.
در آیه دیگر مىفرماید: «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار...» (انعام/103) : «چشمها او را نمىبیند ولى او چشمها را مىبیند» .
در آیه سوم مىفرماید: «...یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها وما ینزل من السماء وما یعرج فیها و هو معکم اینما کنتم...» (حدید/4) .
«مىداند آنچه که در زمین فرو مىرود و یا آنچه که از زمین بیرون مىآید، (مىداند) آنچه که از آسمان فرود مىآید و آنچه که به آسمان بالا مىرود او با شما است هر کجا باشید» .
این آیات که هر نوع نظیر و مثل را براى خدا نفى کرده و او را برتر از آن مىداند که دیدگان ما او را درک کند، و اعتقاد به وجود چنین خدایى سبب مىشود که در معنى آیه سوره طه دقتبیشترى نموده تا به مآل آن برسیم.