ننا
آمون : این هم متن :
راز غار
جمعه 5 اردیبهشت 1393
حدود دو سال قبل خبری در رسانه های داخلی پخش شد مبنی بر این که اجسادی به طور اتفاقی در داخل غار چهل چاه در خراسان جنوبی (شهرستان سربیشه، بخش مود)، کشف شده . غاری بر فراز کوه که مسیری صعب العبوردارد.
کارشناسان میراث فرهنگی و باستان شناسی ایران بلافاصله به محل اعزام شدند و نمی دانیم از روی کدام آزمایش و نشانه ، قدمتی 1000 تا 1100 ساله برای اسکلت ها قائل شدند و آنها را متعلق به دوران اسلامی(؟؟؟) دانستند. چون به گفته خودشان آزمایش کربن 14 ظاهرا فقط در تهران انجام می شود.این به اصطلاح کارشناسان اعتراف می کنند که این اجساد از این غار به عنوان پناهگاه استفاده کرده اند و از دست دشمنانی در آن پنهان شده اند و آن دشمنان با گذاشتن سنگی در دهانه غار جلوی خروج آنها را گرفته اند. در نتیجه آنها به مرگ طبیعی نمرده اند و در داخل غار زنده به گور شده اند.
خبرنگار اعزامی به محل می پرسید که چرا در طی این هزار سال این اجساد کشف نشده اند و همچنان تا به امروز در داخل غار باقی مانده اند.
بنیان اندیشی فرضیه ها و پاسخ هایی برای این سوالات متعدد دارد. اول این که چطور می توان این اسکلت ها را اجسادی هزار ساله دانست، در حالی که از قتل عام پوریم به این سو ، انسانی در این منطقه نزیسته و این مسئله خود پاسخی است به سوال آن خبرنگار که چرا این اسکلت ها تا به امروز کشف نشده اند.آیا این اجساد گریختگان قتل عام سراسری و وحشیانه پوریم نیستند؟به واقع ما امروز نمی دانیم که پروژه تصفیه انسانی و قتل عام تک تک ساکنین این منطقه توسط یهود، چند روز یا ماه به طول انجامیده؟ آیا حبس کردن این انسان های بی گناه درون غار بخشی از همان پروژه نبوده است؟
http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=8ba427f83321ba8e56bbc80eedf07ca4
به غیر از داستان غار خراسان، خبرگزاری های داخلی از کشف 47 جسد دیگر در غار تاریخی کان گوهر استان فارس خبر داده اند که بزرگ ترین و مهم ترین معدن سنگ آهن این استان نیز به شمار می آید. 41 اسکلت کشف شده در این غار متعلق به زنان و کودکان است که بین 5 تا 35 سال سن داشتند و 6 اسکلت دیگر مرد هستند. در سه جمجمه آثار شکستگی وجود دارد. چوب های نارنجی رنگی در کنار اجساد کشف شده که اتصال کردن آنها به یکدیگر، قسمتی از دستگاه نخ ریسی را تداعی می کند. با توجه به وضع قرار گیری این اسکلت ها احتمال این که مرگ دسته جمعی برای آنها رخ داده باشد وجود دارد. چون آثار سوختگی بر روی تمام جمجمه ها وجود داشت. اما در محل کشف هیچ نشانی از مواد قابل اشتعال به چشم نمی خورد. احتمالا اجساد توسط کسانی سوزانده شده اند.مسئول سالن تشریح استان فارس دندان های سالم این اسکلت ها را از جمله نکات قابل اهمیت و بررسی دقیق در این پرونده برشمرد و خاطر نشان کرد: به نظر می رسد این افراد به بهداشت دهان و دندان خود اهمیت خاصی می دادند، چرا که بسیاری از جمجمه ها دارای دندان های سالم و سفید رنگی بودند و این موضوع باید مورد بررسی و مطالعه بیشتری قرار گیرد. ( همشهری آنلاین)
نتیجه:
<!--[if !supportLineBreakNewLine]-->آیا در سراسر این سرزمین پوریم زده چه تعداد از این غارها می توان یافت که هنوز کشف نشده اند و برای کشف آنها اهتمامی نیز صورت نمی گیرد؟
موقعیت جغرافیایی مکشوف در غار خراسان جنوبی از سازه نظامی خبر نمی دهد. آنجا یک آبریزگاه غیر سنگی و طبیعی به تدریج ایجاد شده است.
نبود آثاری از ابزارآلات جنگی در محل، نشان می دهد که این بقایای به جا مانده از یک گریز است نه ستیز. و همچنین وجود کودکان خردسال، هرگونه تصوری درباره یک نبرد را باطل می کند.
مسدود کردن عمدی دهانه غار یک اقدام سبعانه است که انتساب آن به یهود و سوابق تاریخی آن دشوار نیست.
<!--[endif]-->نوشته شده توسط naina در ساعت 15:12
مشابه این غار در این یادداشت :
http://w3.naria.ir/view/1.aspx?id=160
از خود آقای پورپیرار نیز بدین شرح اشاره شده است که به جای عکس، لینک آن قرار داده شده است و باقی متن، عینا منتقل شده است :
ایران شناسی بدون دروغ، 15، قلاع، 3
آشنایی با ادله و اسناد رخ داد پلید پوریممدخلی بر ایران شناسی بی دروغ و بی نقاب، ۱۵
زمانی که این بررسی بسیار مفصل و متمایز به پایان رسید و به خواست خدا، با وضوح کامل و بیکم و کاست بر همگان معلوم شد که یهودیان در اقدام پلید پوریم و با قتل عام کامل مردم ممتاز شرق میانه، چنان ضربهای بر پیکر تمدن و تاریخ بشر وارد آوردند که آدمی، در عین نادانی به منبع این آسیب عمومی، هنوز در حال پرداخت تاوان و رفع ضایعات آن است؛ آن گاه با گذشت زمان، شاید سپاهی از محققان نواندیش پدید آیند تا به تدریج و در کوششی مشتاقانه و مدام، بر مبنای دادههای این تجسس تازه، کارنامه سیاه حضور یهود در جوامع بشری را بگشایند، ابعاد خیانت آنان به آدمی و به میزبانان خویش را آشکار کنند و روایتگر مصیبت عظیمی شوند که احتمالا تصویر و مبحث زیر، بیان گوشه و نمونه آن سرنوشتی است که بومیان کهن و قتل عام شده و اجداد از دست رفته ایرانیان، در مواجهه و چاره اندیشی برای مقابله با رخ داد پلید پوریم، به اجبار از سر گذراندهاند.
http://s5.picofile.com/file/8122408526/ghar.jpg
«قلعه زیرزمینی گلستان، نیر: غار یا دژ زیرزمینی گلستان در کنار روستای گلستان و ۱۲ کیلومتری شمال شرقی شهرستان نیر واقع شده است. دهانه این غار در دامنه جنوبی کوه موسوم به قفرقچی داغ قرار دارد که به صورت دو منفذ کوچک است. از منفذ سمت چپ به صورت سینه خیز میتوان وارد غار و پس از طی ۳ تا ۴ متر وارد تالار وسیعی به طول ۱۸ متر شد. از داخل این تالار ۶ تونل در جهات مختلف کنده شده که برخی به اتاقهای کنده شده منفرد منتهی می شوند، اما برخی دیگر به اتاقهایی منتهی میشوند که داخل آنها نیز تونلهایی وجود دارد. از موارد جالب توجه در این مجموعه، چاههای متعددی است که در کف و مدخل فضاها و نیز در وسط تونلها کندهاند. این چاهها احتمالا برای به تله انداختن دشمنان، مخفی شدن و یا مخفی کردن اموال کاربرد داشته است. راه دسترسی به تعدادی از فضاها نیز به صورت چاهی در کنج اتاقها کنده شده است. به دلیل پیچیدگی و گسترش این مجموعه که امروزه تنها بخش مرکزی آن شناسایی شده، احتمال میتوان داد از آن به عنوان یک مجموعه نظامی، پناهگاه و غیره استفاده میشده است. در خصوص تاریخ گذاری مجموعه مدرکی در دست نیست و احتمالا از ساختههای قبل از اسلام باشد.»
(دائرة المعارف بناهای تاریخی ایران در دوران اسلامی، جلد ششم، صفحهی ۴۸)
این مجموعه را نه بر فراز کوههای استان اردبیل کنونی، که در زیر زمین دشتهای آن ساختهاند و شمای بالا، که تنها ترسیمی از بخش مرکزی آن است و فلشهای نقشه، ادامه و محدودهی نامعینی را در جهات مختلف نشان میدهد، پانصد متر مربع مساحت دارد. مجموعه را میتوان به دلایل چند، تدارک یک مخفیگاه برای گریختگان از پوریم شناخت و چون یابندگان این زیستگاه زیز زمینی، کمترین تصور تاریخی از آن قتل عام نداشتهاند، از این باب بدون بررسی مانده است. نکتهی عجیب، پهنای بس اندک ورود و خروج است که به زحمت کفاف عبور یک جثهی معمول را میدهد و این مطلب همان اندازه در اختفاء و دفاع مهم است که تلهای برای ساکنان آن محسوب میشود، زیرا در صورت شناسایی چنین پناهگاهی، مسدود کردن همین دو باریکهی ورود و خروج، برای مدفون کردن ابدی ساکنان درون آن کافی است. سرانجام و عاقبتی که وقوع آن برای ساکنان این قلعه زیر زمینی محتمل و ممکنتر مینماید و آشکار است که پناه بردگان به این راهروی زیر زمینی، از قتل عام سالم نجسته و در نجات جان، از انتقام جویی یهودانه گروه تصفیه پوریم و در بازگشت به زندگی معمول موفق نبودهاند، زیرا سازندگان چنین مجموعهی عجولانهای در زیر زمین، که در موقعیت خود بالنسبه مهندسی ساز است، در صورت نجات و رفع خطر و ایجاد آرامش و آزادی و احساس امنیت، به آسانی قادر میشدند در زمین اطراف این پناهگاه موقت و یا حتی بر روی آن، شهری بسازند که برای جغرافیای تاریخ قابل شناخت شود، شهری که هرگز نیافتهایم. زیرا مسلم است چنین زحمت توان فرسایی را برای تفریح و سرگرمی به جان نخریدهاند و پرداختن به این اقدام دشوار و بیمثال، هدفی جز پنهان ماندن از دیدگانی خون ریز نداشته است، عرصه و صحنهای که جز مورد قتل عام پوریم، در هیچ دوره از تاریخ ایران، پیش و پس از اسلام، ضرورت و مصداق ندارد و منطبق نیست. آیا این همه افسانهی هجوم موهوم به ایران را، به عنوان پوشش و پاسخی برای یافت شدن احتمالی این گونه مراکز اختفاء، علم نکردهاند؟!!
پس تدارک چنین سرپناه مفصلی، که هدف نخستین آن مطلق اختفای جمعی و برای زمان دراز و نه ایجاد وضعیت دفاع است، به خوبی شرایطی را تایید میکند که در آن صرف ظهور، موجب انهدام میشده و معکوس موقعیتی است که مهاجران پس از اسلام قلاع را بر اساس دفاع و بربلندیهای به آسانی قابل دیدار بنا کردهاند. برای روشنتر شدن موضوع باید وسایل مکشوفه در این زیستگاه زیرزمینی، دوران شناسی و وضعیت استقرار جنازههای احتمالی و نحوه مرگ آنها معلوم میشد. معماری این مجموعه، گرچه نشان از ساختی شتابان و توسعه یافتگی تدریجی و بدون پلان اولیه دارد، اما در عین حال از وجود اندیشهی منظم ریاضی و پیشینهی شناخت سازندگان آن از امکانات محلی، برای حفاری در مکانی مناسب و بدون عوارض زمین خبر میدهد که به طور طبیعی در عهده و اختیار و مورد نیاز از راه رسیدگان نبوده است. شاید هم یابندگان این قلعه زیر زمینی، که به طور معمول، باستان شناسان خودی و بیگانه مارک کنیسه و کلیسا خوردهاند، از آن که با ماجرای پوریم ناآشنا نبودهاند، از ادامه اکتشاف این مجموعه نادر صرف نظر و گزارشی از یافتههای آن منتشر نکردهاند تا دوران شناسی دقیقتر آن میسر نباشد. آیا ممکن است در جایی از این مغارهی ظاهرا وسیع و طویل، لوحه و یادگار نبشته ای، متضمن شرح و یا اشارهای به پوریم یافت شود و آیا چه مقدار از این گونه مقدمات برای گریز از قتل عام پوریم، به علت بیاعتنایی و ناباوری، هنوز نامکشوف مانده و اگر غالب نزدیک به تمام غارهای طبیعی در ارتفاعات و درهها و درون جنگلهای ایران را نیز سرپناهی با آثار زیست موقت و مقادیری اسکلت انسانی یافتهایم، که به مقیاس تدارکات همراه گروه زنده بودهاند، آن گاه بپرسیم چه زمانی بررسی این گونه بقایا، بر اساس امکان آن رخ داد پلید و شناخت وسعت نسل کشی عمدی پوریم، آغاز میشود؟!
بنا براین، تصویر تاریخ واقعی ایران، از آغاز ظهور مزدوران هخامنشی، که سرانجام به اقدام پلید پوریم انجامید، به عمق دو هزار و دویست سال، تا پیدایش دولت صفویه، جز نمایش ویرانی و نابودی و مرگ و انهدام و ترس و اختفا، کمترین اثری از هستی آزاد و مراتب رشد مردمی نمییابیم که برابر فهرست سنگ نوشته داریوشی بیستون و یافتههای باستان شناسی مطمئن، در حجم سی ملت و قوم تولیدگر و با فرهنگ و هنرمند و مستقل، تا زمان وقوع پوریم، در مدارج عالی تمدن و تولید میزیستهاند. در عین حال دشواری بررسی کامل و دقیق قلاع ساخته شدهی دوران اسلامی ایران در این است که ظاهرا غالب این قلاع به مدت طولانی، به وسیله نسلهای متمادی مورد استفاده بوده و گرچه در میان آنها از قلعههای با مساحت ۲۵۰ متر مربع، همانند قلعه بلده نور، تا قلعهای با مساحت بیش از یک میلیون متر مربع، چون قلعه بختک ملکان در آذربایجان شرقی، یافت میشود، اما بررسی تاسیسات داخلی این قلاع، موی بر اندام محقق میجهاند، زیرا در هیچ قلعهی پیش از صفوی، جز گودال روباز ذخیرهی آب باران و یا آب انبارهای مسقف و ندرتا مکانی برای انبار گندم و جو، ابنیهی عمومی دیگری احداث نشده و اثری از حمام و مسجد و واحدهای کوچک تولیدی ندارد!!؟ آیا همین نشانه کوچک، آتش در اوراق سراپا دروغی نمیزند که مدعی هجوم مخرب عرب مسلمان شمشیر به دندان، به سرزمین ساسانیان است، تا مردم را ظالمانه و با زور به پذیرش اسلام وادارند؟ آیا اسلام بیمقدمات طهارت و مراکز عبادت معنا میگیرد وزندگی مسلمین بدون نیاز به مسجد و حمام میگذرد؟! این اشاره را آن گاه در اندازهی یک دورهی کامل تحقیق آزاد، مفید و موثر مییابم که در این قلاع آثاری از هیچ نیایشگاهی، اعم از یهودی و مسیحی و بودیستی و آتش پرستی دروغین زردشتیان نیافتهایم! در این صورت اگر بر فرض این قلاع را برساختهی دفاعی بومیان قدیم در برابر هجوم مسلمین بدانیم، پس این قلعه نشینان در کجا و چه گونه از خدای خود استمداد میکردهاند و اگر دیرینه و پشتوانه بومی داشتهاند، چرا بر فراز کوهها رفته و معتقدات ایمانی خود را علنی نکردهاند و اگر این گریزی از سوزش شمشیر عرب مسلمان است، پس نیازمندان به این همه قلعه برای پناه، چرا شهرهای پیش از قلعه نشینی ندارند؟ و اگر این قلاع را مراکزی برای استقرار نو مسلمانان از راه رسیده بدانیم، پس این پیروزمندان به جای اشغال و اسکان در شهرهای شکست خوردگان، چرا به کوه گریختهاند و بر سئوالات این را هم اضافه کنید که از چه باب سطح زندگی عمومی در این قلاع، از آغاز نامعلوم آن تا ظهور صفویه سر مویی تغییر نکرده است؟!! این مولفهای آشکار در اثبات بیهویتی تمام و پراکندگی کامل مبنا در نزد مهاجران به ایران خالی از سکنه در آغاز طلوع اسلام و نیز قبول نبود ارتباطات موجد توسعه و پیشرفت در میان مردم ساکن این قلاع، تا میزانی است که حتی دسته بندی قومی و فرهنگی و اعتقادی و قبیلهای آنان نیز میسر نیست، زیرا جز یک مورد استثنا، که شرح آن را بیاورم، در هیچ یک از این قلاع آثار و نشانههای معمول شناخت ماهوی ساکنین آن را، از نوشته و شیء، به دست نیاوردهایم.
بدین ترتیب به الگوی محکم و مدرک مسلم دیگری دست مییابیم که ضرورت بازبینی تاریخ ایران پس از اسلام، بر مبنای قبول رخ داد پلید پوریم و مهاجرت دستههای پیشاهنگ همسایه به داخل نجد خالی مانده ایران را مسلم و توسل به ادعاهای کنونی در باب نحوه ورود اسلام به ایران و تلاطمات سیاسی - اجتماعی پس از آن را محدود و قبول دولت صفویه به عنوان آغازگر دوباره حیات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و مذهبی ایرانیان، بیست و دو قرن پس از پوریم را، القاء میکند. مورخ در این مرحله میپرسد اگر ساخت مساجد بزرگ ایران را، به تعداد محدود و معین، بنا بر منابع موجود آغاز شده از قرن پنجم هجری و اوج آن را باز هم به دنبال ظهور دولت صفوی شاهدیم، پس آن غازی شمشیرکش اسلام، محمود غزنوی، که میگویند به دفعات تا هندوستان تاخته و سرودن شاه نامه را به مبلغ گزاف سفارش داده، بارگاه خود را کجا و در کدام بنا بر پا کرده، شب را با ایاز و دیگران زیر چه سقفی گذرانده و آن شاعرک که خواب در کنار تنور را در تقابل با شب خز و سمور محمود به مقابله نقادانه گرفته، نظر به کدام بنا داشته، محمود در چه مکان به گور رفته و چرا در حیات و حکومت ظاهرا متعصبانه نسبت به اسلام او، از حاصل آن همه غارت خیالی که در هند کرده، فرمان ساخت مسجدی را به هند و یا لااقل به غزنه نداده، تا مغولان از خدا بیخبر، مجبورنباشند برای جبران سهل انگاری این متعصب در اسلام، به سرعت تغییر ایمان دهند و هند را از نمایههای کار کردی اسلام لبریز کنند‼؟ چنان که همین محمود و کسان دیگری را بر دار کشندهی پیاپی شیعیان ایران میگویند تا فقدان فرقهای از شیعیان، پیش از صفویه را توجیه کرده باشند. پس به افسانههای کنونی درباب مراتب تاریخی پس از طلوع اسلام، همانند آن چه درباره امپراتوران مقوایی پیش از اسلام ایران بافتهاند، توجه نکنیم که ابزار و شگردی برای محو آثار و عواقب پوریم ارزیابی میشوند و به هستی و هویت واقعی خویش بپردازیم که میتواند اساس اتحاد ملی و همآهنگی اسلامی در منطقه قرار گیرد.
اینک به سیاههای رو کنم که بقایای تاسیسات عمومی مختصر و محدود در این قلعهها را فهرست و به شرح چند نمونه از همان منبع پیشین قانع شوم که زمان ابداع این تاسیسات عمومی را اعلام میکند: در میان این همه قلعه تنها پنج نمونه، قلعهی چهریق در آذربایجان، قلعهی بردوک در ارومیه، قلعهی قورتان در اصفهان، قلعهی ایزد خواست در راه فارس و قلعه سنگ سیرجان در کرمان، بقایایی از بنای مسجد نشان میدهد، که جز یکی، که منبری سنگی چند پله و چنان که به شرح بیاورم، نامطمئن و نامعلوم، از قرن هشتم هجری دارد، احداث دیگر مساجد قلعهای به دوران پس از صفویه محول است؛ ده قلعه را با بقایای حمام و غالبا منحصر به پس از صفویه دیدهایم؛ دو قلعه بقایای کورهی سفال پزی دارد و فقط در قلعه شیروان نشانههایی از کوره آجر پزی سراغ کردهایم و همین!«قلعه بردوک، ارومیه: قلعه بردوک در دوره صفوی و برای کنترل این تنگه، بر بالای کوه مشرف بر آن ساخته شده است. بقایای معماری بر جای مانده در این محل مشتمل بر برج و بارو و تاسیسات داخلی آن، آب انبارها، ساختمان سه طبقه و برج دیده بانی است... در دامنه شرقی کوه و به فاصله ۵۰۰ متری قلعه، بقایای مسجد زیبایی قرار دارد که بر اساس کتیبه تاریخی موجود، دو سال بعد از بنای قلعه ساخته شده است. مجموعه بناهای قلعه بردوک به شماره ۱۷۲۲ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.»
«قلعه سنگ سیرجان: در میان دشت مسطحی، بر روی یک تپهی صخرهای از سنگ آهک سفید که بلندترین نقطهی آن از سطح زمینهای اطراف حدود صد متر است، ساخته شده است. ابعاد این قلعه با احتساب دیوارهای پیرامون به ۴۰۰×۳۰۰ متر میرسد و به جهت قرار گرفتن در دشتی مسطح اشراف کامل بر مناطق پیرامون دارد... در جبهه جنوبی صخره، مکان دره مانندی است که به مقتضیات طبیعی اکثر آبهای جاری حاصل بارندگی از آن محل جریان مییابد. سازندگان قلعه در تنگترین قسمت دره، دیواری با آجر و ملات ساروج ساختهاند تا آب جاری را جمع آوری و به مصرف قلعه نشینان برسانند… در شرق آب انبار یا حوضچه، کتیبه محو شدهای وجود دارد که در اصل به خط ثلث نگارش یافته بود و حکایت از ساخت حمامی توسط امیر اعظم حسین بن علی میکرده است. سر پرسی سایکس که در دورهی قاجار از این محل بازدید کرده، تاریخ کتیبه را ۴۲۰ تا ۴۳۰ هجری دانسته است. خرابههای این حمام که داخل یکی از غارهای صخره است، هنوز دیده میشود. یکی از آثار قابل توجه قلعه سنگ سیرجان، منبری سنگی و چند پله است که بر یک طرف آن کتیبهای حجاری شده است. این منبر در قسمت شمالی قلعه و ۵ متری حصار داخلی و احتمالا در مکانی که در گذشته مسجد بوده قرار داشته است. ارتفاع این منبر که ۸ پله دارد، ۲ متر است. متن کتیبهی منبر در پنج سطر و به خط ثلث نگاشته شده و درآن نام عمادالدین احمد و تاریخ ۷۸۹ هجری خوانده میشود. رو به روی این منبر و به فاصلهی ۴ متری آن، پایه ستون سنگی و مکعب شکلی وجود دارد که احتمالا مربوط به مسجدی بوده است. پرویز ورجاوند در مقاله خود احتمال داده است که منبر مذکور در اصل آتش دانی از نوع دوران هخامنشی بوده که بعدها از آن به جای منبر استفاده کردهاند.»
تمام نگاه تاریخی و زمان سنجی ملزومات داخلی این قلعه را نسخ بودن خط کتیبه آن باطل میکند! بدین ترتیب یک بار دیگر به محض یافت شدن تکه سنگی بیصاحب، شاهد از راه رسیدن ورجاوندیم تا علی رغم کتیبهای اسلامی، از فرط تنگ دستی و اضطرار، آن را به زردشتیان ببخشد! و نادان دیگری با نام سر پرسی سایکس، بی این که لا اقل تاریخچه کاربرد خط ثلث را بداند، بر قطعه سنگ ناخوانای دیگری، فضولانه و از سر نافهمی تاریخ نقر غلط بگذارد. اما اگر تمام این دادهها و از جمله مکان شمالی این به اصطلاح منبر و پایه ستون نزدیک به آن را معتبر بدانیم، پس بدون تردید این منبر کاربرد وعظ در مسجدی قدیم را نداشته که مستمعین مقابل منبر را بنا بر قاعده، باید رو به قبله نگهدارد؛ قبلهای که نزد مسلمانان، بنا بر موقعیت مضبوط این منبر سنگی و ستون ضمیمه آن، رو به شمال سیرجان نیست! و به علت نزدیکی با دیوار حصار قلعه، نمیتوان آن را در حالتی قرارداد که مستمعین مقابل آن، به طریقی رو به قبله بنشینند!!!
(ادامه دارد)
ارسال شده در جمعه، ۲۴ آذر ماه ۱۳۸۵ ساعت ۱۹:۳۰ توسط مدیر سایت
و چند مطلب مناسب و مرتبط :
کتاب هایی به خط و زبان پهلوی-جعل و وارونه نمایی و اختفای پوریم مشاهده
تمدن کهن بومیان ایران در دوران قبل از (عید) پوریم یهودیان منطقه مشاهده
عامل غروب تمدن شرق میانه مشاهده
مختصری در باب اورارتو ، ترک و آذری،سومریان، اشکانیان، ایلامیان مشاهده
پوریم؛ انکار ایرانیان و تایید خود یهودیان ! مشاهده
اولویت بحث در باب پوریم مشاهده
بابک خرمدین و افسانه قدرت ترکها در برابر خلفای عباسی بغداد، عراق مشاهده
ردیه ای بر شاهنامه فردوسی،حکیم ابوالقاسم طوسی به زبان فارسی دری مشاهده
قدمت اقوام فعلی مقیم ایران مشاهده
اهمیت انتشار پوریم و تلاش یهودیان برای اختفای آن با جعل تاریخ مشاهده
░▒▓۩ خاکساری اساتید بین المللی و توحش مزدوران دست چندم ۩▓▒░ ©® مشاهده
نمایش بد طراحی شده لوحه های ایلامی تخت جمشید-بی وطن بودن یهودیان مشاهده
غم نامه مکعب نقش رستم-نمونه دستکاری و جعل کتیبه در آثار باستانی مشاهده
ملا نصرالدین هایی در کار معرفی تمدن ایران باستان!!! بخش اول مشاهده
تجدید رابطه با مردم به جای آمریکا (روابط ایران با آمریکا و مردم) مشاهده
درماندگی دانشگاه شیکاگو، پرآوازه ترین مرکز ایران شناسی- بخش اول مشاهده
خلاصه و فشرده ای از تمام مطالب وبلاگ در یک نگاه بسیار کلان و کلی مشاهده