با سلام خدمت استاد و دوستان خصوصا آقایان حسین و محب
مقایسه دو دیدگاه بنیان اندیشی با اراجیف یهود ساخته مورد اشاره حسین در کامنت آخرشان میتواند روشنگر حقایق بسیاری باشد.
در قبول نظر حسین خان در یهود ساز بودن کتاب کافی کلینی به عنوان قدیمترین سند نوشته شیعه که یهود جعلیات زیادی در آن وارد نموده است؛ شما را به خواندن دوباره روایت به قول حسین با حال خر و سایر موارد باحال یهود ساخته شیعه روایت کرده از تابوت عهد یهود نزد امامان تا پیراهن یوسف و حکم داوود امام زمان و ... دعوت میکنم.
استاد در مقاله ۳۸ اسلام و شمشیر روایت عفیر را بررسی کرده اند:
http://w3.naria.ir/view/3.aspx?id=127
چون خیبر را فتح کردند اهل فدک بترسیدند از بأس رسول و شوکت وی گردن نهادند اسلام را و از پیش قصد داشتند که اهل خیبر را نصرت کنند اگر اجابت اوفتد. چون نصرت خدای مر رسول او را بدیدند بدانستند که کار محمد آسمانی است، کس با خدا برنیاید، کس فرستادند به سمع و طاعت پیش رسول آمدند و فدک را به رسول تسلیم کردند. پیغامبر علیه السلام غنایم خیبر را بر غازیان قسمت کرد و فدک را نگه داشت در شمار بیت المال. در خبر است که رسول را از خمس غنایم خیبر خری رسید، خر با رسول به سخن آمد بر رسول سلام کرد. رسول او را گفت «تو چه نامی؟». گفت «من عفیر نام ام». گفت «تو آن که بودی؟». گفت «من آن جهودی بودم، هیچ چیز باقی نگذاشتم از بد کردن با وی از آن که دشمن خدای و رسول بود، به دندان اش می گزیدمی و لگدش می زدمی و هر گه بر نشستی او را بیوکندمی و حرونی کردمی با وی و وی نیز با من بد بودی مرا می زدی و بار گران بر من نهادی و مرا نیکو نداشتی او با من درمانده و من با وی درمانده تا اکنون که خدای تعالی مرا فرج آورد به رسول خدا اوکند». رسول گفت «خواهی که تو را جفتی بود؟». گفت «نخواهم یا رسول الله». گفت «چرا؟». گفت «زیرا که خبر به من رسیدست از اجداد من که از نسل ما هفتاد مرکب باشند پیغامبران خدای را، آخر ما مرکب آخر پیغامبران بود، نیز از ما نسل نماند». رسول آن خر را نیکو داشتی، چون خواستی که یاری را بخواند و کس حاضر نبودی آن عفیر را بفرستادی، وی به در سرای آن کس شدی و سر به در وازدی آن کس فرا درآمدی، خر به سر اشارت کردی که رسول تو را می خواند. و حدیث آن خر یکی بود از معجزات رسول». (همان، ص ۲۳۴۳)
همان مانده بود تا خری، در میان غوغای جنگی، لاف دشمنی با یهود را زند، تا تالی دشمنان یهود معلوم شده باشد؟ آیا در وسعت میدان حیله گری های این صاحب به اصطلاح تفسیر سرگردان نمی شوید؟ آن گاه همان خر است که به جای پیک رسول اکرم عمل می کند و مردم را به حضور می خواند و رسول خدا، که قرآن او را بی نیاز از عرضه ی معجزه می گوید، در خیال عتیق، با نمایش شیرین کاری های این خر، معجزه می کرده است! اینک در محافل و بر منابر ما، در جای آیات قرآن، غالبا چنین ضمائم تفسیری و حکایات بی بنیان دور از قرآن را برجسته می کنند، بی این که لااقل لحظه ای به درنگ افتند که چنین آگاهی های بیرون از قرآن را، عتیق نیشابوری، ۵۰۰ سال پس از ماجرا، از کدام منبع به دست آورده و به احوال آن خر چه گونه پی برده است که پرده سازی های او، گاه در حد بیان ریزترین روابط خصوصی و یا حتی افکار بر زبان نیامده ی اشخاص باریک می شود؟
و اما مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن وابسته به ایران در کتابخانه خود اصول کافی و این روایت و بیشتر را آورده است:
http://www.islamicecenter.com/ketaabkhaaneh/osool_kaafi/osool_kaafi_jeld_1_055.html
با نگاهی به کتاب کافی که بنا به قول شیعه به امام زمان عرضه شد و ایشان فرمودند: هذا کافه لشیعتنا (این برای شیعه ما کافی است) میتوانید از عصای موسی و معجزات آن در نزد ائمه شیعه و .... بخوانید.
نمونه:
امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت قائم در مکه قیام کند و خواهد متوجه کوفه شود منادیش فریاد کشد که، کسى خوردنى و آشامیدنى همراه خود بر ندارد، و سنگ حضرت موسى که بوزن یکبار شتر است با آنحضرتست، در هر منزلى که فرمود آیند، چشمه آبى از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند و همان سنگ توشه آنهاست تا هنگامى که در نجف بپشت کوفه فرود آیند.
اصول کافى جلد 1 صفحه: 336 روایة: 3
نمونه:
امام باقر علیهالسلام فرمود: عصاى موسى از آن آدم علیهالسلام بود که بشعیب رسید و سپس بموسى بن عمران رسید، آن عصا نزد ماست و اندکى پیش نزدم بود و مانند وقتى که از درختش باز شده سبز است، و چون از او باز پرسى مىشود، جواب گوید و براى قائم ما علیه السلام آماده گشته است، او با آن همان کار که موسى مىکرد انجام دهد، آن عصا هراس آور است و ساختههاى نیرنگى جادوگران را مىبلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد، چون حمله کند، هر چه بنیرنگ ساختهاند مىبلعد و برایش دو شعبه باز شود که یکى در زمین و دیگرى در سقف باشد و میان آنها (میان دو فکش) چهل ذراع باشد و نیرنگ ساختهها را با زبانش مىبلعد (چنانچه در زمان موسى علیه السلام جادوهاى جادوگران را بلعید).
اصول کافى جلد 1 صفحه: 335 روایة: 1
ترجمه :
1- سعید سمان گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که دو مرد زیدى مذهب بر آنحضرت وارد شدند و گفتند: آیا در میان شما امامى که اطاعتش واجب باشد هست؟ (و مقصودشان اثبات امامت زیدبن على بن الحسین علیهماالسلام بود) فرمود: نه (امامیکه مقصود شماست در میان ما نیست) آندو نفر گفتند: مردمان موثق بما خبر دادند که شما به آن فتوى دهى و اعتراف کنى و عقیده دارى و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند که نام مىبریم و ایشان داراى تقوى و کوشش در عبادتند و دروغ نگویند، امام صادق علیه السلام در غضب شد و فرمود: من به آنها چنین دستورى ندادهام، چون آندو نفر آثار غضب چهره امام دیدند، بیرون رفتند.
حضرت بمن فرمود: ایندو نفر را مىشناسى؟ عرضکردم: آرى، اینها اهل بازار ما هستند و از طایفه زیدیه مىباشند و عقیده دارند که شمشیر پیغمبر صلى الله علیه و آله نزد عبدالله بن حسن است، فرمود: خداىلعنتشان کند، دروغ مىگویند. بخدا که عبدالله بن حسن آنرا ندیده نه با یک چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آنرا ندیده، جز اینکه ممکن است آنرا نزد على بن حسین دیده باشد، اگر راست مىگویند، چه علامتى در دسته آنست؟ و چه نشانه و اثرى در لبه تیغ آنست؟ همانا شمشیر صلى الله علیه و آله نزد من است همانا پرچم و جوشن و زره و خود پیغمبر صلى الله علیه و آله نزد من است، اگر راست مىگویند، در زره پیغمبر صلى الله علیه و آله چه علامتى است؟ همانا پرچم ظفر بخش پیغمبر صلى الله علیه و آله نزد من است، همانا الواح موسى و عصاى او نزد من است، همانا انگشتر سلیمان بن داود، نزد منست وطشتى که موسى قربانى را در آن انجام مىداد، نزد منست، همانا اسمى که نزد پیغمبر (ص) بود و چون (در جبهه جنگ) آنرا میان مسلمانان و کفار مىگذاشت، چوبه تیرى از کفار به مسلمین نمىرسید نزد من است و من آنرا مىدانم همانا آنچه را فرشتگان (از اسلحه براى پیغمبران سابق) آوردهاند نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوتست در بنى اسرائیل بر در هر خاندانیکه تابوت پیدا مىشد، نشانه اعطاء نبوت بود و سلاح بهر کس از ما خانواده رسد امامت باو داده مىشود، همانا پدرم زره رسول خدا (ص) را پوشیده و دامنش اندکى بزمین مىکشید و من آنرا پوشیدم همچنان بود (گاهى بزمین مىکشید و گاهى نمىکشید و اختلاف محسوسى نداشت) و قائم ما کسى است که چون آنرا پوشید باندازه قامتش باشد انشاءالله.
توضیح مرحوم مجلسى فرماید: تابوت صندوقى بود براى تورات از چوب شمشاد و طلا کارى شده بحجم سه ذراع در دو زاع، چون موسى بجنگى مىرفت، تابوت را در لشکر مىبردند تا لشکریان آرامش دل یابند و فرار نکنند.
اصول کافى جلد 1 صفحه: 337 روایة: 1
ترجمه :
حسین بن ابىالعلا گوید شنیدم امام صادق علیه السلام میفرمود همانا جفر سفید نزد من است، عرض کردم: در آن چیست؟ فرمود: زبور داود و تورات موسى و انجیل عیسى و صحف ابراهیم و حلال و حرام و صحف فاطمه، و معتقد نیستم که در مصحف چیزى از قرآن باشد: در آنست آنچه مردم بما احتیاج دارند و ما بکسى احتیاج نداریم حتى مجازات یک تازیانه و نصف تازیانه و14 تازیانه و جریمه خراش در آن هست و جفر سرخ هم نزد من است، عرضکردم: در جفر سرخ چیست؟ فرمود: اسلحه است و آن تنها براى خونخواهى گشوده میشود و صاحب شمشیر (امام قائم علیه السلام) آنرا براى کشتن باز میکند.
ابن ابىیعفور بحضرتش عرضکرد: اصلحک الله. پسران حسن او را میشناسند؟ فرمود: آرى بخدا میشناسند، چنانکه روز و شب را میشناسند و تشخیص میدهند که این روز است و این شب ولى حسد و دنیا طلبى ایشان را بر سرپیچى و انکار وامیدارد و اگر ایشان حق را از راه حق جویند، بر ایشان بهتر است (اکنون که براى خونخواهى سیدالشهداء و رفع منکرات با بنى عباس مىجنگند، هدفشان حق است و مقدس ولى چون این مبارزه باذن امام علیهالسلام نیست، براى ایشان خیرى ندارد و حقى را از راه باطل بدست مىآورند و گناه انکار و سرپیچى از ما بگردنشان مىماند).
اصول کافى جلد 1 صفحه: 347 روایة: 3
آیا رد پای یهود را نمی بینید؟