ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)
ستارگان دروغ و خیانت

ستارگان دروغ و خیانت

جمع آوری آراء ، نظرات ، مقالات و یادداشتهای پراکنده ناریا (آقای ناصر پورپیرار)

آغاز نگارش و ابداع خط و نوشتن توسط بشر،خطوط نگارشی و لغات زبان

abbas

چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 ساعت 06:33 AM
http://rdehqani.blogfa.com/post-5.aspx
پاسخ:
رویای پریشانی بود در باب خط که همه چیز مدخل را درهم و برهم تر کرد.          
 
 
 
 
آمون : این هم متن کامل این به هم ریزنده مدخل! :  
 
 
درنگی باز بر مسأله حروف الفبا!
 
ایراس: ایجاد خط را به حق بزرگ ترین اختراع بشر شمرده اند. با اختراع خط بود که بشر توانست تجربیات و آگاهی های خود را محفوظ داشته و منتقل نماید و بشریت خود را از گردونه درجازدن های متوالی رهانیده و نقطه صفر را پشت سر نهد.
با جواز سفرِ خط،  وارد دوران تاریخی شود. به عبارتی دیگر می توان گفت زیربنای تمدن و فرهنگ بشری همانا اختراع خط بود. و شاید از همین روست که پروردگار در تبیین منزلت این دست آورد بزرگ بشری، به نگارش سوگند یاد می کند: « ن و القلم و ما یسطرون» [ قران کریم، القلم ( 68 )، آیه 1 ].
الفبا، ادوات معجزه ای همگانی است، شگفتی و جذبه سیمای کودک به هنگام تحریر اولین واژگان، یادآور استمرار اعجاز این خرق عادت مألوف است. حروف الفبا علیرغم خودمانی شدنش با بشر در طول هزاران سال، رازآلودگی و حریم خود را همواره حفظ داشته است. تا جائی که بینش هایی مسحور سحر نگارش، در میان اقوام مختلف، برای حروف، ابعادی مافوق طبیعی قائل شده اند، و تا مرز آداب و اطوار آیینی، حروف را تقدیس نموده اند.
الفبای عربی که به تعبیری مادر رسم الخط زبان های فارسی، ترکی، اردو، کردی، پشتو و غیره می باشد، قرن هاست است که در شمار مطرح ترین حروف الفبای جهان به شمار می رود. و گستره انبوه علوم و معارف بشری که با این حروف مقید و پایبند شده اند، تا پیش از اختراع چاپ، بی یا کم نظیر می باشد. و پس از اختراع چاپ نیز، در این زمینه، جز الفبای لاتین و با ملاحظاتی چند، الفبای چینی و سریلیک، رقیبی برای آن نمی توان یافت.
الفبای عربی، که مانند اغلب دیگر رسم الخط ها؛ از جمله الفبای پهلوی و الفبای لاتین، تباری سامی دارد، به ظاهر پیش از اسلام، عمری طولانی و رواج چندانی نداشته و ناپخته و نامرسوم بوده است. بیشتر عمر این الفبا، نهادینگی، پختگی، تطور، تنوع، آراستگی و رواج آن، در عصر اسلام بود، و به دست مسلمانانی که بسیاری از ایشان عرب نبودند. از همین رو به حق، الفبای عربی، الفبای اسلامی نیز خوانده شده است. در این نوشتار نیز، جا به جا از هر دو نام این الفبا استفاده گردیده است.
الفبای اسلامی یا عربی به دلیل آن که آخرین کلام وحی بدان نگارش یافته است، برای پیروان آخرین پیامبر(ص)، همواره بار معنوی ویژه ای داشته است. با توجه به نگاه حرمت، یا کراهت شریعت، به بسیاری از جنبه های هنر نقاشی، استعدادهای هنری فراوانی در تمدن و فرهنگ اسلامی، مصروف هنر خطاطی گردید. تا جایی که هنر خطاطی جایگاه ویژه ای درعرصه هنر اسلامی یافته است، به گونه ای که یک اثر برجسته هنری خطاطی؛ برآمده از الفبای اسلامی، می تواند مانند اثر نفیس نقاشی، بیننده صاحب ذوق را به خود جذب نموده و حس زیبایی طلبی او را ارضاء نماید.
شهرت زیبایی رسم الخط اسلامی تا به جایی بود، که یکی از قیصرهای روم شرقی گفته است به هیچ چیز مسلمانان مانند خطشان حسادت نمی ورزم. و سال های متمادی اسقف ها و بطریق ها در مراسم کلیسایی، از پارچه هایی منقوش به واژه های شهادتین استفاده می کردند؛ بی آنکه معنای آن را درک کنند، زیرا که به دلیل زیبایی بکار رفته در نقش واژه های مزبور، بر این گمان بودند که این واژگان صرف رسوم زیبای تزئینی می باشند و نه عباراتی از پیوند حروف الفبا.
الفبای عربی همان گونه که در طول تاریخ از لحاظ شکل و ظاهر در دست اقوام غیر عرب شیوه های نگارشی متفاوتی یافت (که از آن میان می توان به خط نستعلیق که عرب آن را خط فارسی می خواند و خط شکسته اشاره نمود)، از لحاظ ماهوی نیز با توجه به ضرورت های زبانی دیگر اقوام به تدریج تغییراتی مأنوس با ذات خود پیدا نمود. مانند پدید آمدن حروف "پ" ، "‌چ"، "ژ" و "گاف" در الفبای فارسی یا حروف "ای" و "او" درالفبای ترکی.
کی، چرا و چگونه، دیگر اقوام، الفبای عربی را به عنوان رسم الخط خود برگزیدند؟
شاید برای پرسش هایی از این دست پاسخ های دقیقی نتوان یافت، اما مسلّم آن است که عرب در آن دوران نسبتاً کوتاه از تاریخ اسلام که حاکمیت را از آن خود داشت، نه مجال داشت و نه علاقه و اصراری برای کتابت زبان های غیر عربی با الفبای عربی. و درست آن است که عرب چنانچه می خواست و می توانست، نقشی تاثیر گذار در این میانه داشته باشد، آن را برای زبان و خط عربی توأمان صرف می نمود، و نه خط منهای زبان. و می بایست پذیرفت که نگارش فارسی، ترکی و دیگر زبان ها، به الفبای عربی، انتخابی بود آزاد ، آگاهانه و تدریجی، از سوی فرهیختگان اقوام غیر عرب جهان اسلام.
به هر رو به اجمال می توان دلایل گزینش الفبای عربی توسط دیگر اقوام را چنین بیان داشت:
- کاستی ها و نارسایی های رسم الخط های پیشین.
- فراگیرنبودن گونه ای از حروف الفبا؛ تنوع رسم الخط ها.
- فقدان علقه عاطفی میان این اقوام و حروف الفبای پیشین.
- محدودیت های سواد آموزی در میان اقوام پیش از اسلام.
- تعلق سهم سنگین آثار مکتوب غالبا محدود پیش از اسلام در میان این اقوام، به ادبیات مذهبی ادیان منسوخ.
- تاثیر و نفوذ زبان وادبیات عربی در زبان های این اقوام.
- گستره آشنایی و تعلق خاطر این اقوام به الفبای عربی به عنوان الفبای زبان قرآن کریم، به دلیل باورهای دینی.
از سده 12 هجری (18 میلادی) به این سو، که جهان اسلام به تدریج بر واقعیت ناخوشایند پیشی گرفتن غرب و فرا دستی تمدن مادی آن واقف شد، در میان چاره جویی های مطرح شده، چاره ای نیز که به تدریج شور و شرّ می گرفت، شعار تقلید همه جانبه از غرب بود. پندارهایی که این شعار را شکل می داد، مقصر تمامی عقب ماندگی های جهان اسلام را، اسلام می دانست. به تلویح یا به تصریح.  و  ادعا می داشت، شرق اسلامی برای جبران عقب افتادگی خود از قافله تمدن به پیشوایی غرب، می بایست که حتی المقدور از هر آنچه رنگ تعلق به گذشته اسلامی خود دارد، پالایش شود. در این میان، حروف الفبای اسلامی، هدف پالایش قرار گرفت. زیرا که از برجسته ترین این تعلقات، و تقصیر کار ترینشان، به شمار آمد.
معادله بی مایه ای ترویج شد: قافله سالار تمدن بشری، غرب مسیحی است، عقب ماندن از این کاروان نتیجه بی دانشی شرق اسلامی است، و این بی دانشی از سر بی سوادی مسلمانان است، و این بی سوادی بر سر الفبای اسلامی است. بنابراین، شرق اسلامی برای رسیدن به کاروان تمدن بشری، به سالاری غرب مسیحی، بایستی کسب دانش نماید، و برای کسب دانش، بایستی باسواد شود، و برای باسواد شدن، بایستی الفبای اسلامی را به الفبای لاتین یا سیریلیک تغییر دهد.
این پندار بافی یا از سر غفلت، یا بر سر تغافل، ساده انگارانه دست یافتن یا نیافتن به دانش،کارشناسی و فن آوری جدید را در مساله حروف الفبا خلاصه می کرد. بی تردید شرق اسلامی چنانچه نه فقط الفبای اسلامی، که اگر زبان های مادری و رسمی، و معماری و خیاطی و طباخی و هم اندیشه، سلیقه، ذوق و ذائقه خود، و حتی خلقتش را، به مانندهایش در غرب مسیحی تغییر می داد؛ چنانچه پاره ای تا جایی که توانستند چنین کردند، و حتی غسل تعمید می کرد و یک سره مسیحی می شد، یا خدا را از زندگانی خود کنار می گذارد و کافر می شد، این همه هم داستانی با غرب، الزاماٌ به هم دستی با فرا دستان غربی منجر نمی شد. چنانچه نشد. این مدعی چنانچه در روزگار رونق دعوت غرب گرایی مطلق، صرف فرضیه ای تلقی می گشت، در روزگار ما، نطریه ای است تجربی. جای جای نه فقط شرق اسلامی، که شرق و غرب جهان، که با تحمیل یا تحمیق، این هم داستانی ها با غرب فرا دست را تجربه کردند، شواهد بی چونی است بر ابطال آن دعوی باطل.
به هر روی بدین ترتیب، در فرایندی که قریب به یک قرن به طول انجامید، تلاش مبلغان دعوی مذکور در منسوخ نمودن الفبای صدها ساله مسلمین، در پاره ای از جوامع اسلامی به بار نشست.
تغییر الفبای اسلامی در این جوامع، نه محصول رایزنی های مجامع علمی بود، و نه نتیجه همه پرسی عمومی (رفراندم)، بلکه به شیوه هایی غیرعلمی و غیرمردم سالارانه (غیردموکراتیک)، از طریق ارعاب و اغفال و سوء استفاده از ناتوانی ها و نادانی های عمومی، توسط غرب زدگان حکومت گر مستبد، و یا حاکمیت بیگانه؛ مانند اتحاد جماهیرشوروی در قفقاز و آسیای مرکزی، به اجرا درآمد. و این تغییر و تبدیل در الفبا، به استحاله زبان مردمان این سرزمین ها نیز بیانجامید.
جای اشارت دارد، کشور شوراها که برای خلق های مسلمان ترک و تاجیک اتحادیه خود، نسخه تبدیل حروف الفبای اسلامی به حروف الفبای سیریلیک را پیچید، الفبای ارامنه  و گرجی ها را حرمت گذارده، کریمانه از کنار آن  رد شد. و این در حالی است  که میراث مکتوب مسلمانان تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی از هر لحاظ؛ به ویژه ارزش علمی و فرهنگی، به مراتب عظیم تر از میراث مکتوب ارامنه و گرجیان بود. شهرهایی مانند بخارای شریف و سمرقند، برای روزگارانی مدید، در شمار کانون های تمدنی جهان اسلام می بودند. در آن روزگاران آفتابی و خوش، شاید تعداد تمامی سوادداران روس، به اندازه خدمتگزاران کتابخانه های این دو شهر نمی بود.
طرفه آنکه پس از حدود چند دهه از اولین تغییر و تبدیل های الفبایی در جهان اسلام، میهمانان ناخوانده صاحبخانه ستیز، که از گوشه و کنار جهان، در فلسطین به هم آمده بودند، با اینکه زبان عبری و خط آن، زبان مادری ایشان نبود، به دلایل سیاسی – عقیدتی، مبادرت به احیای زبان و خط عبری نمودند. زبان و خطی که قرن ها بود مصرفی جز تلاوت و کتابت تورات و تلمود نداشت. و جز خاخامهای باسواد، کمتر یهودیی بر آن احاطه داشت. و بسیاری از همین خاخام ها نیز، به دلیل مقدس انگاشتن زبان و خط عبری، و لزوم نیالودن آن به پلشتی های روزمره، با همگانی کردن آن مخالفت می ورزیدند. ولیکن نظریه پردازان صهونیسم، پس از دستیابی به حاکمیت، با پافشاری بر نظریه احیای زبان و خط عبری، این زبان و خط را پس از صدها سال، مجدداً در زمره زبان های زنده و متداول دنیا درآوردند.
این نوشتار نه در صدد پرداخت به تقویم تاریخچه تغییر و تبدیل حروف الفبا در جهان اسلام است؛ که تا زمان حاضر نیز همچنان ورق می خورد ( مانند تبدیل الفبای عربی به لاتین و الفبای لاتین  به سیریلیک و مجددا تبدیل الفبای سیریلیک به لاتین در جمهوری آذربایجان و و مانندهایی  دیگر در دیگر جای ها )، و نه درآمدن به مباحث زبان شناسی و تبیین میزان تناسب الفبای عربی یا الفبای لاتین، با آواهای زبان هایی چون فارسی، ترکی و مانند آن.
 بلکه دراینجا فقط به اختصار، عمده دلایل طرفداران تغییر وتبدیل رسم الخط زبان های ترکی، فارسی و ...، برآمده از حروف الفبای عربی را بیان داشته، و به اختصا،ر بدان پرداخته می شود.
و البته تاکید می گردد، انگیزه بنیادین حکایت تغییر و تبدیل الفبای اسلامی به دیگر انواع الفبا، بیش و پیش از آنکه به این دلایل باشد، همانا از سر خو باختگی، خود ستیزی و شیفتگی به مظاهر غربی بوده است.
استدلال های عمده طرح شده برای تغییر و تبدیل الفبای عربی (اسلامی) را می توان چنین برشمارد:
- نارسایی و عدم تناسب الفبای عربی.
- صعوبت الفبای عربی.
- بیگانگی الفبای عربی.
- پالایش زبان از واژگان بیگانه.
- تسهیل وتعمیم آموزش زبان های کارآمد.
- الفبای لاتین الفبای رایانه.
* نارسایی و عدم تناسب الفبای عربی
نارسایی و عدم تناسب الفبای عربی برای زبان های ترکی، فارسی و ...،  به دلایلی مانند وجود حروفی که در زبان های غیر عربی زائد می نماید چون ص، ض، ط، ظ، ع، غ و ... . یا کاربرد الف مقصوره در نگارش، یا وجود حروف مصوت در زبانهای ترکی، فارسی و... . یا وجود آواهایی در زبان های ترکی، فارسی و ...، که حرف حامل آن در الفبای عربی موجود نمی باشد و مانند آن .
- فارغ از پیچیدگی ها و ابهام ماهوی در تعریف رابطه ما بین زبان و خط، از جمله تناسب میان این دو، شاید بهترین دلیل بر مخدوش بودن ادعای مزبور، همانا بکارگیری الفبای عربی برای زبان های فارسی، ترکی و...، برای بیش از هزار سال است. بی آنکه اجباری در بکارگیری الفبای مذکور دخیل باشد. و با آنکه هر دو زبان مذکور، پیش از بکارگیری الفبای عربی، دارای رسم الخط و قرن ها میراث مکتوب به انواع حروف الفبا بوده اند. غرب زدگانی که بیش ازیک صد سال با تکیه بر این استدلال، تغییر حروف الفبای اسلامی را تبلیغ کرده اند، گویی عامدانه چشمان خود را بر ضعف مدیریت، فقر اقتصادی و فرهنگی، فقدان نظام مطلوب سیاسی و آموزشی و دیگر عوامل نکبت زای ناشی از هیمنه استبداد ، استعمار و استکبار گریبانگیر جهان اسلام بسته، و تشنه را به زور، نان در حلق می چپانند. حاکمیت های غربگرا در قفقاز و ترکیه، حدود هشتاد سال پیش، به جای آنکه علل بی سوادی را در نبود نظام مناسب آموزشی، کمبود نیرو انسانی ( کادر ) آموزشی، بودجه و امکانات آموزشی، فقدان مدارس و در نهایت شکم های گرسنه جستجو کند، همه تقصیرها را بر گردن نارسایی و عدم تناسب الفبای عربی و صعوبت این الفبا می اندازد. و لیکن تغییر الفبا، معجزه ای به بار نمی آورد. رشد کند میزان باسوادها، در کشورهایی که دست به تغییر حروف الفبای عربی زدند، در نتیجه بهبود نسبی نظام آموزشی، و ازدیاد نسبی نیرو انسانی ( کادر ) آموزشی ، بودجه و امکانات آموزشی و مدارس و تغییر در وضعیت معیشت مردم بوده است. و نه تغییر حروف الفبا. چنانچه کمابیش همین وضعیت در کشورهایی که الفبای عربی را تغییر ندادند، چهره بست.
هم اکنون در کشورهایی که الفبای عربی را به الفبای دیگری تغییر داده اند، همچنان میلیون ها نفر به دلیل فقر اقتصادی و فرهنگی، از نعمت سواد محروم می باشند. و طرفه آنکه بیشتر مردم این کشورها، اعم از باسواد و بی سواد، با حروف الفبای اسلامی به دلیل علاقه به تلاوت کتاب وحی آشنایی دارند. بی تردید حروف الفبای اسلامی در سیر تکامل طبیعی خود، چه برای زبان عربی و چه از برای دیگر زبان ها، مانند ترکی، فارسی، اردو و غیره، تغییر و تحولات متعددی به خود دیده است (همان گونه که رسم الخط لاتین و سیریلیک نیز در میان اقوام مختلف تغییرات فراوانی نموده است)، و قطعاٌ باز می بیند. . ناطقین هر زبان، با توجه به ضرورت های زبانی و از برای انسجام هر چه بیشتر میان زبان و خط، به تدریج اصلاحاتی در حروف مذکور اعمال نموده اند. تا جایی که به حق، الفبای عربی در میان فارسی زبانان الفبای فارسی و در میان ترکی زبانان، الفبای ترکی و در میان اردو زبان ها، الفبای اردو و ... ، خوانده می شود. بدیهی است که باب اصلاحات ضروری و خرد مدار،  هیچ گاه مسدود نگردیده است و اصلاح الفبا می تواند همواره تداوم داشته باشد. مجدداً یادآوری می شود تناسب ادعایی مابین زبان و خط، تعریف روشنی نمی تواند داشته باشد و مفهومی انتزاعی است و در واقع جوهر این ادعا بیشتر میزان سهولت و صعوبت نگارش است، تا تناسب مابین خط و زبان، که دلیل دیگر طرفداران تغییر خط می باشد، و به آن پرداخته می گردد.
صعوبت الفبای عربی 
صعوبت یادگیری الفبای عربی، دلیل عمده آمار بالای بی سوادی در برخی از کشورهای اسلامی بوده است.
-  صعوبت یادگیری الفبای فارسی و ترکی برآمده از الفبای عربی، درقبال حروف الفبای تصنعی، مانند الفبای ترکی برآمده از الفبای لاتین، شاید قابل پذیرش باشد، لیکن تاثیر آن در میزان باسوادی و بی سوادی مردم، ادعایی هوچی گرانه است. میزان بسیار پایین بی سوادی در کشورهایی مانند چین و ژاپن که صعوبت الفبا و هم زبان آن مشهور است، گواهی قاطع بر بی پایگی ادعای مذکور و تاثیر مدیریت توانمند و برنامه ریزی درست آموزشی و غنای اقتصادی و فرهنگی در رشد میزان باسوادی، و نه سهولت حروف الفبا، می باشد. به راستی برای مدعیان مزبور جای تامل ندارد که چرا کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و روسیه که دهه هاست سرمایه گذاری هنگفت معنوی و مادی در راه توسعه زبان های خود در سطح بین المللی می نمایند، هیچ گاه حاضر به تغییر بنیادین در شیوه نگارش زبان های خود با هدف تسهیل فراگیری آن نمی باشند. برای نمونه زبان فرانسه که زبان مناسبات بین المللی (دیپلماسی بین المللی) شناخته شده است و حتی صفحه ای از گذرنامه ما ایرانیان، حاوی مطالبی به این زبان می باشد، به صعوبت املاء مشهور است. در زبان فرانسه، واژه های فراوانی یافت می شود که هیچ گونه تناسبی میان تلفظ واژه و تلفظ تک تک حروف تشکیل دهنده آن واژه وجود ندارد. لیکن این کشور علیرغم رغبت فراوان به فراگیر نمودن زبان فرانسه، نه تنها جهت تسهیل نگارش آن اقدامی نمی نماید، بلکه با راه اندازی مسابقات بین المللی سالانه (املاء زبان فرانسه) توسط فرهنگستان زبان و ادبیات فرانسه، در واقع افتخار صعوبت آن را اعلام می دارد. از سوی دیگر، چنانچه منطق این استدلال یعنی قاعده ترجیح سهولت را بپذیریم، آیا حاضر خواهیم بود که این منطق علاوه بر رسم الخط، دردیگر وجوه معنوی و مادی زندگی نیز مانند زبان و ادبیات، موسیقی، نقاشی و یا خوراک، پوشاک و معماری تسری داده شود؟.  واضح است که با پذیرش چنین منطقی از زیبایی ها، ظرافت ها و جذابیت های زندگی، چیز زیادی باقی نمی ماند.

* بیگانگی الفبای عربی
الفبای عربی و الفبای لاتین، هر دو متعلق به فرهنگ هایی بیگانه می باشند و مادامی که مجبور به انتخاب یکی ازاین دو الفبای بیگانه باشیم، مناسب آن است که الفبای متعلق به فرهنگ و تمدن برتر، یعنی الفبای لاتین را برگزینیم.
- این استدلال آمیخته ای است از گزاره های مغلوط، مانند برتری تمدن و فرهنگ غرب و یا بیگانه شمردن حروف الفبای عربی، یا الفبای اسلامی. ترجمان درست مقصود اقامه کنندگان این استدلال از برتری تمدن و فرهنگ غرب، برتری پاره ای از وجوه مادی تمدن غرب می باشد. البته تردیدی در برتری دانش،کارشناسی و فن آوری تمدن غرب مسیحی، نسبت به دیگر تمدن ها در دو قرن پیش نیست. لیکن فاصله میان دیگر تمدن ها و تمدن غرب مسیحی، از دو قرن پیش به این سو، ثابت نمانده است. کشورهایی در شرق مانند ژاپن، چین و حتی هند، بی آنکه الفبای بومی خود را که در صعوبت نیز شهره می باشند، به الفبای لاتین تغییر دهند، سالیانی است که در بسیاری از حوزه های دانش، کارشناسی و فن آوری، فاصله خود را از غرب کم ساخته اند و در پاره ای موارد دوشادوش غرب قرار دارند و حتی در مواردی از غرب پیشی گرفته اند. روسیه نیز در دوران جدید؛ در عهد تزارهای سپید و سرخ، بی آنکه الفبای سیریلیک را به الفبای لاتین تبدیل تماید، عقب ماندگی خود را از قدرت های اروپای غربی و بعدها امریکا، جبران نمود، بی آنکه نیاز به تبدیل الفبای سیریلیک به لاتین داشته باشد. در جهان اسلام نیز، کشور هایی چون پاکستان، ایران، مصر و ... ، که الفبای لاتین یا سیریلیک را جانشین الفبای بومی خود نساختند، در حوزه دانش، کارشناسی و فن آوری جدید، از کشور هایی که چنین تبدیلی را اعمال نمودند، چون جمهوری آذربایجان، ترکیه، آلبانی و تاجیکستان، نه تنها عقب نیستند، بلکه در غالب موارد جلو نیز می باشند.
و نیز کشورهای متعددی از ابتدا دارای الفبای لاتین بودند، یا الفبای لاتین را برگزیدند، و حتی زبان بومی خود را به زبان هایی چون انگلیسی، فرانسه و اسپانیایی تبدیل نموده اند، بی آنکه سهم قابل ملاحظه ای از حوزه دانش، کارشناسی و فن آوری جدید داشته باشند، یا پیدا نمایند. مانند بسیاری از کشور های امریکای جنوبی و افریقای سیاه.
اما در باره ادعای بیگانگی الفبای عربی ( اسلامی)، می بایست پذیرفت که الفبای اسلامی یا عربی، به
همان اندازه واژگان عربی زبان های فارسی، ترکی و ... ، و حتی خود زبان هایی چون فارسی دری،
ترکی عثمانی، ترکی آذری، اردو، و ... ، با ما و از ماست و خودی و خودمانی است. و همان قدر می توان الفبای اسلامی را نسبت به فرهنگ ترک زبانان و فارس زبانان و ... ، بیگانه شمرد، که زبان های فارسی، ترکی، و ... ، و نیز دین اسلام را.
پالایش زبان از واژگان بیگانه
بکارگیری الفبای عربی، منجر به ورود صدها واژه عربی به زبان هایی که با این الفبا نگاشته می شود، شده است و با تغییر الفبای عربی، این زبان ها فرصت مناسبی برای پالایش خود از واژه های بیگانه پیدا می نمایند.
- به جرأت می توان گفت هیچ زبان توانگری؛ عاری از واژه های بیگانه نمی توان یافت. کمبود واژگان بیگانه در یک زبان، یا گویای جوشش واژه سازی و توان بالای معادل یابی آن زبان است؛ مانند زبان عربی. و یا گویای بدوی بودن آن زبان می باشد؛ مانند زبان های قبایل نیمه وحشی در امریکا، افریقا و اقیانوسیه.
اگرچه اشتراک دو یا چند زبان، دربک نوع حروف الفبا، به طور طبیعی انتقال واژه ها را مابین آن زبان ها تسهیل می نماید، لیکن پذیرش واژه از زبان دیگر، منوط به یکسان بودن حروف الفبا نمی باشد. چنانچه کلمات بسیاری از زبان عربی به زبان های اروپایی و یا از زبان های اروپایی به زبان فارسی وارد شده است. واژه های عربی  که وارد زبان های فارسی و ترکی شده اند بر دو گونه اند. گونه ای با نوجه به نیاز زبان میزبان؛ ناشی از فقدان واژه مشابه یا لزوم غنا و تنوع تعابیر، هویت زبان میزبان را به خود گرفته و ماندگار شدند. و گونه ای دیگر با توجه به عدم نیاز زبان میزبان، میهمان متونی چند گردیده و بازگشته اند. اما همانگونه که پیداست، دغدغه اقامه کنندگان این استدلال پاک ماندن زبان از واژه های بیگانه نیست. چنانچه از ورود سیل آسای واژه های زبان های اروپایی به زبان های ترکی، فارسی و... ، نگران نگردیده اند. بلکه پیرایش زبان های ترکی و فارسی و ... ، از کلمات عربی، مقصود است، که همانا از سر غرب شیفتگی و خودستیزی می باشد.
تسهیل و تعمیم آموزش زبان های کارآمد
آموزش الفبای لاتین به تسهیل و.تعمیم آموزش زبان های کارآمد کشورهای فرادست غربی، چون انگلیسی، فرانسه و آلمانی که لازمه زندگی مدرن و آمیخته با  فن آوری ( تکنولوژی ) امروز است، مساعدت می نماید.
- امروزه فراگیری الفبای لاتین در غالب کشورهایی که الفبای زبان هایشان لاتین نمی باشد، تا بجایی است که در شمار مواد آموزشی مقطع آمادگی ( پیش دبستان ) این کشورهاست.
در بسیاری از این کشورها، حروف لاتین، به جا و بی جا، از تابلوهای راهنمایی رانندگی گرفته تا نقش پیراهن و تیر آهن و سر در غذا خوری و بیمارستان و قبرستان، منقوش است. گاه درشت تر از رسم الخط رسمی و معمول این کشورها، یعنی الفبای عربی. ولیکن یادگیری حروف مزبور، تقریباً هیچ تاثیری بر آموزش یکی از زبان های رایج غربی، چون انگلیسی، فرانسه یا آلمانی، که یادگیری آن فی حد ذاته، بسیار مفید و پسندیده است، نداشته و نمی تواند داشت باشد.
بماند که نطام نا کارآمد آموزش زبان انگلیسی یا دیگر زبان های اروپایی، که حجم انبوهی از وقت، نیرو و سرمایه ملی را مصروف خود می دارد؛ چه در کشورهایی که الفبای عربی را به لاتین تبدیل کرده و چه در کشورهایی که تبدیل نکرده اند، و یا حتی در کشور هایی که از ابتدا الفبای لاتین را به کار می بردند، به ناکامی در آموزش همگانی زبان انجامیده است، و نه حروف الفبا.
چنانچه اشتراک در الفبا میان دو زبان نیز، در صورت نا کارآمدی نظام آموزش زبان، تأثیری در یادگیری یکی از آن دو زبان نمی تواند داشته اشد. نمونه روشن این مدعی، وضعیت زبان عربی در ایران و یا وضعیت زبان انگلیسی در ترکیه است.
و جالب آنکه برخلاف ادعای مذکور، آمار انگلیسی و فرانسه دانان، در بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی که الفبای زبان هایشان لاتین نمی باشد ( مانند پاکستان و الجزایر)، از بسیاری کشورها که الفبای عربی را به لاتین تغییر داده اند (مانند ترکیه و جمهوری آذربایجان )، بسیار بیشتر است.
الفبای لاتین الفبای رایانه
رایانه عنصر بنیادین دنیای امروز و فردا و دروازه دنیای دیگر بشر امروزین، یعنی دنیای مجازی است. الفبای لاتین، مناسب ترین الفبای رایانه ای و متداول ترین الفبای دنیای مجازی است. بنابراین، تغییر الفبای عربی به الفبای لاتین، امری است لازم و ناگریز.
-  گزاره های این استدلال قدری اغراق آلوده است. برای امروزه روز دنیایی که همچنان غالب آدمیان با رایانه نامأنوس بوده و همچنان زندگانی و معیشت بخش عظیمی از مردم جهان؛ یا به  اصطلاح دنیای جنوب، به طرز زندگانی و معیشت مردم چند سده پیش جهان  بیشر شبیه می ماند تا به بخش اقلیت مردم جهان امروز؛ یا به اصطلاح دنیای شمال. و از دیگر سو یادآور دعاوی بر چیده گردیدن رسانه مکتوب (روزنامه و نشریه)، پس از اختراع رسانه های شنیداری و دیداری (رادیو و تلویزیون )، و یا حذف کتاب، پس از ایجاد دنیای مجازی ( اینترنت )، از حیات بشر می باشد.
قطع نظر از این اغراق آلودگی، روشن است که دنیای رایانه ها و مجاز، دو گونه کاربر و شهروند دارد، اکثریتی ( شامل اشخاص حقیقی و حقوقی ) که با این دنیا امورات شخصی و اجتماعی خود را تمشیت می کنند، و اقلیتی که علاوه بر آن، این دنیا را می سازند و آباد می کنند، یعنی متخصصین رایانه ها و اینترنت.
ابزار کار اکثریت مزبور در این دنیا، چنانچه تا دیروز الفبای لاتین بود. امروز چنین نیست، و دیگر انواع الفباها، من جمله الفبای اسلامی نیز در دنیای رایانه و اینترنت، به صورتی وسیع کارکرد پیدا نموده است. لیکن چنانچه بپذیریم اقلبیت مزبور، ناگزیر از به کار گیری الفبای لاتین است. و الفبای اسلامی؛ حتی به صورت منفصل، حروف مناسبی برای این گروه نیست، بکار گیری الفبای لاتین برای زبان های عربی، فارسی، ترکی، و مانند آن، از سوی این گروه، در حوزه کارهای تخصصی، طبیعی است. همان گونه که عند اللزوم، چون پاره ای از دیگر حوزه های علوم، به کار گیری زبان های دیگر چون عربی یا انگلیسی،  معمول است. و لیکن این دست کاربردهای خط و یا زبان دیگر، موجبی برای تغییر و تبدیل خط و زبان خودی  نمی تواند بود. برای مثال معمول است که علما و فقها، پاره ای از آثار خود را به زبان عربی می نگارند. و یا پزشکان طب جدید، نسخه داروی بیمار را برای داروخانه، به زبان انگلیسی یا فرانسه و الفبای لاتین می نویسند. لیکن این دلیل نمی شود که فقها یا اطبا، در دیگر موارد نوشتاری، یا گفتاری نیز از زبان عربی یا انگلیسی و یا الفبای لاتین استفاده کنند.
حتی می توان برای سامان دهی به این رسم الخط، که به فینگیلیش مشهور است، از طرف مرجعی مسئول، مانند فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، اقداماتی صورت پذیرد. در ایران باستان نیز، هم زمان چند گونه الفبا به دلایل و مقاصد گوناگون، معمول بود است. برای مثال در عصر هخامنشی، خط میخی؛ مأخوذ از خط میخی آشوری ( و خط آشوری مأخوذ از خط میخی سومری )، برای نقر و نقش کتیبه ها به کار می رفته است و در کنار آن الفبای آرامی شرقی یا عراقی، که مادر حروف پهلوی به شمار می آید، به گونه ای وسیع تر رایج بوده است. در عصر ساسانی نیز چند نوع رسم الخط مرسوم بوده است، از آن جمله  الفبای تحریری پهلوی که رسم الخط رسمی و رایج بوده است، و خط اوستایی یا دین دپیری (دین دپیوریه یا زند ) برای کتابت متون دینی زرتشتیان، به ویژه اوستا. [ رجوع شود به بهار، محمدتقی بهار(ملک الشعرا)، سبک شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی تهران: چ8، موسسه انتشارات امیر کبیر،1381،ج1،ص 58 - 86].
در سده های نخست عصر اسلامی نیز، خط کوفی یا حیری؛ برآمده از حروف نبطی، برای کتابت قران کریم و مکتوبات رسمی به کار می رفت، و خط نسخ یا دارج، برآمده از رسم الخط نبطی، برای  نوشتارهای غیر رسمی معمول بود. [ رجوع شود به جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ترجمه و نگارش علی جواهر کلام، چ.11، تهران: انتشارات امیر کبیر، ص 452-455 ]. 
لیکن به هیچ روی کاربرد زبان و یا الفبای غیر، در این دست امور، انگیزه ای برای تغییر و تبدیل زبان و الفبا نبوده است. و نمی تواند باشد. همان گونه که به تن کردن لباس ایمنی در کارخانه، یا لباس شنا در استخر و دریا، نمی تواند دلیلی برای تبدیل لباس معمول، به لباس ایمنی و  شنا باشد. چنانچه اگر متخصص دنیای رایانه ای، در دنیای کاری خود، الفبای لاتین و یا حتی زبان انگلیسی را به کار گیرد، دلیلی نمی شود که دیوان مولانا یا یونس امره را به الفبای لاتین بخواند، و یا در بازار به انگلیسی چانه بزند.
به هر روی، بر فرض صحت و قوت تمامی استدلال های مذکور که برا ی دعوت تغییر و تبدیل الفبای اسلامی و جای گزینی الفبای لاتین یا سیریلیک اقامه گردیده است و می گردد، و بر فرض غلط و ضعیف بودن تمامی دلیل هایی که در پاسخ و ردّ  این مدعی، دراین نوشتار اقامه گردید و یا در دیگر جای ها می گردد، هزینه بی حساب، گسست فاجعه بار و آسیب بی ترمیمی که تغییر و تبدیل الفبای اسلامی، بر تمدن، فرهنگ، تاریخ و پیشینه، هویت، میراث مکتوب، زبان  و ادبیات و شخصیت مردمان سرزمین های اسلامی تحمیل می کند، این دعوت را زیان آور می نماید. همان گونه که این هزینه و آسیب بر کشورهای آسیای صغیر، قفقاز و آسیای مرکزی تحمیل گردید و این زیان چهره بست.
به تعبیری دیگر، بر فرض صحت و قوت استدلال های مذکور، این دعوت، به نسخه پزشکی بی تجربه می ماند که با تجویز دارو و یا عمل جراحی، مرض یا غده ای را از بدن بیمار بیرون می آورد، لیکن بیمار را گرفتار امراضی مهلک می نماید، یا او را به کشتن می دهد. تمامی استدلال های دعوت تغییر و تبدیل الفبای اسلامی و جای گزینی الفبای لاتین یا سیریلیک، بر فرض درستی مدعی، باز به هیچ روی پذیرفتنی نمی تواند بود. به همان گونه که فرتوتی، فقر یا بد گلی، نمی تواند دلیل موجهی برای تغییر پدر و مادر یا فرزند، و تبدیل آن با بیگانگان شود.
و البته به باور نگارنده، این فرض ها، محال هایی واهی بیش نیستند.
الفبای اسلامی به بخش جدایی ناپذیری از هویت و شخصیت مردمان سرزمین های اسلامی تبدیل شده است. و در هر جا از جهان اسلام که این بخش را با سرنیزه  جراحی نموده اند، هویت و شخصیت مردمان آن  صدمه  و آسیب دیده است. بی تردید آینده ای درخشان را نمی توان با هویتی مصدوم و شخصیتی معیوب بنا نهاد.
پایان این نوشتار، یاد و یاد داشت هایی است مرتبط با موضوع، از سه فرهیخته مسلمان، از چند نسل  مختلف، که دعوت تغییر و تبدیل الفبای اسلامی را درک کردند، و آخرین ایشان، اجرای آن را نیز.
1-  محمد نامق کمال (متوفای 1306 هجری قمری/ 1888 میلادی) شاعر،  ادیب، موّرخ و نظریه‏پرداز سیاسی - فرهنگی، بلندآوازه‏ترین اندیشمند عثمانی در سده سیزدهم- چهاردهم هجری / نوزدهم میلادی.
پاسخ محمد  نامق کمال، به ابراز نظر میرزا ملکم‏خان؛ سفیر وقت ایران در اسلامبول، در خصوص لزوم تغییر الفبا از عربی به لاتین، برای اصلاح آموزش در جهان اسلام است. نمونه جالبی از هوشیاری و سنجیدگی و اصالت دیدگاه‏های این اندیشمند و تکاپوگر بلند نام مسلمان، در تعامل با نظریه‏پردازی‏ها و تکاپوهای اصلاح‏طلبانه‏ی زمانه‏اش می باشد. 
نظرات ملکم در روزنامه‏ «حریت» که توسط پاره‏ای از تبعیدیان عثمانی در لندن به چاپ می‏رسید، منتشر گردید. ملکم با تأکید بر نارسایی آموزش نزد مسلمانان، « تقصیر اصلی آن را ناشی از خط عربی دانست که ادامه استفاده از آن، تحصیلات کافی را غیرممکن می ساخت، و از رسیدن مسلمانان به سطح تمدن اروپایی جلوگیری به عمل می‏آورد. ملکم خان، علت ریشه‏یابی تمامی ضعف، فقر، عدم امنیت، استبداد و عدم تساوی سرزمین‏های اسلامی را در نارسایی الفبا می‏دید.
در پاسخ به ملکم‏خان که در حریت انتشار یافت، نامق کمال ضمن قبول این مطلب که علت ناراحتی‏های ترکیه ‍[عثمانی ]‍  در فقدان علم و دانش است با این مطلب مخالف بودکه فقدان مزبور از نارسایی الفبا است. وی متذکر می‏شد که نوشته یا خط انگلیسی نیز همان قدر نامنظم و گنگ است ولی در انگلستان و آمریکا بی‏سوادی امری نادر است. از طرف دیگر، اسپانیولی‏ها که دارای خط فونتیک بودند سطح فرهنگشان بسیار پایین‏تر از انگلیسی‏ها و آمریکایی‏ها بود، به هر حال کمال اظهار عقیده می‏کرد که مشکلات عملی تغییر خط غیرقابل حل است.
در نامه‏ای که در سال 1878 نوشته شد، نامق کمال حتی امکان تغییر خط ترکی را به حروف لاتین مورد بررسی قرار می داد. وی، در میان اعتراضاتی که نسبت به پذیرفتن الفبای لاتین ایراد می‏داشت، به مشکل برگرداندن حروف عربی به لاتین و سختی نوشتن از چپ به راست (که برای ما چون پوشیدن شلوارهایی چنان تنگ است که زانو خم نمی‏شود) و همچنین بیهودگی اصلاح الفبا در رابطه با مشکلات اساسی آموزشی اشاره می‏کرد. البته بعضی اصلاحات به عنوان اقدامی عملی لازم بود ولی به صورت تعدیل الفبای عربی فعلی انجام می‏گرفت نه کنار گذاردن کامل آن. »
[ برنارد لوئیس ظهور ترکیه‏ نوین ، ص 592.].
2- سید طه افندی، رئیس هیأت افتائیه وزارت منحله شرعیه و اوقاف، در روزگاری که رهبری غرب گرای جمهوری ترکیه، آهنگ تبدیل الفبای اسلامی را به الفبای لاتین ساز کرده بود، چنین نالیده بود:
" بار خداا من نمی توانم ممنوعیت الفبای اسلامی را قبول کنم. به جای اینکه آن روزها راببینم، بهتر است که جان مرا بگیری" سید طه افندی که پیش از فسخ وزارت شرعیه و اوقاف، رئیس هیأت افتائیه بود چنین دعا کرده بود. وی درست شب همان روزی که قانون انقلاب الفبا به تصویب رسید درگذشت. او احساس کرده بود که با این انقلاب، فرهنگ اسلامی - عثمانی از بین خواهد رفت و در آینده ای نه چندان دور، قران نیز به بوته فراموشی سپرده خواهد شد. سید طه افندی از غم و محنت مرده بود.[ ویژه نامه لائیسم در ترکیه، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مهر 1378].
3- دکتر علی شریعتی، اندیشمندی دردمند که  نقشی تاثیر گدار در نهضت بیداری اسلامی زمانه ما داشت:
" وجدان تاریخی ویژه یک روح متمدن است. حفظ، احیاء و شناخت این آثار که از گذشته ای مداوم و قرن ها و نسل های مدفون حکایت می کنند، تنها یک ارزش احساسی و هنری و کنجکاوانه ندارد، بلکه تداوم جریان تاریخی و پیوستگی فرهنگی و روح ملی را تحقق می بخشد. و اتصال تاریخی پیوند نسل حاضر را با گذشته اش که در آن شخصیت  گرفته است، انجام می دهد. استعمار کوشش های علمی و جامعه شناسی بسیار پیچیده و عمیقی انجام داده است، تا شبه متمدن هایش را در کشورهای متمدن اسلام و هند و چین به گونه ای بسازد که پیشرفت و تجدد را با سنت و تاریخ متناقض بدانند و به نام رآلیسم و ترقی، گذشته را نفی کنند و تاریخ خویش را  محو سازند و از آن با کینه و نفرت بسیاری که نشانه امروزی بودن و نو اندیش است! بگریزد.
... آن قدرت جهانی عظیم درهم می شکند و امپراطوری وسیع عثمانی تبدیل می شود به یک کشور شکست خورده تجزیه شده کوچک و از آن همه کشورهای غربی و آسیایی و افریقایی برایش می ماند اسلامبول و آنکارا! و بعد خطشان می شود لاتین و بعد نسل جدیدی که با این خط جدید تحصیل می کند معتقد می شود که: تاریخ ما از چهل سال پیش شروع می شود! یعنی از جنگ جهانی اول! یعنی درست از وقتی که شکست خورده اند و تجزیه شده اند و به نهایت ضعف و حقارت رسیده اند ... و دیدم عجب!
به کتابخانه اسلامبول رفتم و آن همه آوازه ای که در عالم فرهنگ و تاریخ و کتابت دارد. گنجینه ای که در طول قرن های پر شکوه و پر قدرت اسلامی فراهم آمده است. دیدم که تالار کتابخانه شکوه دیرینه را حکایت می کند اما بر روی صندلی های این تالار وسیع گوشه و کنار چند تا مستشرق، پشت نسخه های خطی نشسته اند و از مردم ترکیه فقط مرحوم احمد آتش را دیدم که فاسی دان مشهوری است و می تواند این خط های از یاد رفته را بخواند و دیگران به این کتاب ها که گنجینه فرهنگ و معنویت و گذشته و شخصیت آن ها است هم چنان نگاه می کنند، که ما به کتیبه های میخی ر دیواره های تخت جمشید! ... .
یعنی تو هیچی نیستی، هیچی نبوده ای، ماییم که تو را لباس پوشانده ایم، زندگی آموخته ایم، اندیشیدن و دانش و زبان و کتاب و دانشگاه و تمدن و ... هرچه اکنون داری عطیه ماست " [علی شریعتی، بازگشت، تهران: انتشارات الهام، 1384، ص 103-106].
نویسنده: دکتر محمد حسین امیر اردوش
 
+ نوشته شده در  دوشنبه نوزدهم مهر 1389ساعت 14:41  توسط رضا دهقانی